اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان/فصل سوم: تحریف اسنادتاریخی
فصل سوم شامل 9 بخش : تحريف اسناد تاريخى
- سابقه ی تاريخى به كارگيرى نام هاى جعلى به جاى خليج فارس
- نقش كارگزاران استعمار انگليس در جعل نام براى خليج فارس
- نقش رهبران عربى در جعل نام براى خليج فارس
- نقش رسانه هاى غربى در جعل نام براى خليج فارس
- نقش رسانه هاى عربى در جعل نام براى خليج فارس
- نقش نويسندگان مغرض در جعل نام براى خليج فارس
- وارونه نمودن حقیقت به دلیل تعصب
- دلايل تحريف نام كهن خليج فارس
- تحول جغرافياى سياسى
سابقه ی تاریخی بهكارگيرى نامهاى جعلى به جاى خليج فارس
ویرایشنه تنها كتاب هاى تاريخى ، جغرافيايى ، ادبى و نقشه هاى هزارههاى گذشته در زبان هاى مختلف دنيا نام درياى پارس و خليج فارس و يا معادلها و مترادفهاى آن را به درستى بهكار بردهاند، بلكه همه سازمانهاى بينالمللى، از جمله سازمان ملل، از ابتداى تأسيس تا كنون، هر گاه از اين منطقه نام بردهاند، آنرا خليج فارس ناميدهاند.
در سال 1971م. براى اولين بار در يكى از مكاتبات سازمان توسعه ی صنعتى ملل متحد ، به اشتباه كلمه ی مجعول «خليج عربى امارات» بهجاى «خليج فارس» بهكار رفت. به منظور اصلاح اين اشتباه، بلافاصله دبيرخانه ی سازمان ملل متحد در نيويورك طى يادداشت شماره AD113/1GEN مورخ 5 مارس 1971 اعلام كرد: رويه ی سازمان ملل متحد در طول فعاليت خود، تأكيد بر نام صحيح "خليج فارس" بوده است.
در تأييد و پاسخ به مكاتبات و درخواستهاى دولت ايران براى كاربرد نام كامل خليج فارس در انتشارات و اسناد اركان مختلف سازمان ملل متحد و سازمانهاى وابسته به آن، میتوان به 14 يادداشت و مكاتبه، از جمله يادداشت مذكور و نامه ی مورخ 14 آوريل 1971 دبيرخانه ی سازمان ملل، حاوى اصلاحيه ی سند IPPDI91/UNIDBاشاره كرد.
به كار بردن نامهاى مجعول بهجاى نامهاى پذيرفته شده ی بينالمللى با كاربرد گسترده و جهانىِ سه هزار ساله، كه ريشه در اعماق تاريخ دارد، نه تنها باعث سردرگمى و مغشوش شدن افكار عمومى شده است، بلكه كاربرد واژههاى غيرتاريخى و مغرضانه، توهين به میراث فرهنگی تمام اقوام كهن و تاريخ منطقه است. خليج فارس واژهاى است منحصر به فرد كه منعكسكننده ی تاريخ و هويت باستانىِ مردمان بومىِ اين آبراه بينالمللى است.
با وجود يادداشتهاى مؤكد مجمع عمومى سازمان ملل متحد و همچنين مصوبههاى "كنفرانس يكسانسازى اسامى جغرافيايى" و مصوبههاى "سازمان علمى، فرهنگى ملل متحد" (يونسكو)، بعضى كشورهاى عربى با انگيزههاى سياسى به اشاعه ی نامهاى غيراصيل بهجاى خليج فارس اقدام مىكنند و با بيان نام ها و عبارتهاى جعلى، به نقض مقررات و مصوبات سازمانهاى بينالمللى ادامه مىدهند. نظر به بىتوجهى و بىمبالاتى آنها به اينهمه حقايق تاريخى، نبايد انتظار داشت آنها حقانيت و مشروعيتِ اعاده شده ی جزاير سهگانه از اشغالگران انگليسى به ايران را به رسميت بشناسند. به هرحال مردم ايران از همه ی حقيقتجويان، آگاهان، محققان، انديشمندان، مؤسسههاى خصوصى و دولتى و از همه ی كشورهاى عربى انتظار دارند كه در ادامه روند تاريخى نام خليج فارس و در انطباق با مصوبههاى سازمان ملل و سازمان بينالمللى آبنگارى I.H.O)) و به منظور پيروى از عرف و حقوق بينالمللى و همچنين يكسانسازى اسامى جغرافيايى، از كاربرد نامهاى غيرتاريخى خوددارى كنند.
نقش كارگزاران استعمار انگليس در جعل نام براى خليج فارس
ویرایشپس از انعقاد قرادادهاى گلستان (1813م.) و تركمنچاى (1828م.) كه با وساطت انگليس منعقد شد و به تجزيه شمال ايران منجر گرديد، مقامات ايرانى بيشتر متوجه عمق فريبكارى و توطئههاى استعمارى انگليس براى تجزيه كشور شدند؛ به ويژه در سال 1837م. تهاجم انگليس به جزيره ی خارك و تهديد ايران به جنگ و توطئههاى رنگارنگ آن كشور براى محروم كردن ايران از حاكميت بر جنوب ايران، موجب شد صدراعظم ايران - ميرزاآغاسى - به انگليس اخطار دهد تا از تجزيهطلبان و دشمنان ايران حمايت نكند و حاكميت ايران را بر كل جزاير خليج فارس محترم بشمرد و از تجزيه ی بخش جنوبى ايران دست بردارد.
اخطار دولت ايران، انگلستان را به اين نتيجه رساند كه بايد براى خليجفارسزدايى، به شيوههاى آرام و بدون درگيرى مبادرت ورزد. پس از مشاجرهها، تايمز لندن براى اولين بار خليج فارس را "درياچه ی بريتانيا" خواند؛ اما اين اسم بىمسما جايى در جامعه ی مطبوعات باز نكرد. در فاصله سالهاى 1818 تا 1820م. بريتانيايىها به علت حملههاى اعراب به كشتىهاى انگليسى و غارت اموال آنها، اصطلاح «ساحل دزدان» را براى خليج فارس بهكار بردند. در سال 1820 م. ارتش انگلستان با حمله به شارجه و رأسالخيمه، رؤساى قبايل عرب منطقه را مجبور به تسليم و انقياد ساخت و طى قراردادى كه ميان انگليس و رؤساى قبايل عربى خليجفارس امضاء شد، آنها حاكميت استعمارى انگلستان را بر زمينهاى ساحل عربى پذيرفتند.
انگلستان كه همواره به بخش ايرانى خليج فارس نيز چشم طمع داشت، به مرور اقدام به اشغال جزاير ايرانى كرد. دولت ايران ضمن اعتراض شديد به تعرضات بريتانيا، در تلاش براى اعمال حاكميت خود بر جزاير برآمد؛ ولى بهدليل ضعف نظامى، سياسى و اقتصادى، و به علت اينكه روسيه و انگليس همانند دو تمساح در حال بلعيدن ايران بودند، دولت بيمار ايران نتوانست اهداف خود را عملى كند.
