ویکی‌کودک:زبان فارسی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Sahimrobot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات:تصحيح ي و ک
خط ۱:
=فارسی=
==در چه کشورهایی به آن زبان صحبت ميمی كنند؟کنند؟==
 
 
=== '''از انقراض حكومتحکومت ساسانيساسانی تا پايانپایان قرن سوم هجريهجری --> آغاز ادب فارسيفارسی''' ===
 
:اگر چه ادبياتادبیات پهلويپهلوی در برابر نفوذ و رسميترسمیت زبان عربيعربی اندكاندک اندكاندک راه ضعف و فراموشيفراموشی مي‏پيمودمی‏پیمود ليكنلیکن لهجه هايهای محليمحلی ديگردیگر ايرانایران با آميزشآمیزش با زبان عربيعربی آماده ايجادایجاد ادبياتادبیات كاملکامل و وسيعيوسیعی ميمی شد و از آن جمله بود
لهجه كردي،کردی، لهجه فارسيفارسی(معمول در فارس)،
لهجه هايهای مركزيمرکزی ايران،ایران، لهجه طبري،طبری، لهجه گيليگیلی و ديلماني،دیلمانی،
لهجه سگزي،سگزی، لهجه خراساني،خراسانی، لهجه سغدي،سغدی، لهجه خوارزميخوارزمی و جز آن.
لهجه عموميعمومی مشرق ايرانایران و شعب آن از ايناین ميانمیان ثروتمندترينثروتمندترین لهجه‏هايلهجه‏های ايرانيایرانی بود و چون بازمانده لهجه‏هايلهجه‏های ادبيادبی مهميمهمی مانند پهلويپهلوی اشكانياشکانی (پهلويپهلوی شماليشمالیسغديسغدی قديم،قدیم، تخاريتخاری و خوارزميخوارزمی قديمقدیم بود بزوديبزودی و با كوچكترينکوچکترین رسميترسمیت سياسيسیاسی مي‏توانستمی‏توانست بهترينبهترین وسيلهوسیله ايجادایجاد ادبياتادبیات جديديجدیدی در ايرانایران گردد و ايناین امر خوشبختانه بياريبیاری يعقوبیعقوب سر ليثلیث صفار(254ـ265) مؤسس سلسله مشهور صفاريصفاری در اواسط قرن سوم هجريهجری بشرحيبشرحی كهکه در تاريختاریخ سيستانسیستان بتفصيلبتفصیل آمده است صورت گرفت و با ظهور شاعرانيشاعرانی مانند محمد بن وصيفوصیف سگزيسگزی دبيردبیر يعقوبیعقوب و بسام كوردکورد(كردکرد) از خوارج سيستانسیستان كهکه بصلح نزد يعقوبیعقوب رفته بود و محمد بن مخلد سگزيسگزی از فاضلان عهد يعقوبیعقوب نخستيننخستین اشعار عروضيعروضی پارسيپارسی سروده شد .
 
 
'''از انقراض حكومتحکومت ساسانيساسانی تا پايانپایان قرن سوم هجريهجری --> نفوذ لغات عربيعربی در لهجات ايرانيایرانی'''
 
