نگاهی به تاریخ فلسفه: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
اصلاح نگارشی
شروع
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱:
'''فلسفه''' دانش تفکر دربارۀ کلی‌ترین و اساسی‌ترین مسائل زندگی ماست.
{{نبح}}
مهد تاریخ فلسفه را کشور یونان و روم دانسته اند .
 
مقدمه:نزدیک به ۲۵ قرن پیش از میلاد مسیح؛ فردی به نام پتاه‌هتپ که مصری بود کتابی با عنوان تعالیم پتاه‌هتپ نوشت که به‌عنوان قدیمی‌ترین کتاب فلسفی جهان شناخته می‌شود. این خود نشان می‌دهد با اینکه اکثر افراد فکر می‌کنند زادگاه فلسفه، یونان‌باستان است اما نزدیک به ۲۳ قرن پیش از تولد امثال سقراط و افلاطون و ارسطو؛ فیلسوفانی در مشرق زمین، فلسفه را اگرچه نه به شهرت افلاطون و ارسطو و... ولی با رویکرد و نظریات مفید ارائه می‌داده‌اند.
 
ابتدا فلاسفه در این کشور بدنبال ماده المواد عالم
 
 
بودند .
 
 
طالس ملطی ماده المواد عالم را آب می دانست .
 
 
و انکسیمندروس معتقد بود که ماده المواد عالم
 
 
شیء نامتعین است .
 
 
انکسیمانوس ماده المواد عالم را هوا می دانست .
 
 
و هراکلیتوس ماده المواد عالم را آتش می دانست .
 
 
و فیثاغورث ماده المواد عالم را عدد می دانست .
 
 
و انباذقلس عالم را ترکیبی از چهار عنصر می
 
 
دانست .
 
 
و ذیمقراطیس را حکیم خوش بین خندان می گفته
 
 
اند .
 
 
و اناکسوغوراس می گفت که :
 
 
در هر چیزی تخمه آن چیز در آن برتری دارد .
 
 
کسینوفانوس معقولات را بیشتر مهم می داند و
 
 
به توحید نزدیک است .
 
 
و بر مانیدس معتقد به سکون و دوام و ثبات است .
 
 
و حرکت را بکلی خطا می داند .
 
 
و زینون عقل را فقط کافی می داند و ادراکات
 
 
حسی را کنار گذاشته است .
 
 
حکمای الئایی هم عقل را مهم می دانند .
 
 
وسوفسطائیان که بیشتر اهل بحث و جدل بودند .
 
 
بعد از ایشان سقراط را داریم که خود را ما ما
 
 
معرفی می کند .
 
 
و اینکه او خود حقیقی افراد را به کمک خود ایشان
 
 
تولد دوباره می دهد .
 
 
و او یشتر خودشناسی را ملاک معرفت می داند و
 
 
به تربیت شاگردان همت می گمارد تا بدانجا که در
 
 
این راه شهید می شود .
 
 
بعد از او افلاطون را داریم .
 
 
که او بیشتر معنویات را دخیل می داند .
 
 
و راه استاد را به کمال رانده به مثل افلاطونی و یا
 
 
همان برزخ و یا عالم فرشتعگان می رسد .
 
 
او عشق و اشراق را مهم می داند . بعد از او
 
 
ارسطو است که بیشتر منطق استدلال و برهان
 
 
را مهم می داند و اینکه بالاترین لذت تفکر است .
 
 
و اپیکوریان و رواقیون راداریم اولی چون حیوان
 
 
زندگی کنند و دومی آتشی ذاتی و درونی دارند .
 
 
بعد علمای اسکندریه و نو افلاطونی و عشق و
 
 
حکمت و وحدت وجود و آباء کلیسا و فلسفه
 
 
اسکولاستیک و فیلون یهودی و آگوستین .
 
 
و برهان آنسلم و آلبرت کبیر و توماس آکویناس و
 
 
فرانسیس بیکن .
 
 
و بعد از ایشان دکارت را داریم .
 