در سال 1888م. شاه ايران استدلالهاى حقوقى و تاريخى خود را مبنى بر مالكيت و حاكميت ايران بر جزاير سهگانه مطرح كرد. در سال 1903م. شيوخ عربِ تحتالحمايه انگليس به تحريك و با حمايت انگلستان، در جزاير ايرانىِ تنب ، پرچم برافراشتند. اين اقدام منجر به مشاجره ی مستمر و طولانى ايران با انگلستان شد. ايران براى اثبات حاكميت خود بر سه جزيره ی ابوموسى ، تنب بزرگ و تنب كوچك، علاوه بر استناد به اسناد تاريخى، با توجه به نقشههاى رسمى خود دولت انگليس (نقشههاى وزارت جنگ و وزارت دريانوردى كه در سال 1888م. به شاه ايران تقديم شده بود، نقشههاى لرد كرزن در سال 1892م. ، و نقشه وزارت هند بريتانى در سال 1897م. ) كه در همه ی آنها جزاير به رنگ ايران و متعلق به ايران ترسيم شده بود، با انگليس به مجادله ی قانونى و حقوقى پرداخت. مقامات ايران علاوه بر اين اسناد و نقشهها، به كاربرد بينالمللى نام خليج فارس استناد مىكردند و نام تاريخى بدون معارض و پذيرفته شده ی بينالمللى "خليج فارس" را با استناد به قاعده ی فقهى و حقوقى "من يملك الكل ، يملك الجزء" و قاعده ی "من يملك الاصل ، يملك الفرع" يكى از نشانههاى محكم حاكميت ايران و تعلق جزاير خليج فارس به ايران مىدانستند. استدلالهاى ايران، انگليسىها را واداشت تا به تهيه ی استشهاديه ای بپردازند و به ويژه آنها را به فكر انداخت تا كاربرد گسترده و پذيرفته شده ی نام بينالمللى خليج فارس را مخدوش كنند.
در این رابطه سه مكاتبه كه در كتاب حمدى آورده شده است، قابل مطالعه است:
1- "د.دبليو. لاسيلز" در 4 سپتامبر 1934 و زمانىكه رضاخان به دليل برچيدن بساط عوامل انگليس در خوزستان و ايجاد دوستى با آلمان، مورد خشم انگليس واقع شده بود، در گزارشى، به نقد ادعاهاى ايران در خصوص حاكميت بر جزاير سهگانه خليج فارس پرداخته و دقيقاً روى نكات فوق - تغيير نام خليج فارس - انگشت گذاشته است. 2- در دوم آوريل 1935م. وزير خارجه ايران با سفير بريتانيا در تهران ملاقات كرد و دلايل حاكميت ايران بر جزاير سهگانه را برشمرد. در يادداشت 30 آوريل 1935 وزير خارجه ی ايران به سفارت انگلستان در تهران، به سوابق حاكميت ايران بر جزاير ابوموسى و تنب، و به حق تاريخى، جغرافيايى و منطبق با اصول و رويه بينالمللى اشاره شده و ضمن توجه دادن به اين نكته كه نام بينالمللى، جهانى و تاريخى اين آبراه، خليج فارس است، يكى ديگر از دلايل حقانيت ايران را يادآورى كرده است.
3- در هشتم دسامبر سال 1948 "آر.سى.كلنتون توماس" ، كارگزار سياسى بريتانيا در خليج فارس و مقيم بحرين، در گزارشى به وزارتخارجه ی بريتانيا اعلام كرد كه در ادامه ی مطالبات ايران در خصوص جزاير ابوموسى و تنب، سفير ايران با آقاى "رايت" ملاقات كرد و ادعاهاى ايران را مبنى بر اينكه بهكارگيرى و شهرت تاريخى و جهانىِ نام خليج فارس، دليلى بر تعلق جزاير مذكور به ايران است، تكرار كرد.(5)
با اين وصف، بىدليل نبود كه كارگزاران استعمار كه از قبل شروع به تضعيف كاربرد نام خليج فارس كرده بودند، بهفكر خليجفارسزدايى به شيوه ی عملى افتادند. آنها در سال 1840م. بهجاى خليج فارس، «درياى بريتانيا» بهكار برده بودند، ولى اين نام مقبوليتى نيافته بود؛ بنابراين آن را رها كردند. پس از ملى شدن صنعت نفت ايران و خلع يد از شركتهاى انگليسى و قطع روابط ايران و انگليس، ابتدا نماينده ی انگليسىِ مقيم بحرين از سال 1950 م. عبارت «ساحل عربى» را براى منطقه ی جغرافيايىِ بخش جنوبى خليج فارس - كه متعلق به اعراب تحتالحمايه انگليس بود - مرسوم كرد و سپس به تدريج عبارت «خليج عربى» را جايگزين آن ساخت و بعد اين نام را به كل خليج فارس تعميم داد.
با وجود اينكه در تمام دوره ی حاكميت استعمارى پرتغال (1507 – 1622م. ) و در همه ی مكاتبات و اسناد دولت بريتانيا همواره آبهاى جنوب ايران «خليج فارس» ناميده شده است، پس از مصادره ی اموال شركت نفت انگليس و خلع يد از شركتهاى انگليسى و قطع روابط ايران و انگليس، براى اولين بار وزارت مستعمرات انگليس در مكاتبات خود اين نام جديد را متداول ساخت. در واقع ترور اين نام تاريخى از اينجا شروع شد و با انتشار كتابى در لندن در سال 1957 م. توسط رودريك اوئن - كارگزار سازمان جاسوسى انگليس - كه بلافاصله به زبان عربى با عنوان "الفقاهة الذهبية - وثائق الخليج العربى" ترجمه و انتشار يافت، سناريو ابعاد تازهاى پيدا كرد و در سال 1966م. نيز "سرچارلز.م.بلگريو"، كه از سال 1926 م. تا 1957م. نماينده ی سياسى انگلستان در خليج فارس بود و هنوز امارات عربى مستعمره انگليس بود، در پايان مأموريت خود، كتابى با عنوان «خليج عربى» منتشر و عنوان كرد كه اعراب دوست دارند خليج فارس را خليج عربى بنامند! او همچنين در مجله "صوت البحرين" خليج فارس را خليج عربى ناميده بود، كه اعتراضاتى را برانگيخت. "بلگريو" در دومين كتاب خود به نام «به بحرين خوش آمديد» اشتباه قبلىاش را جبران و از خليج فارس بانام تاریخی آن ياد كرد. در اين خصوص، گزارشهاى (اداره اسناد ملى بريتانيا Office the National Archives Egland ) به خوبى عمق اين توطئه و نفاق استعمارى را روشن مىكند. در اين آرشيو، فايلى با عنوان "نام خليج فارس" وجود دارد. در چندين مكاتبه، كارگزاران انگليسى با اعتراف به تاريخى بودن نام خليج فارس، خطرات اين نام را عليه منافع انگليس و ضرورت تغيير آن را به خليج متذكر مىشوند. در پوشههاى FO173/369841 و FO173/421041و FO173/48219، اسناد وزارت خارجه انگليس اين موضوع را روشن مىسازد. در يكى از اين مكاتبات، در پاسخ به اعتراض وزارت خارجه در سال 1975م. به بنگاه بى.بى.سى آمده است:
"ما ضمن اينكه نام واقعى اين آبراه را خليج فارس مىدانيم، ولى ناچاريم در برنامه ی عربى، آن را خليج عربى، و در برنامه جهانى، خليج بناميم." روزنامه بین المللی " شرق الاوسط " شماره 9914 ( 19 ژانویه 2006) در مقاله ای با نام عبارت خلیج عربی در یک آگهی تجاری خشم تهران را برانگیخت و لندن عذر خواهی کرد . در این مقاله سه سند از پوشه ی نام خلیج فارس وزارت خارجه بریتانیا به همراه کپی مربوط به آگهی با نام جعلی منتشر شده است.