پيداستپیداست كهکه ايناین نفوذ سياسيسیاسی و دينيدینی و همچنينهمچنین مهاجرت برخيبرخی از قبايلقبایل عرب بداخله ايرانایران و آميزشآمیزش با ايرانيانایرانیان و عوامليعواملی از ايناین قبيلقبیل باعث شد كهکه لغاتيلغاتی از زبان عربيعربی در لهجات ايرانيایرانی نفوذ كندکند. ايناین نفوذ تا چند قرن اول هجريهجری بكنديبکندی صورت ميگرفتمیگرفت و بيشتربیشتر ببرخيببرخی از اصطلاحات دينيدینی (مانند: زكوة،زکوة، حج، قصاص...) واداريواداری(مانند: حاكم،حاکم، عامل، امير،امیر، قاضي،قاضی، خراج...) و دسته‏ييدسته‏یی از لغات ساده كهکه گشايشيگشایشی در زبان ايجادایجاد ميكردمیکرد يایا بر مترادفات ميافزودمیافزود(مانند: غم، راحت، بل، اول، آخر...) منحصر بود و حتيحتی ايرانيانایرانیان پاره‏ايپاره‏ای از اصطلاحات دينيدینی و ادارياداری عربيعربی را ترجمه كردندکردند مثلاً بجايبجای «صلوة» معادل پارسيپارسی آن «نماز» و بجايبجای «صوم» روزه بكاربکار بردند.
در ايناین ميانمیان بسياريبسیاری اصطلاحات ادارياداری(ديوان،دیوان، دفتر، وزيروزیر...) و علميعلمی(فرجار، هندسه، استوانه، جوارشنات، زيج،زیج، كدخداهکدخداه...) و لغات عاديعادی لهجات ايرانيایرانی بسرعت در زبان عربيعربی نفوذ كردکرد و تقريباًتقریباً بهمان نسبت كهکه لغات عربيعربی در لهجات ايرانيایرانی وارد شد از كلماتکلمات ايرانيایرانی هم در زبان تازيانتازیان راه يافتیافت.
بايدباید بيادبیاد داشت كهکه نفوذ زبان عربيعربی بعد از قرن چهارم هجريهجری و خصوصاً از قرن ششم و هفتم ببعد در لهجات ايرانيایرانی سرعت و شدت بيشتريبیشتری يافتیافت.
نخستيننخستین علت ايناین امر اشتداد نفوذ ديندین اسلام است كهکه هر چه از عمر آن در ايرانایران بيشتربیشتر گذشت نفوذ آن بيشتربیشتر شد و بهمان نسبت كهکه جريانهايجریانهای دينيدینی در ايناین كشورکشور فزونيفزونی يافتیافت بر درجه محبوبيتمحبوبیت متعلقات آن كهکه زبان عربيعربی نيزنیز يكيیکی از آنهاست، افزوده شد.
دوميندومین سبب نفوذ زبان عربيعربی در لهجات عربيعربی در لهجات ايرانيایرانی خاصه لهجه دري،دری، تفنن و اظهار علم و ادب بسياريبسیاری از نويسندگانستنویسندگانست از اواخر قرن پنجم به بعد.
جنبه علميعلمی زبان تازيتازی نيزنیز كهکه در قرن دوم و سوم قوت يافتیافت از علل نفوذ آن در زبان فارسيفارسی بايدباید شمرده شد.
ايناین نفوذ از حيثحیث قواعد دستوريدستوری بهيچرويبهیچروی(بجز در بعض موارد معدود بيبی اهميتاهمیت) در زبان فارسيفارسی صورت نگرفته و تنها از طريقطریق مفردات بوده است و حتيحتی در مفردات لغات عربيعربی هم كهکه در زبان ما راه جست براههايبراههای گوناگون از قبيلقبیل تلفظ و معنيمعنی آنها دخالتهايدخالتهای صريحصریح شد تا آنجا كهکه مثلاً بعضيبعضی از افعال معنيمعنی و وصفيوصفی گرفت (مانند:لااباليلاابالی= بي‏باكبی‏باک. لايعقللایعقل= بي‏عقل،بی‏عقل، لايشعرلایشعر= بي‏شعور،بی‏شعور، نافهم...) و برخيبرخی از جمعها بمعنيبمعنی مفرد معمول شده و علامت جمع فارسيفارسی را بر آنها افزودند مانند: ملوكان،ملوکان، ابدالان، حوران، الحانها، منازلها، معانيها،معانیها، عجايبها،عجایبها، مواليان،موالیان، اواينهااواینها...
چنانكهچنانکه در شواهد ذيلذیل مي‏بينيممی‏بینیم:
ببوستان ملوكانملوکان هزار گشتم بيشبیش گل شكفتهشکفته برخساركانبرخسارکان تو ماند
(دقیقی)
(دقيقي)
وگر بهمت گوييگویی دعايدعای ابدالان نبود هرگز با پايپای همتش همبر
(عنصری)
(عنصري)
گر چنينچنین حور در بهشت آيدآید همه حوران شوند غلمانش
(سعديسعدی)
زنان دشمنان در پيشپیش ضربت بياموزندبیاموزند الحانهايالحانهای شيونشیون
(منوچهری)
(منوچهري)
بيابانبیابان درنورد و كوهکوه بگذار منازلها بكوببکوب و راه بگسل
(منوچهری)
(منوچهري)
من معانيهايمعانیهای آنرا ياوریاور دانش كنمکنم گر كندکند طبع تو شاها خاطرم را ياوريیاوری
(ازرقی)
(ازرقي)
گذشته از ايناین نزديكنزدیک تمام اسمها و صفتهايصفتهای عربيعربی را كهکه بفارسيبفارسی آوردند با علامتهايعلامتهای جمع فارسيفارسی بكاربکار بردند(مانند: شاعران، حكيمان،حکیمان، زائران، امامان، عالمان. نكتها،نکتها، نسخها، كتابهاکتابها...)
بدينبدین جهات بايدباید گفت لغات عربيعربی كهکه در زبان فارسيفارسی آمده بتمام معنيمعنی تابع زبان فارسيفارسی شده و اصولاً تا اواخر قرن پنجم جمعهايجمعهای عربيعربی نيزنیز بنحويبنحوی كهکه امروز ميانمیان ما معمول است تقريباًتقریباً مورد استعمالياستعمالی نداشته است.
 