 
و شک دکارتی که از آن یقین من می اندیشم پس
 
 
هستم بیرون می تراود .
 
 
و پایه قرار گرفتن روش تجربی محض دکارت و آغاز
 
 
دوران روشنگری و رهایی از سلطه پاپ ودادگاه
 
 
تفتیش عقاید .
 
 
بعد از آن پاسکال و اسپینوزا را داریم .
 
 
او وحدت وجود عقلانی را مطرح می کند .
 
 
و عشق عقلانی (عقل مست شده ) به خداوند را
 
 
مطرح می کند .
 
 
او خدا شناسی را طریقه خود شناسی می دانست .
 
و لایب نیتس و هابز و لاک را داریم . و نیوتن که در
 
 
علم مبنا قرار می گیرد .
 
 
برکلی مونتسکیو و ولتر و روسو و دیدرو را داریم .تا
 
 
می رسیم به کانت که فیلسوفی مهم است .
 
 
او دو نوع عقل را مطرح می کند :
 
 
1- عقل نظری (باید ها و نباید ها ) .
 
 
2- عقل عملی ( عمل به آن باید ها و نباید ها ) .
 
 
در باب هگل سخن فراوان است او را گفته اند که :
 
 
خیلی معنا گرا و دوستار معنویت است .
 
 
او کتابی دارد با نام فنومنولوژی روح .
 
 
او فلسفه روح دارد که تاریخ انسانیت را به 3 مرحله
 
 
تقسیم می کند :
 
 
1- روح درون ذاتی .
 
 
2- روح برون ذاتی .
 
 
3- روح مطلق .
 
 
او معتقد است جهان در خداست . او کل و حقیقت
 
 
است و جهان تجلی اوست . او شدن را مهم می
 
 
داند .
 
 
و بعد از او شوپنهاور است . که او را فیلسوف بد بین
 
 
گفته اند .
 
 
او معتقد است نه ماده صرفا و نه معنا صرفا مهم
 
 
نیستند بلکه جهان با هردو وجه آن جهان حقیقی
 
 
است . او فلسفه را جهان شناسی می داند .
 
 
او شفقت را عدالت می داند . و بنیاد اخلاق .
 
 
او را همان عرفان مشرق زمین باید خواند ولی بوجه
 
 
علمی بیان شده است .
 
 
او عقل و علم را بالاتر از ثروت می داند .
 
 
و در نهایت اگوست کنت دانشمند علوم اجتماعی و
 
 
داروین را داریم .
 
 
که نظریه تکامل او مبنای علم جدید قرار گرفت .
 
 
و نیچه را داریم که بیشتر قدرت را معطوف به یک
 
 
نفر ابر مرد می داند و فلسفه او منجر به شکل
 
 
گیری نازیسم و شخص هیتلر می شود .
 
 
و در دوران کنونی نه مارکسیسم و نه فاشیسم و
 
 
نازیسم و سوسیایسم و و لیبرالیسم و لیبرال
 
 
دموکرات راه به جایی نمی برد .
 
 
و در گذشته شاهد فروپاشی بلوک شرق و در زمان
 
 
حال باز هم شاهد فروپاشی بلوک غرب هستیم .
 
 
و. باید گفت که :
 
 
مرد سالاری و یا زن سالاری هیچ کدام دردی دوا
 
 
نمی کند .
 
 
و فقط بجای حیله و نیرنگ و دروغ و ماکیاولیسم
 
 
باید جانب حق و حقانیت و صداقت و یکرنگی را
 
 
گرفت تا بیشتر ماندگار بود .
 
 
 
ولا حول و لا قوه الا با الله العلی العظیم .
 
 
انتم الفقرا الی الله والله هو الغنی الحمید .
 
 
ولمن الملک الیوم و للله الواحد القهار
 
 
وتوکلت علی الحی الذی لا یموت .
 
 
هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن.
 
 
 
سید علی محمدی سروش .
 
منبع :
 
1- سیر حکمت در اروپا . محمد علی فروغی
 
[[رده:دین و فلسفه]]