1- سند اول به شماره 02 مورخ 10 ژانویه 1975 تلگرافی است از سوی وزیر امور خارجه "جیمز کالاهان" به ادارات تابعه .
از : وزیر امور خارجه جیمز کالاهان
به : ادارات ، فوری برای نایروبی
موضوع : تلگراف شماره 28 تاریخ 8 فوریه
مدیر کل اداره خاورمیانه فرصت را غنیمت شمرد و در ملاقات با اعتصام کاردار ایران از کاربرد عبارت خلیج عربی عذر خواهی نمود و به ایشان اطمینان داده شد که نام اصلی خلیج فارس همواره در تمامی مکاتبات رعایت می شود و از خطای غیر عمد بوجود آمده عذر خواهی گردید. سند دوم پوشه شماره 04 تاریخ 20 مارس 1975
از: بی. کی. ویلیامز، اداره خاورمیانه وزارت خارجه .لندن- خیلی محرمانه
یه : آقای لوکاس
موضوع: خلیج فارس
امروز وابسته تجاری ایران آقای بهار با من ملاقات نمود و برگه ای از سازمان استخدام مدیران و متخصصان به من داد که در آن خلیج عربی بکار رفته است و خواستار جبران این اشتباه بود. با مستر جیمز مدیر شرکت صحبت کردم ، وی گفت این آگهی تجاری را یک شرکت نفتی دبی داده است و ما به محتوای آگهی دقت نکردیم و قول داد که از این به بعد در چاپ آگهی ها دقت بیشتری به عمل آید . به هر حال طرف ایرانی قبول کرد که نیت سوء و تعمد در نشر این آگهی نبوده وتفهیم شد که سیاست ما(بریتانیا) کاربرد نام واقعی خلیج فارس است. لازم است از طرف ما دقت بیشتری معمول گردد و در این مسائل بی طرف باشیم.
امضاء . بی. کی . ولیامز. اداره خاورمیانه.
سند شماره 05 تاریخ 20 مارس 1975
از: بی. کی. ویلیامز، اداره خاورمیانه وزارت خارجه .لندن- خیلی محرمانه
یه : آقای دی. جیمس . سری
موضوع ایران و خلیج فارس .
همان طور که در تماس تلفنی متذکر شدم ، خواهشمند است که اقدام فوری برای رفع خطای به عمل آمده در نشریه به عمل آید. عبارت به کاررفته خشم ایرانیان را برانگیخته است. همان طور که گفتم نسخه ای توجیهی در خصوص سوابق نام خلیج فارس به پیوست ارسال می گردد. این نسخه برای تمام ادارات ارسال شده است برای این که از هرگونه ناراحتی طرفهای ذینفع در این موضوع اجتناب شود، بهتر است که عبارت مختصر خلیج را به کار ببریم اما این موضوع نیز می تواند حساسیت و ناراحتی ایرانی ها را فراهم نماید . حساسیت ایرانی ها در این رابطه خیلی زیاد است و تکرار این خطا عکس العمل شدید آنها را در برخواهد داشت.
امضاء بی. کی. ویلیامز . گفتنی است که طبق اسناد همین پوشه وزارت خارجه بریتانیا یک جزوه پزوهشی در مورد نام خلیج فارس تهیه کرده و ضمن گواهی کاربرد مستمر نام خلیج فارس از تمامی ادارات و سفارتخانه ها تابع وزارت خارجه خواسته است که نام درست خلیج فارس را در نظر داشته باشند. (در فایل شخصس اسناد نویسنده این کتاب این اسناد و دهها سند دیگر موجود است)بخشی از این اسناد در شبکه های اجتماعی و در سایت دریای پارس منتشر شده است.
نقش رهبران عربى در جعل نام براى خليج فارس
ویرایشدر پى انتشار ترجمه كتاب "رودريك اوون" ، مطبوعات كويت و ماهنامه ی "العربى" در سال 1957م. خليج عربى را در تبليغات خود بهكار بردند.امیر فعلی کویت "شیخ صباح الاحمد جابر صباح" شخصاً به یکی از مقامات ایرانی گفته بود" هنگامی که من وزیر خارجه ی کویت شدم به ناصر رئیس جمهور مصر گفتم چرابجای خلیج فارس خلیج عربی بکار نمی برید؟( ) به دنبال وقوع كودتاى سال 1958 م. "عبدالكريم قاسم" در عراق و ادعاهاى ارضى آن كشور عليه ايران، رهبران كودتاى عراق با انگيزههاى سياسى از بهكار بردن نام خليج فارس خوددارى كردند.
در سال 1960م. در پى قطع روابط ايران و مصر و پس از جنگ هاى اعراب و اسرائيل، در كنگره ی حزب بعث - كه در دمشق با حضور رهبران سوريه، عراق و مصر برگزار شد – "ميشل عفلق" ، "حسن البكر"، "حافظ اسد" و "جمال عبدالناصر" براى مخالفت با دولت ايران، رسماً خواستار تغيير نام خليج فارس به خليج عربى شدند و تقاضا كردند كه در مكاتبات رسمى از بهكار بردن نام خليج فارس خوددارى شود. نام خيابان خليج فارس را در مركز قاهره كه بيش از چند سال قدمت داشت، به نام يكى از شخصيتهاى مصرى تغيير دادند که مردم در حال حاضر آن را خيابان خليج مىنامند. رسانه هاي عربي نيز عملاً از سال 1960 م. تقريبا با نام خليج فارس وداع نمودند و از آن زمان به ندرت نام واقعي خليج فارس را به كار مي برند. مثلاً روزنامه ی "الاهرام" در يك آگهي مربوط به كشتي راني كه دهها سال در اهرام تبيلغ مي شد در مي نوشت كشتي راني منظم شركت مصر للملاحه از اسكندريه به الخليج الفارسي و بحر ابيض و هند و جنوب آفريقا . اما در دهه 1960م. اين آگهي به خليج عربي تغيير نمود.