 
خط ۱۱۰:
'''جمله:'''
 
انسان هميشههمیشه مقصودخود را به صورت جمله بيانبیان ميمی كندکند.
 
جمله ،يك،یک يایا مجموع چند كلمهکلمه است كهکه بر رويروی هم پيامپیام كامليکاملی را از گويندهگوینده به شنونده برساند.هرجا كهکه جمله تمام شود،نقطه ايای ميمی گذاريمگذاریم.
 
مثال:ابوعليابوعلی سيناسینا از بزرگترينبزرگترین دانشمندان ايرانایران است.
 
هيچكسهیچکس به دليلدلیل رنگ و نژاد بر ديگريدیگری برتريبرتری ندارد.
 
'''انواع جمله:'''
 
جمله ايای كهکه خبريخبری را بيانبیان ميكندجملهمیکندجمله '''خبريخبری''' ناميدهنامیده ميشودمیشود.
 
مثال:فردا سالگرد پيروزيپیروزی مردم نيكاراگوئهنیکاراگوئه است.
 
جمله ايای كهکه درآن پرسشيپرسشی باشد جمله '''پرسشيپرسشی''' ناميدهنامیده ميشودمیشود.
 
مثال:فردا چه روزيروزی است؟
 
جمله ايای كهکه درآن فرمانيفرمانی داده شده است جمله '''امريامری''' خوانده ميشودمیشود.
 
مثال:همه در جايجای خود بايستندبایستند.
 
جمله ايای كهکه عاطفه ايای را بهمراه داشته باشد جمله عاطفيعاطفی يایا''' تعجبيتعجبی''' ناميدهنامیده ميمی شود.
 
مثال:چه باغ باصفاييباصفایی!
------------------------------------------------------------------------
 
خط ۱۴۱:
'''جمله،نهاد،گزاره:'''
 
هرجمله به دو قسمت تقسيمتقسیم ميمی شود:
 
قسمت اول،كهاول،که درباره آن خبريخبری ميمی دهيمدهیم كهکه به آن نهاد
 
می گوییم.
مي گوييم.
 
قسمت دوم ، خبريخبری است كهکه درباره قسمت اول ميمی گوييمگوییم و آن را نهاد ميمی ناميمنامیم.
 
مثال:كوروشکوروش بابل را فتح كردکرد .
 
كوروشکوروش=نهاد بابل را فتح كردکرد =گزاره
 
 
'''فعل:'''
 
در هر گزاره يكیک جزء اصلياصلی وجود دارد كهکه بدون وجود آن جمله ناقص و ناتمام است كهکه به آن فعل ميمی گوييم،مثلگوییم،مثل كلمهکلمه گذشت در ايناین جمله.
 
مثال:فصل تابستان گذشت.
 
فصل آن كلمهکلمه ايای است كهکه دلالت ميمی كندکند بر كردنکردن كاريکاری يایا رويروی دادن امريامری يایا داشتنحالتيداشتنحالتی در زمان گذشته يایا اكنوناکنون يایا آيندهآینده.
 
گفتيمگفتیم در گزاره كلمهکلمه اصلياصلی«فعل» است.هر جمله ايای بايدباید«فعل»داشته باشد عبارتيعبارتی كهکه در آن «فعل»نباشد جمله نيستنیست.
 