به دنبال اختلافها و درگيرىهاى سال 1970م. بين ايران و عراق و سوءتفاهمهاى سال 1971م. با امارات عربى متحده، بسيارى از رهبران متعصب كشورهاى عربى عبارت خليج عربى را بهطور گسترده در رسانههاى گروهى خود بهكار بردند و از كاربرد عبارت «خليج فارس» خوددارى كردند. آن ها براى رسيدن به اغراض نژادپرستانه، نه تنها به تحريف نام تاريخى پرداختند، بلكه در كتاب هاى درسى كشورهايشان، دوران امپراتورى پارسى را مورد تحريف قرار دادند و حتى فارسىستيزى و تحقير ايرانيان را بهگونهاى مغرضانه وكينهتوزانه تبليغ كردند( . بسيارى از اين رهبران، بانى چاپ و نشر كتاب درباره ی اثبات عربى بودن جزاير سهگانه و خليج فارس و بدنام كردن سابقه تمدن پارسی ايرانى بودهاند، در سالهاى 1970 تا 1990 ميلادى، رهبرىِ اينگونه اقدامات تحريكآميز و ايران ستيز را عراق برعهده داشت.
در دو دهه ی اخير نيز برخى شيوخ امارات هزينه ی تحريف تاريخ را پرداختهاند؛ از جمله ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى امارات كه يك مؤسسه دولتى و دربارى است و تا كنون دهها كتابِ تكرارى و بىمحتوا در اين موضوع به چاپ رسانيده و طى مراسم رسمى، نويسندگان آنان جوايز نفيسى نيز دريافت كردهاند؛ از جمله كتابى با عنوان "الجزر العربية الثلاث الوقايع و التاريخ يؤكدان عروبة الجزر و الخليج؛ تقديم واشراف، الشيخ خالدبن صقر، وليعهد و نايب الحاكم رأس الخيمه".
در جنگ دوم خليج فارس نيز كه رسانههاى گروهى غرب عبارت "جنگ خليج فارس" را بهكار مىبردند، به يكباره در اخبار مربوط فقط واژه ی "خليج" را جانشين آن ساختند. گفته مىشود اين اقدام به درخواست رهبران شوراى همكارى خليج فارس صورت گرفته بود.
چند نمونه اسناد صوتی و تصویری از جمال عبدالناصر و صدام حسین
در مورد نام خلیج فارس
بسیاری از رهبران و قوم گرایان عرب حاشیه خلیج فارس و کشورهای عربی از اعتبارعبدالناصر به عنوان رهبر قوم گرایی عربی استفاده نموده و اورا و پیشنهاد دهنده تغییر نام خلیج فارس معرفی می کنند اما واقعیت این است که برای اولین بار بعد از ملی شدن نفت در ایران و اعلام بحرین به عنوان استان چهاردهم ایران کارگزار بریتانیا در خلیج فارس" رودریک اوین " درمقدمه کتاب خود به دفاع از تغییر نام خلیج فارس پرداخت ترجمه عربی این کتاب در سال 1958 به بازار آمد. رهبر فعلی یکی از امیر نشین های عربی(کویت) در در دهه 70 م
میلادی نقل نموده که او سال 1964 از جمال عبدالناصر خواسته بود که در اجلاس اتحادیه عرب اعلام کند که نام خلیج فارس به خلیج عربی تغییر یابد. همین فرد سال 1376 به معاون خاورمیانه و آفریقای وزارت امور خارجه گفته است که تغییر نام خلیج فارس اشتباه بود. صدام نیز به ضدیت با ایرانی ها و مبلغ تغییر نام خلیج فارس شهرت دارد و فیلم قادسیه در همین راستا ساخته و سپس صدام با دستور حمله به ایران به عنوان قهرمان این فیلم خودنمایی کردو سالها رسانه های عربی او را دروازه بان دروازه شرقی جهان عرب در مقابل تهاجم بیگانگان می دانستند.
در کتابخانه دارالوثایق القومی قاهره که کتابخانه ملی و مرکز ملی اسناد مصر است اسناد بسیار ارزشمندی در مورد نام خلیج فارس وجود داردبررسی مجله ها، کتابها و روزنامه های عربی که در آنجا وجود دارند نشان می دهد که اولین بار در مطبوعات مصری در سال 1963 در روزنامه ها و مجلات کویتی 1958 و در روزنامه های عراق 1960 عبارت خلیج عربی ظاهر شده است. اولین واکنش ها نسبت به این تغییر نام نیز در میان نویسندگان عرب بروز نمود و قدری قلعه جی سال 1963 به این تغییر نام اعتراض نمود اما در ایران با تاخیر زیاد دولت ایران برای اولین بار در سال 1971 به این تغییر نام واکنش نشان داده است. و با تاخیر و بی خبری 10 ساله سازمان جهانگردی و ایرانگردی در سال 1355جزوه ای در باره سابقه نام خلیج فارس منتشر نموده است و وزارت امور خارجه وقت با کمک موسسه سحاب اقدام به بازچاپ اطلس عراق در نقشه های قدیمی(احمد سوسه) با نام خلیج فارس در نقشه های تاریخی نمود. در میان اسناد کتابخانه قاهره می توان به مقالات رهبران اخوان المسلمین سید قطب، حسن البنا و.. و همچنین رهبران انقلاب مصر و از جمله عبدالناصر با نام خلیج فارس اشاره کرد.
"حسن البنا مفتی و متفکراسلامی مصر- (1906 - 1949م مؤسس و رهبر اخوان المسلمین همواره وطن صغیر(مصر) و وطن کبیر (جهان عرب)و وطن اکبر (جهان اسلام)را بکار می برد و وطن کبیر را از محیط اطلسی الی خلیج الفارسی می دانست. بعد قومگرایان و جمال عبد الناصر این شعار را در دهه 1950 تقلید و شعار خود قرار دادند و فقط بر وطن عربی تاکید نمودند و مرزهای آنرا << من المحیط الاطلسی الی خلیج فارسی >> نامیدند بعد از فرو خشکیدن ناسیونالیزم عربی گفتند من المحیط الهادر حتی الخلیج الثائر انقلابی گری هم فرو نشست سپس گفتند من المحیط الهادی الی الخلیج الحائر" ( به نقل از خاطرات شیخ مفتی القرضاوی در سایت شخصی ایشان و در سایت اخوان المسلمین): يقول الدكتور يوسف القرضاوى فى مذكراته نقلا عن الأستاذ البنا عن موقفنا من تحرير الوطن الكبير : " وقام حسن البنا ليعلن: أنه سيتحدث في أمور ثلاثة: قضيتنا، وسليتنا، دعوتنا. قال :
أما قضيتنا، فأقصد بها قضية (الوطن): الصغير، والكبير والأكبر .