فعل كلمهکلمه ايای است كهکه كاريکاری يایا حالتيحالتی را ميمی رساند و معنيمعنی آن با زمان رابطه دارد.
 
زمان دارايدارای سه مرحله است:
 
گذشته،اکنون،آینده
گذشته،اكنون،آينده
 
اكنوناکنون يایا حال وقتيوقتی است كهکه در حال گفتن جمله هستيمهستیم.
 
گذشته يایا ماضيماضی مرحله ايای است كهکه پيشپیش از گفتن جمله بوده است.آيندهآینده يایا مستقبل زمان بعد از گفتن جمله است.
 
فعل علاوه بر زمان بر يكيیکی از سه شخص «گويندهگوینده»،
 
«شنونده»،«ديگركسدیگرکس» نيزنیز دلالت دارد.
 
مثال:در فعل«ميرويمیروی»سه مفهوم وجود دارد:
 
يكيیکی مفهوم انجام دادن كارکار كهکه «رفتن» است،ديگراست،دیگر مفهوم زمان كهکه در اينجااینجا «حال» است.سوم مفهوم كسيکسی كهکه كارکار رفتن را انجام ميمی دهد كهکه در اينجااینجا شنونده يایا دوم شخص است.
 
هر فعل سه مفهوم،كارمفهوم،کار يایا حالت و زمان شخص را در بر دارد.
 
فعليفعلی كهکه به يكیک تن نسبت داده شود،مفرد خوانده ميمی شود.
 
مثال:آن مرد با عجله آمد
 
فعليفعلی كهکه به بيشبیش از يكیک تن نسبت دادهه شود،جمع ناميدهنامیده ميمی شود.
 
دانش آموزان با عجله رفتند
 
با توجه به مسايلمسایل مطرح شده ميمی توانيمتوانیم صورتهايصورتهای فعل
 
«آمدن» را درزمان گذشته بنويسيمبنویسیم.
 
آمدم ـ آمديآمدی ـ آمد
 
آمديمآمدیم ـ آمديدآمدید ـ آمدند
 
كهکه در هر كدامکدام از ايناین شش صورت ميمی توانيمتوانیم علاوه بر زمان ـ شخص و يایا نفرد و جمع بودن آن را نيزنیز دريافتدریافت كنيمکنیم.
 
پس تعريفتعریف هركدامهرکدام از شش صورت فوق ميمی تواند به ايناین صورت بيانبیان شود كهکه:
 
'''آمدم=اول شخص مفرد
 
آمديآمدی=دوم شخص مفرد
 
آمد=سوم شخص مفرد
 
آمديمآمدیم=اول شخص جمع
 
آمديدآمدید=دوم شخص جمع
 
آمدند=سوم شخص جمع'''
 
درهر فعل جزئيجزئی ازآن معنيمعنی اصلياصلی را در بر دارد و در همه صورتها تغييرتغییر نمينمی كندكهکندکه به آن ماده فعل ميمی گويند،مثلاگویند،مثلا در همان فعل آمدن جزء «آمد»در هر شش صورت حضور دارد.
 
جزء ديگردیگر فعل كهکه در هر شش صورت حضور دارد.
 
جزئ ديگردیگر فعل كهکه در هر صورت با صورت قبل تفاوت دارد
 
'''شناسه ناميدهنامیده''' ميمی شود.مثلا در همان فعل آمدن جزء دوم هر صورت شكليشکلی ديگردیگر دارد يعنيیعنی ايناین صورتها:
 
م ـ يی ـ يمیم ـ يدید ـ ند
 
كهکه به آنها شناسه ميمی گوييم،بهگوییم،به عبارتيعبارتی آنها فعل را برايبرای ما شناسه ميمی كنندکنند كهکه مربوط به چه شخصيشخصی است و مفرد است يایا جمع.
 
ماده فعل:
 
'''ماده ماضيماضی ، ماده مضارع'''
 
قبلا مطرح كرديمکردیم كهکه ماده فعل،جزئيفعل،جزئی از فعل است كهکه در همه صورتها ثابت ميمی ماند و حالا اضافه ميمی كنيمکنیم كهکه در زبان فارسيفارسی هر فعل دو ماده مختلف دارد كهکه هر كدامکدام برخيبرخی از صورتهايصورتهای فعل را ميمی سازند.
 
برايبرای مثال فعل«نوشتن»را در نظر ميمی گيريم،برخيگیریم،برخی از صورتهايصورتهای ايناین فعل كهکه رد گفتار و نوشتار بكاربکار ميمی بريمبریم اينهااینها
 
هستند:
 
'''نوشتم،مينوشتم،می نوشتم،نوشته ام،نوشته باشم،نوشته بودم،
 
می نویسم،بنویس،بنویسیم.'''
مي نويسم،بنويس،بنويسيم.'''
 
جنانكهجنانکه ملاحظه ميمی شود ايناین صورتها از فعل«نوشتن»به دو دسته تقسيمتقسیم شده اند،در دسته اول جزئيجزئی كهکه ثابت است و تغييرتغییر نمينمی كندکند«نوشت» است و در دسته دوم«نويسنویس»،از نظر زمان فعل هاييهایی كهکه جزء ثابت آنها«نوشت» ميمی باشد،برزمان گذشته دلالت ميمی كنندکنند و فعل هاييهایی كهکه جزء ثابت آنها «نويسنویس» ميمی باشد،زمانهايباشد،زمانهای حال و آيندهآینده را ميمی سازند،بهمينسازند،بهمین دليلدلیل ماده صورتهايصورتهای اول را«ماده ماضيماضی» و ماده صورتهايصورتهای دوم را «ماده مضارع» ميمی ناميمنامیم پس در زبان فارسيفارسی هر فعليفعلی دو ماده دارد: يكيیکی ماده ماضيماضی و ديگريدیگری ماده مضارع همه صورتهاييصورتهایی كهکه معنيمعنی حال و آيندهآینده از انها بر ميمی آيدآید از ماده مضارع ساخته ميمی شوند.
 
خط ۲۵۰:
'''نهاد . فاعل:'''
 
گفتيمگفتیم نهاد قسمتيقسمتی از جمله است كهکه درباره آن خبر ميدهيممیدهیم و گزاره خبريخبری است كهکه درباره نهاد ميمی دهيمدهیم.
 
حال ميمی گوييمگوییم:
 
خبريخبری كهکه درباره نهاد ميمی دهيمدهیم بيانبیان يكيیکی از ايناین چهار حالت است.
 
'''1.انجام دادن يایا انجام دادن عملي،مانندعملی،مانند:خوردن،شكستن،خوردن،شکستن،
 
پختن'''
 
'''2.پذيرفتنپذیرفتن عملي،مانندعملی،مانند خورده شدن،شكستهشدن،شکسته شدن،پخته شدن'''
 
'''3.داشتن صفتي،مانندصفتی،مانند دانا بودن،سفيدبودن،سفید بودن،گرم بودن'''
 
'''4.پذيرفتنپذیرفتن صفتي،مانندصفتی،مانند دانا شدن،گرم شدن،بيمارشدنشدن،بیمارشدن'''
 
درحالت اول كلمهکلمه ايای كهکه نهاد قرار بگيردكنندهبگیردکننده كارکار هم هست
 
مثلا اگر«'''اكبراکبر»نهاد''' قرار بگيردبگیرد انجام دهنده عمل خوردن هم هست.«اكبراکبر چايچای را خورد»
 
درحالت دوم كلمهکلمه ايای كهکه نهاد قرار بگيردبگیرد پذيرندهپذیرنده كارکار است.مثلا«آش پخته شد»
 
در حالت سوم كلمهکلمه ايای كهکه نهاد قرار بگيردبگیرد پذيرندهپذیرنده صفت است مثلا «هوشنگ بيماربیمار شد»
 
به ايناین جمله توجه كنيدکنید:
 
'''سعديسعدی گلستان را نوشت'''
 
در ايناین جمله،نهاد،يعنيجمله،نهاد،یعنی قسمتيقسمتی از جمله درباره آن خبريخبری داده ايمایم كلمهکلمه «سعديسعدی» است.فعليفعلی كهکه در گزاره آمده،كاريآمده،کاری است كهکه از سعديسعدی سرزده است.يعنيیعنی عمل«نوشتن گلستان»را سعديسعدی انجام داده است.پس او كنندهکننده كارکار است،در دستور زبان به كنندهکننده كار،کار، فاعل ميمی گوييم،پسگوییم،پس:
 
'''«فاعل كلمهکلمه ايای است كهکه انجام دادن كاريکاری را به آن نسبت دهيمدهیم»'''
***************************************************************
 