أما الوطن الكبير، فيشرحه حسن البنا بأنه (الوطن العربي) ويحدده بأنه من الخليج الفارسي إلى المحيط الأطلسي. ولم يكن مصطلح (الخليج العربي) قد ظهر بعد. كما أصبح يقال بعد: من الخليج الثائر إلى المحيط الهادر. وكان كلام البنا أول كلام محدد أعرف به حدود الوطن العربي .
محمد بدیع، مرشد و رهبرإخوان المسلمین در مقاله ای تحت عنوان :الإمام حسن البنا وقضایا الأمه(2)ضمن بیان مطالبی شبیه به آنچه نوشته است در سال 1945 در سخنرانی امام حسن البنا در شهر طنطا حاضر بودم حسن البنا وطن را تعریف کرد و آن را بر سه نوع نامید و وطن کبیر را از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس نامید در آن دوره هنوزاصطلاح خلیج عربی رایج نبود
سید قطب( 1906 – اعدام 1966 ) متفکر اسلام گرای دیگر مصری که بعضی او را یکی از تئوریسین های نامدار جریان های تندرو سلفی در جهان اسلام معرفی می کنند و عده ای نیز او را متفکر اسلام گرای انقلابی می شناسند. او نیز مصطلح حسن البنا در موردوطن کبیر از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس و جهان اسلام تا چین را بکار می برد.
در اینجا لازم است به دو سند جالب از عبدالناصر اشاره کنیم سند اول سخنرانی مشهور او در اسکندریه و اعلام ملی نمودن کانال سوئز (سوس) در تاریخ 26/7/1956 است در این سخنرانی انقلابی و پرشور هنگامیکه وی می گوید همه ما تلاش خواهیم کرد که وطن عربی از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس باشد" کلنا سنعمل؛ حتى یمتد الوطن العربى من المحیط الأطلسى إلى الخلیج الفارسى". حضار یکصدا با فریاد هلهله و هورا از ناصر حمایت می کنند.( فایل صوتی و نوار صوتی کامل ضمیمه است) سخنرانی ناصر روز بعد در همه روزنامه های مصر از جمله الاهرام منتشر شد و سپس این جمله ناصر به شاه بیت سروده انقلابی مصر تبدیل شد و سرود من المحیط الاطلسی الی خلیج الفارسی مرتب از رادیو قاهره پخش می شد. این سرود در آرشیو رادیو تلویزیون ملی قاهره وجود دارد.
سند دوم مقاله عبدالناصر است که در روزنامه های عربی و از جمله در مجله دار الهلال ینایرسال 1957 با عنوان "عرب امتی یگانه" چاپ شده که در آن"الخلیج الفارسی" در إشاره به مرزهای وطن عربي " من شاطی الخليج الفارسي إلى شاطی الأطلسي" چاپ شده است. این مقاله همچنین در کتابهای درسی مصر چاپ شده است که تصویر زیر مربوط به صفحه 61 کتاب سوم دبیرستان کتاب "المغني" كتاب ادبیات و بلاغت (شیوایی گفتار) چاپ 1963دارالقلم قاهره است.
ناصر همچنین در کتاب خود تحت عنوان الدعوه الی تحریر الکبری در سه جا از عنوان خلیج فارس استفاده کرده است. سند دوم دست نوشته ناصر متعلق به سال 1966 که در آن خلیج فارس بکار رفته است و نشان می دهد که اگر هم صحت داشته باشد که وی در سال 1964 پیشنهاد دهنده تغییر نام بوده است اما در 1966 خود نام خلیج فارس را بکار برده است. دستنوشته ذیل تلگرافی است از جمال عبدالناصر خطاب به ابراهیم العریصی که در روزنامه الخلیج در شماره 7523 روز 16 رمضان 1420 برابربا 24 دسامبر 1999 به عنوان سند مهم منتشر شده است.
برقیة بخط الرئیس المصری الأسبق جمال عبد الناصر یستخدم فیها تسمیة "الخلیج الفارسی" قد نشرت ضمن ملحق صحیفة الخلیج فی عددها 7523 الصادر یوم الجمعة 16 من رمضان سنة 1420 - 24 دیسمبر من سنة 1999 للمیلاد.
یکی از اساتید مصری طی مقاله ای نوشته است: علمونا فى المدارس فى الستينات أن مصر جزء من الوطن العربى، علمونا أن الوطن العربى يمتد من المحيط الأطلسى إلى الخليج الفارسى، كما سمئنا من الأغانى التى تعيد هذه المعلومة.
در دهه 60 در مدارس به ما می آموختند که مصر بخشی از سرزمین عربی است و به ما می گفتند که وطن عربی از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس ادامه دارد کما اینکه در سرودانقلابی نیز این جمله تکرار می شد ...
تا سال 1963 هیچگاه در رسانه های مصری نامی بغیر از خلیج فارس برای پهنه آبی مورد نظر بکار نرفته حتی یک آگهی تجاری در الاهرام تحت عنوان شرکت کشتی رانی حمل بار و مسافر از خلیج فارس تا آفریقای جنوبی به مدت 15 سال تا 1963 وجود دارد. یا در سالهای ملی شدن صنعت نفت ایران رسانه های مصری همواره این اخبار را منعکس می کردند و حتی مطالبات ایران از انگلیس برای بازگشت بحرین به ایران را بصورت گسترده و بنفع ایران بازتاب می دادند مانند مقاله روزنامه المصری 25/5/1951
و اما صدام حسین نیز در سفر به تهران از نام خلیج فارس استفاده نموده است . شرق الاوسط در سه شماره ویژه به اسرار پشت پرده قرارداد الجزایر پرداخته که ویژه نامه مورخ 29/8/2007 شرح سند فوق سری سند شماره 82 - 7 می 1975 از سفارت بریتانیا به اداره شرق الاوسط وزارتخارجه بریتانیا است. این سند نشان می دهد که در بیانیه تهران بین نخست وزیر ایران و صدام سه بارعبارت خلیج فارس بکار رفته و روزنامه عرب زبان شرق الاوسط هم بطور کم سابقه ای در ترجمه خلیج فارس امانتداری کرده است. صدام در مصاحبه ای در فرودگاه مهرآباد نیز از امنیت خلیج فارس توسط خود کشورهای منطقه سخن گفته است.همچنین در دوره صدام حسین نقشه هایی در عراق چاپ شده که همچنان نام خلیج فارس را دارد یا قالیچه تصویر زیر در دوره صدام و در زندان عراق بر اساس نقشه کشورعراق بافته شده است.
سازمانها و نهادهای رسمی عربی در سالهای اخیر فهمیده اند که نام خلیج فارس را به آن سادگی که فکر می کردند نمی توان تغییر داد در نتیجه بسیاری از نویسندگان عرب جرات پیدا کرده اند که نام خلیج فارس را به نوشته های خود برگردانند. بسیاری نیز بودند که هرگز تسلیم فشارها و اجبارها برای تغییر این نام نشدند از جمله آنها فیلسوف بزرگ محمد العابد الحابری، عبدالکریم خطیب ، پرفسور عبدالهادی التازی ، عبد المنعم سعید، مجدی عمار، استاد احمدالصراف ، نضال نعیسه ، المبروک و ... را می توان نام برد.
نقش رسانههاى غربى در جعل نام براى خليج فارس
ویرایشرسانههاى گروهى كشورهاى غربى ، آگهىهاى تبليغاتى كشورهاى عربى را با دريافت پول هاى كلان منتشر مىكنند. در بسيارى از موارد در اين آگهىها نام خليج عربى تبليغ مىشود. بهعنوان نمونه، راديو و تلويزيون بى.بى.سى. ، مؤسسه ی كويت فاند را با نام خليح عربى تبليغ مىكند. و يا در وبسايت يونسكو، عنوان «مؤسسه ی خليج عربى» كه تأمين كننده بخشى از بودجه اين سازمان است، وجود دارد. در روزنامههاى انگليسى زبانِ بسيارى از كشورها نيز آگهىهاى شركتهاى تجارى و حملونقلِ عربى با عبارت «خليج عربى» تبليغ مىشود.عملا از سال 1975م. در بی. بی .سی. و بیشتر رسانه های انگلیس گاه عبارت خليج ، به جاي خليج فارس انگليسي مرسوم گرديد و بعد از انقلاب اسلامي ايران بي. بي. سي. بين الملل عملاً سياست خليج ناميدن خليج فارس را پيشه ی خود ساخت. امروزه رسانه های عربی در بخشهای لاتین خود از خلیج عربی استفاده می کنند و رسانه های غربی که از این مطالب استفاده می کنند ، عیناً مطالب آنها را نقل نموده و از تغییر نام خلیج عربی به خلیج فارسی امتناع می کنند. سال گذشته سازمان خلیج فارس با 500 مورد از این وب سایتها و رسانه ها مکاتبه نموده و بسیاری از آنها نسبت به اشتباه غیر عمدی خود عذر خواهی نموده اند.
نقش رسانههاى عربى در جعل نام براى خليج فارس
امروزه رسانههاى گروهى كشورهاى عربى كه بيش از 150 روزنامه و مجله، 50 كانال تلويزيونىِ 24 ساعته ی ماهوارهاى، 60 شبكه ی محلى و 100 راديوى محلى از جمله ی آنهاست، هيچ گاه عبارت «خليج فارس» را بهكار نمىبرند و بهجاى آن از عبارت ساختگى استفاده مىكنند. تلويزيون الجزيره تنها شبكه عربى است كه فقط از عبارت «الخليج» استفاده مىكند. علاوه بر اين، رسانههاى گروهى كشورهاى غربى،از جمله راديو و تلويزيونهاى بى.بى.سى. ، امريكا،اسرائيل، آلمان، فرانسه و... در بخش زبانهاى اروپايى، عبارت خليج فارس و يا فقط خليج را بهكار مىبرند؛ ولى در بخش عربى خود از عبارت خليج عربى بهجاى خليج فارس استفاده مىكنند.از نظر آگاهان سياسى، اين امر نفاق آنها را در اين زمينه ثابت مىكند. رسانههاى گروهى بعضى از كشورهاى عربى در طول بيست سال گذشته طى صدها مقاله، تفسير، مصاحبه و انتشار كتاب، سعى در مخدوش كردن اذهان نسبت به نام خليج فارس كرده و ادعاهاى بىپايه و اساسى را در خصوص تماميت ارضى ايران مطرح كردهاند. بهعنوان نمونه، مطبوعات عراق و كويت در سالهاى 1958 تا 1975م. بارها مهاجرت ايرانيان به كشورهاى حوزه ی خليج فارس را به مهاجرت يهوديان به بيتالمقدس تشبيه كرده بودند. مجله ی "العربى"، ارگان وزارت تبليغات كويت، از اولين نشريات عربى است كه در سال 1958م. به اينگونه تبليغات دامن زد. "ابراهيم راشد الدعيج" در روزنامه "السياسه" كويت، مورخ 25/3/81 اين عبارت تكرارى را نوشت: «مرزهاى ميهن بزرگ عربى از خليج عربى تا اقيانوس آرام ادامه دارد. دشمنى ما با صهيونيستها به اين دليل نيست كه آنها يهودى هستند؛ بلكه دشمنى ما به اين دليل است كه بخش مهمى از سرزمين بزرگ عربى را غصب كردهاند. بنابراين ديدگاه ما نسبت به كسانىكه حتى يك وجب از خاك ميهن عربى را غصب كنند، يكسان است. چه زمانى ايران جزاير امارات را به صاحبان قانونى آن باز مىگرداند؟» این مطبوعات به این نیز اکتفا ننموده و سرزمین کهن خوزستان را سرزمین غصب شده قلمداد می کنند و البته ستون پنجم و مزدورانی نفوذی نیز در داخل کشور برای تأیید گفته های خود دارند.