 
در جمله «جواد به سرعت آمد»جواد،نهاد است،زيرااست،زیرا درباره او خبريخبری ميمی دهيم،ايندهیم،این كلمهکلمه فاعل هم هست زيراانجامزیراانجام دهنده
 
عمل آمدن است،كلمهاست،کلمه جواد اگر در جمله ديگريدیگری قرار بگيردبگیرد ممكنممکن است نهاد يایا فاعل نباشد . مثلا در جمله ديگريدیگری قرار بگيردبگیرد ممكنممکن است نهاد يایا فاعل نباشد،مثلا در جمله «كتابکتاب جواد را آوردم».امااگر كلمهکلمه «جواد» را به تنهاييتنهایی در نظر بگيريم،متوجهبگیریم،متوجه ميمی شويمشویم كهکه ايناین كلمهکلمه نام كسيکسی است از ايناین جهت كلمهکلمه«جواد» اسم است.
 
درجمله «گاو شيرشیر ميمی دهد»كلمهکلمه «گاو»علاوه بر اينكهاینکه نهاد جمله و فاعل آن است،چون بر حيوانيحیوانی نيزنیز دلالت ميكند،پسمیکند،پس
 
«اسم» هم هست.پس اسم كلمهکلمه ايای است كهکه برايبرای نام بردن كسيکسی يایا چيزيچیزی بكاربکار ميرودمیرود.
 
چيزيچیزی كهکه به وسيلهوسیله«اسم» نام برده ميمی شود:
 
گاهيگاهی شخصيشخصی است.مانند مرد،زن،حسن،هوشنگ
 
گاهيگاهی حيوانيحیوانی است.مانند خرگوش،گاو،اسب،پلنگ
 
گاهيگاهی مكانيمکانی است.مانند كوه،دشت،رود،تهران،پاريسکوه،دشت،رود،تهران،پاریس
 
گاهيگاهی گياهيگیاهی است.مانند درخت،چمن،بيد،سرودرخت،چمن،بید،سرو
 
گاهيگاهی نام ستارگان است.مانند ماه،خورشيد،زهره،عطاردماه،خورشید،زهره،عطارد
 
گاهيگاهی نام اشياءاشیاء است.مانند صندلي،كاغذ،ميز،مداد،تختهصندلی،کاغذ،میز،مداد،تخته
 
گاهيگاهی نام حالتيحالتی است كهکه در كسيکسی يایا چيزيچیزی وجود دارد مانند
 
سفیدی،سرما،گرما،رنج،شادی
سفيدي،سرما،گرما،رنج،شادي
 
 
ويژگيهايویژگیهای اسم
 
عام . خاص
 
گاهيگاهی اسم تنها بر يكیک فرد معينمعین دلالت ميمی كند،وقتيکند،وقتی كهکه ميمی گوييمگوییم«فرهادآمد» مقصود ما يكیک شخص معينمعین است و يایا
 
در جمله«مشهد از شهرهايشهرهای مذهبيمذهبی ايرانایران است»كلمهکلمه
 
«مشهد»و«ايرانایران»به يكیک شهر و كشورکشور معينمعین دلالت ميمی كند،کند،
 
اما وقتيوقتی ميمی گوييمگوییم«گربه دشمن موش است»مقصود تنها گربه خانه خودمان نيستنیست بلكهبلکه به هر گربه ايای دلالت ميمی كندکند.
 
اگر با اسم تنها يكیک فرد معينمعین را بتوانيمبتوانیم نام ببريمببریم به آن اسم خاص ميمی گوييمگوییم اما اگر بتوانيمبتوانیم اسم را نوعينوعی به كارکار ببريمببریم كهکه شامل افراد متعدد باشد آن را اسم عام ميمی ناميم،پسنامیم،پس اسم خاص كلمهکلمه ايای است كهکه برايبرای نام بردن يكیک كَسکَس معينمعین يایا يكیک چيزچیز معينمعین بكاربکار ميرودمیرود و اسم عام به كلمهکلمه ايای ميمی گوييمگوییم كهکه با آن كسانکسان يایا چيزهايچیزهای همنوع را ميمی توان نام برد.
 