اگرچه دولت ايران براى پرهيز از تحريك مسائل قومى و نژادى، از آغاز پيروزى انقلاب هيچ گاه درصدد پاسخگويى به مطالب تفرقهآميز و قومگرايانه ی رسانههاى گروهىِ عربى نبوده است، اما بدون ترديد تبليغات ضدايرانى و قومگرايانه ی برخى مطبوعات و رسانههاى گروهىِ عربى ، اثرات منفى در مسير همبستگى ايرانى و عربى گذاشته و افكار عمومى مردم ايران و افكار اعراب را نسبت به حسن نيت و نقش سازنده و تاريخى ايران دچار ترديدهايى كرده است.(9)
نقش نويسندگان مغرض در جعل نام براى خليج فارس
ویرایشدر سال 1957 م. "رودريك اوئن" - كارگزار بريتانيا در خليج فارس - كتابى منتشر كرد كه با عنوان "الفقاهة الذهبية - وثائق الخليج العربى" در كشورهاى عربى ترجمه و تكثير شد. او در اين كتابِ استعمارى كه به سندى براى اعراب تبديل شده است، چنين آورده است: "من از همه ی خليج فارس بازديد كردم و معتقد بودم كه آنجا خليجى فارسى است؛ زيرا هيچ نقشه و سندى را نديدم، مگر آنكه از اين مكان با عنوان خليج فارس نام برده بود؛ ولى هنگامىكه از نزديك سواحل آن را ديدم، دريافتم كه مردم سواحل، همه عرب هستند؛ بنابراين ادب حكم مىكند كه آن را خليج عربى بنامم.»!( )
در پاسخ به اين دروغِ استعمارى و تاريخى چند مطلب وجود دارد:
1- ايرانيانى كه در سواحل خليج فارس زندگى مىكردند - اعم از عربزبانها و يا كسانىكه به بندرى معروف هستند و شامل طوايف مختلفى، اعم از مكرانى (بلوچ، سيستانى) بندرى، لر و خوزستانى هستند - از نظر فرهنگ، پوشش، آداب و رسوم و حتى زبان، به سختى از عربها متمايز مىشدند. حتى بيشتر كتابهاى نويسندگان ايرانى، كتيبهها و نوشتههاى بناهاى تاريخى ايران در طول يك دوره ی تاريخى 600 ساله، به زبان عربى است و به همين دليل ايرانيان بندرى كه در طول 1500 سال گذشته به سواحل آفريقا مسافرت كردند و تمدن افروشيرازىهاى كيلوا، تنگه، زنگبار و سفالا را بهوجود آوردند نيز از سوى غربىها "عربهايى كه از پارس آمدهاند" ناميده شدند. 2- مطابق آمارى كه كارگزاران انگليسى از مستعمرههاى خود در سواحل عربى در دهه 60 میلادی منتشر كردهاند، جمعيت ايرانىتبار كويت، بحرين، دبى و سواحل عمان 27 درصد ذكر شده است. در سالهاى اخير، جمعيت غيرعرب سواحل امارات 57 درصد عنوان شده است. علاوه بر اين، در طول هزار كيلومتر سواحل ايران، عربزبانها به سختى 5 درصد جمعيت ساحلی را تشكيل مىدهند.(11) بنابراين استناد نويسندگان عرب به مغلطههاى مزورانه و غيرمنطقىِ اين كارگزار استعمارى، چه وجاهتى دارد؟
نويسندگان زير در نوشتههاى خود، ادعاهايى مشابه رودريك اوئن را تكرار كردهاند:
" کتاب الخليج العربى، قدرى قلعجى، شركةالمطبوعات للتوزيع و النشر، طبع الثانى، بيروت، 1992م. ، صص 1 – 14". قدری قلعجی برخلاف کتب قبلی خود در این کتاب به مغلطه متوصل شده است. يكى از نكات تحريفآميز و دروغ تاريخى اين كتاب آن است كه نويسنده ی مصرى مدعى شده است ، در دوره حاكميت پارسها بر خليج فارس، آنها فاقد دريانوردى و حضور در دريا بودهاند؛ اگرچه اين تحريف بزرگ تاريخى را خود اين نويسنده در صفحه 71 همان كتاب و در بحث "عهد الفارسى فى الخليج" به روشنى پاسخ داده است و از نويسندگان يونانى نقل كرده است كه چگونه در دو هزار سال قبل، ناخدايان ايران كالاهاى تجارى را از چين و سيلان تا شرق آفريقا و مصر جابهجا مىكردند.
به منظور عربى جلوه دادن و با هدف مغشوش ساختن اذهان عمومى درباره نام خليج فارس، همچنين كتابى با عنوان "الوسيط فى تاريخ الخليج فى العصر الاسلامى الوسيط" در عمان به چاپ رسيده است و نويسنده بهطور كينهآميز و با عقدهگشايىهاى غيرمنطقى، بدون آنكه ادعاهاى خود را مستند به شواهد تاريخى كند، بر اساس اينكه نام درياى ادنى و اسفل در يك متن آشورى آمده است، خواستار عربى ناميدن اين آبراه شده است؛ ولى روشن نكرده است كه چه ارتباطى ميان توصيف ادنى و اسفل و يا شورى ( دریای انباشته از نمک و بسیار شور) با عربيت اين خليج وجود دارد. وى با نقل قولى مخدوش و دروغين ازكارستن نيبور بيهوده كوشيده است سندى به نفع ادعاهاى خود ارائه كند.
گفتنى است، نيبور در سراسر كتابِ خود خليج فارس را با همين نام، و ابوموسى را با عبارت " بوموف" ذكر كرده و در نقشه، آن را به رنگ ايران ترسيم كرده است. همانطور كه گفته شد، كلمات بالا و پايين و يا شور، نام جغرافيايى نيست؛ بنابراين اولين نام جغرافيايى اين آبراه، در واقع همان خليج فارس و معادلهاى آن در زبانهاى مختلف بوده است.
كتابهاي زير نيز همان ادعاهاى واهى را تكرار كردهاند:
- الصراع على خليج العربى، عبدالرحمن النعيمى، دارالكنوز الادبية، الطبعة الثانية، بيروت، 1994 م. . - الجزر العربى الثلاث و موقف القانون الدولى من احتلالها بالقوه، جابر ابراهيم الراوى، وزارة الثقافة و الاعلام العراقية، السلسلة الاعلامية، رقم 42، لعام 1981م. ، ص 3. - الخليج العربى فى الاستراتيجيات الاستعمارية و البريطانية خاصة، هادى طعمه، مطابع الجمهورية، السلسلة الصحفية، بغداد، 1971م. ، صص 10و11. - مسألة الجزر فى الخليج العربى و قانون الدولى، محمد عزيز شكرى، دمشق، 1972م. ، صص 26 و 27. - الجزر العربية الثلاث دراسة تحليلية، قانونية، عمار قاسم عوض، دانشگاه دمشق، دانشكده حقوق، مطبعة اليازجى، 1997 م. صص 26 و 27. - الجزر العربية الثلاث تقديم و اشراف خالدبنصقر، وليعهد و نايب الحاكم رأس الخيمه، الوقايع و التاريخ يؤكدان عروبة الجزر و الخليج، احمد تدمرى، رأس الخيمه، 1995م. . - الخليج العربى دراسة فى تاريخ العلاقات الدولية والاقليمية، فتحيه نبراوى و محمدنصر مهنا، مشات المعارف، اسكندريه. - الخليج العربى و المحرمات البريطانية الثلاث (1778 -1914م. ) عبدالوهاب احمدبن الرحمن، مركز زايد للتراث و التاريخ الامارات العربية المتحدة، العين، عام 2000م.
- تاریخ الخليج العربى الحدیث و المعاصر . محمد حسن العیدروس . دانشگاه کویت 1998م. عین للدراسات.
- الخليج العربى، د. جمال زكريا قاسم، دارالفكر العربى، قاهره . اينها نمونهاى از كتابها و نوشته های عربى است كه با بودجه سازمانهاى دولتى و خصوصىِ عربى منتشر شده و بدون اينكه حرمت تاريخ ، رعايت اصل انصاف و حق همسايگى و همكيشى را بهجا آورند، در جهت خوشحالی بیگانگان به تحريف حقايق پرداخته اند.