ممكنممکن است يكیک«اسم خاص»برايبرای نامگذارينامگذاری چندينچندین كسکس يایا چيزچیز بكاربکار ميرودمیرود.«فاطمه»اسم خاص است،اماهزاران نفر ممكنممکن است فاطمه نام داشته باشند،بايدباشند،باید بدانيمبدانیم كهکه هر بار اسم خاصيخاصی مانند فاطمه را در گفتار و يایا نوشتار به كارکار ميمی بريمبریم
 
منظور ما فرد معينيمعینی است نه اينكهاینکه همه خانمهاييخانمهایی كهکه نام آنها فاطمه است.
 
 
ذات . معنيمعنی
 
گاهيگاهی چيزيچیزی كهکه نام برده ميمی شود خود به خود وجود دارد،مانند ديوار،كتابدیوار،کتاب. اما گاهيگاهی وجود آن چيزچیز مستقل نيستنیست
 
بلكهبلکه وابسته به چيزچیز ديگريدیگری است يایا در چيزچیز ديگريدیگری وجود دارد
 
مانند: سرخي،سرخيسرخی،سرخی به تنهاييتنهایی وجود ندارد و در چيزهايچیزهای ديگردیگر ميمی شود او را ديددید مثل گل ، پارچه،...
 
به چيزيچیزی كهکه به خوديخودی خود وجود داشته باشد اسم ذات و به اسمياسمی كهکه بر مفهوميمفهومی دلالت ميمی كندكهکندکه وجودش در چيزچیز ديگريدیگری است و نام حالتيحالتی يایا صفتيصفتی است اسم معنيمعنی ميمی گوييمگوییم.
 
 
مفرد . جمع
 
گاهيگاهی اسم برايبرای نام بردن يكیک شخص يایا يكیک چيزچیز است در ايناین حال مفرد است. در جمله هايهای مرد آمد،چراغ روشن شد،
 
درخت سايهسایه دارد،اسم هايهای مرد،چراغ و درخت مفرد هستند.
 
اما گاهيگاهی به وسيلهوسیله اسم،چند شخص يایا چند چيزچیز را نام ميمی بريمبریم در جمله هايهای مردان آمدند،چراغها روشن شدند،درختان سايهسایه دارند،اسم هايهای مردان،چراغها و درختان،جمع هستند چون بيشتربیشتر از يكیک شخص يایا چيزچیز دلالت ميمی كنندکنند.اسم جمع علامتيعلامتی دارد كهکه در پايانپایان آن ميمی آيد،علامتآید،علامت جمع اسم در فارسيفارسی «ان» و «ها» ميمی باشد.
 
 
 
ضميرضمیر :
 
گاهيگاهی به جايجای آنكهآنکه كسيکسی يایا چيزيچیزی را نام ببريمببریم ، يعنيیعنی اسم اورا بگوييمبگوییم ، كلمهکلمه ديگريدیگری ميمی آوريمآوریم كهکه جايجای اسم را ميمی گيردگیرد ، مثلا به جايجای آنكهآنکه بگوييمبگوییم .
 
« پرويزپرویز را ديدمدیدم و به پرويزپرویز گفتم » ميمی گوييمگوییم « پرويزپرویز را ديدمدیدم و به او گفتم »
 
اينجااینجا ايناین كلمهکلمه « او» جايجای اسم پرويزپرویز را گرفته است، ايناین گونه كلماتکلمات را كهکه جانشينجانشین اسم ميمی شوند « ضميرضمیر» و چون جانشينجانشین اسم شخص هشتند ضميرضمیر شخصيشخصی ناميدهنامیده ميمی شوند .
 
ضمايرضمایر شخصيشخصی برايبرای اول شخص« من» و « ما» هستند .
 
ضمايرضمایر شخصيشخصی برايبرای دوم شخص « تو» و « شما» هستند .
 
ضمايرضمایر شخصيشخصی برايبرای سوم شخص « او» و « ايشانایشان» هستند .
 
گاهيگاهی به جايجای « او» ضميرضمیر سوم شخص مفرد « ويوی» ميمی آيدآید.
 
ضميرضمیر اشاره:
 
به كلماتيکلماتی كهکه با آنها چيزيچیزی يایا كسيکسی را نشان ميمی دهيمدهیم « ضميرضمیر اشاره » ميمی گوييم،گوییم، مثلا اگر از كسيکسی بخواهيمبخواهیم كهکه كتابيکتابی رابردارد كتابکتاب نزديكنزدیک باشد به جايجای جمله « كتابکتاب را بردار » ميمی گوييمگوییم « ايناین رابردار »
 
كلمهکلمه ايناین ضميرضمیر اشاره است وبه جايجای اسم « كتابکتاب» نشسته است . اما اگر كتابکتاب دور باشد ميمی گوييمگوییم « آن را بردار ». ضميرضمیر اشاره نيزنیز مانند اسم ميمی تواند جمع بسته شود : آنان، اينان،اینان، آنها، اينها،اینها، .
 
مفعول :
 
فاعل كسيکسی است كهکه فعل را انجام ميمی دهد و گاهيگاهی واقع شدن فعل به فاعل تمام ميمی شود .يعنيیعنی اثرآن به ديگريدیگری نمينمی رسد، در جمله «هوشنگ نشست» هوشنگ فاعل است، زيرازیرا فعل نشستن را انجام داده است و پايپای شخص ديگريدیگری در ميانمیان نيست،نیست، اما اگر بگوييمبگوییم « رستم كشتکشت» جمله كاملکامل نيستنیست زيرازیرا فعل كشتنکشتن به فاعل كهکه رستم است تمام نمينمی شود و پايپای كسيکسی ديگردیگر در ميانمیان است و شنونده جمله به سرعت خواهد پرسيدپرسید « چه كسيکسی را كشتکشت» گاهيگاهی فعل از فاعل فراتر ميمی رود و بررويبرروی كسيکسی يایا چيزچیز ديگريدیگری اثر ميمی گذارد كهکه آنرا مفعول ميمی ناميمنامیم مثلا در جمله « رستم پهلوان سهراب كشتکشت » كلمهکلمه سهراب مفعول است .
 
صفت:
 
گاهيگاهی اسمياسمی كهکه د رجمله فاعل يایا مفعول واقع ميمی شود تنها نيستنیست بلكهبلکه برايبرای آنكهآنکه شنونده آنرا بهتر بشناسد درباره آن توضيحتوضیح ميمی دهيمدهیم يعنيیعنی يكيیکی از حالتها يایا صفتهايصفتهای او را نيزنیز بيانبیان ميمی كنيم،کنیم، مثلا اگركسياگرکسی بگويدبگوید: « من برادر خود را دوست دارم » معنيمعنی كلمهکلمه برادردرصورتيبرادردرصورتی واضح است كهکه گويندهگوینده يكیک برادر داشته باشد، برايبرای اينكهاینکه شنونده متوجه شود كهکه منظور كدامکدام برادر گويندهگوینده است مثلا خواهد گفت « من برادر بزرگترم را دوست دارم » كلمهکلمه بزرگ در ايناین جا به مفهوم اسم « برادر» افزوده شده است، ايناین كلمهکلمه كهکه حالت يایا چگونگيچگونگی اسم را بيانبیان ميمی كندکند « صفت» خوانده ميمی شود يعنيیعنی وصف شده .
 
قيدقید :
 
به ايناین چند جمله توجه كنيدکنید :
 
فريدونفریدون زود آمد
 
فريدونفریدون شتابان آمد
 
فريدونفریدون سرافكندهسرافکنده آمد
 
فريدونفریدون نواميدانهنوامیدانه آمد
 
فريدونفریدون آهسته آمد
 
فعليفعلی كهکه در همه ايناین جمله ها بكاربکار رفته « آمدن» است اما چگونگيچگونگی انجام گرفتن ايناین فعل در جمله هايهای مذكورمذکور با هم متفاوت است ايناین تفاوتها با كلمهکلمه يایا عبارتيعبارتی بيانبیان ميمی شود كهکه آن را قيدقید ميمی خوانيمخوانیم
 
پس جمله هايهای مذكورمذکور كلمهکلمه هايهای زود، شتابان، خندان، سرافكنده،سرافکنده، نواميدانهنوامیدانه وآهسته قيدقید هستند .
 
همچنانكههمچنانکه صفت برايبرای بيانبیان حالت يایا چگونگيچگونگی اسم ميمی آيدآید و وابسته اسم است، قيدقید چگونگيچگونگی رويروی دادن فعل را بيانبیان ميمی كندوکندو به فعل وابسته است.