- 7. وارونه نمودن حقیقت به دلیل تعصب
برخى از نويسندگان افراطى عرب در سالهاى اخير تنها به تغيير نامهاى تاريخى بسنده نكردهاند، بلكه به تحريف و مصادره ی اسناد معتبر تاريخى و آثار فرهنگی ایرانی به نفع قوم گرایان عربی نيز پرداختهاند. نمادهای معماری ایرانی ، قرآن های خطی و شخصیت های علمی ایرانی از آن جمله هستند. در همین راستا در ترجمه ی اسناد و كتابهاى تاريخى، نام خليج فارس را به خليج عربى و يا به خليج ترجمه می نمایند. دولت امارات عربى كه در طرح ادعاهاى واهى خود درباره ی جزاير سهگانه، فقط به اسناد و مكاتبات كارگزاران انگليسى متكى است، در ترجمه ی مكاتبات اداره آرشيو بريتانيا، خليج فارس را به خليج عربى و يا به خليج ترجمه كرده و بعضاً در ترجمه متن نيز دستكارى و تغييراتى ايجاد كرده است، كه به برخى از اين كتابها قبلاً اشاره شد. از سوى ديگر نقشههاى اطلس مقدس "كارل راسموس" ، ترجمه عبدالمسيح، چاپ دارالثقافة القاهره كه با نام خليج فارس ترسيم شده، در ترجمه عربى، بر خلاف قانون مالكيت معنوى و اصل رعايت امانت، به خليج عربى تحريف شده است. كتاب «راهنماى خليج فارس» لوريمر كه زير نظر شيخ خليفه آل ثانى - امير پيشين قطر - ترجمه شده است، در پنج جلد آن، Persian Gulf به خليج عربى ترجمه شده است. در كتاب ديگرى كه با عنوان «الجغرافيا التاريخية للعالم الاسلامى»، تأليف موريس لومبارد توسط دارالفكر دمشق چاپ شده، Gulf Persian به خليج عربى ترجمه شده است. موارد ديگرى از اين قبيل بسيار زياد است و مجال پرداختن به همه ی آنها نيست.
- دلايل تحريف نام كهن خليج فارس
الف) قومگرايى عربى:
يكى از دلايل اصلى تغيير نام خليج فارس، قومگرايى افراطى، نژادپرستی وتعصب عربى بوده است. بر اساس تحقيقات صورت گرفته، اولين بار انگليسىها براى بيرون راندن تركان عثمانى از كشورهاى عربى، قومگرايى عربى را بهشكل نوين آن و بهصورت "لورنس عربيا" سازماندهى كردند و توانستند از نيروى ناسيوناليسم عربى استفاده كنند و عثمانىها را از عراق، عربستان، اردن و مناطق ديگر عربى بيرون برانند و خود جانشين آنها شوند. اما اين موضوع به صورت تيغ دولبهاى درآمد و پس از جنگ جهانى دوم، خودآگاهى و ناسيوناليسم عربى توانست به سلطه ی مستقيم بريتانيا بر كشورهاى عربى پايان دهد. تأسيس اتحاديه ی عرب در سال 1944 - 1945 م. ناسيوناليسم عربى را به يك نقطه وحدتگرا رساند. تشكيل دولت اسرائيل كه اعراب آن را نكبت 1948 م. مىدانستند، به رمز ديگرى براى وحدت عربى تبديل شد. در مصر، افسران آزاد به رهبرى ناصر، با استفاده از موج ناسيوناليسم عربى پيروزىهايى بهدست آوردند.حزب بعث "ميشل عفلق" نيز نقش بارزى در جنبش ناسيوناليسم عربى داشت. اما شكستهاى فاحش ناصر در جنگ 1967م. با اسرائيل و بروز اختلاف با سوريه و عراق و اردن، ضربه شديدى به قومگرايى عربى زد. انقلاب اسلامى ايران نيز ضربه ديگرى بر قوم گرايى عربى بود؛ زيرا مسلمانان عرب متوجه شدند قدرت اسلام، ظرفيت و توانمندى بيشترى از قومگرايى عربى دارد. در نتيجه،بسيارى از اعراب بهسوى احزاب اسلامگرا روى آوردند و انديشه قومگرايى عربى رو به افول گذاشت و از جمله هوس اولیه برای تغییر نام خلیج فارس بیشتر از قبل فرو کش نمود.
فروپاشى شوروى، ضربه ی بعدى به اتحاد قوى عربى بود و بعد از آن، بزرگترين ضربه بر قومگرايى عربى در حمله ی عراق به كويت آشكار شد. با فروپاشى نظام بعثى حاكم بر اقوام كشور عراق كه بر پايه تعصب عربى و ناديدهانگاشتن ساير اقوام استوار بود، ضربه ی پايانى بر نظام قومگراى شوئنيسم وارد شد. اين سرنگونى به ساير اقوام تحت ستم در كشورهايى نظير عراق فرصت داد تا تئورىهاى تعصب را زير سؤال ببرند. شوئنيسم قبلاً بهصورت نازيسم و فاشيسم آثار ويرانگر خود را آشكار كرده بود. در شكل عربى، تركى و يا فارسى هم همين عواقب را مىتوانست داشته باشد.
در مصر، قبطىها تحت حاكميت ناصر مجبور بودند اعتراف كنند كه حتى قبل از ميلاد مسيح عرب بودهاند و عربيت در مصر، قديمىتر از عربيت در عربستان بوده است.( ) در مغرب عربی همین رفتار با بربرها صورت گرفت. در عراق، ايرانيان و كردها مجبور شدند هويت خود را پنهان كنند و آنهايى كه چنين نكردند، بهعنوان دشمن فارسى مورد بدترين شيوههاى قلعوقمع قرار گرفتند و هزاران نفر شيعه فارستبار و تركمن از خانه و كاشانه خود كوچانده و در مرزهاى ايران رها شدند.كردها مجبور شدند خود را عرب بنامند. (البته در دولت قوم گراي تركيه و تعصب تركىِ حاكم نيز كردها و حتى فارسها مجبور شدند خود را تُرك كوهستانى بنامند).
آرمان قوم گرایی عربی
ظهور فکر قوم گرایی عربی در اواخر حکومت سلطه گرایانه و تعصب آمیز عثمانی ظهور کرد. تشکیل دولت اسرائیل و ظهور ناصر، قوم گرایی را به اوج خود رساند و شعار برتری قومی با استفاده از آیه ( کنتم خیر امه اخرجت للناس ) معیار و آرم اتحادیه عرب قرار گرفت و ملی گرایان قومی به احادیثی نیز که در صحت آن تردید است متوسل شدند. مانند این که ( اذا ضل العرب ضل الاسلام) اما شکست های پیاپی عربیسم فروپاشی دولت جمهوری متحد عربی( سوریه ی مصر و عراق) کودتای عارف 1963م. و قتل و عام بیشتر از ده هزار نفر عضو حزب کمونیست، حمله صدام به ایران و کویت. ضربات محکم و شکننده ای را به این ایدئولوژی وارد ساخت.
امپراتوری عثمانی از سال 1800 تا 1853 م. با شورشهای قومی در سرزمینهای تحت حاکمیت به ویژه در منطقه ی اسلاوهای بالکان روبرو شد." توماس ادوارد لورنس" (1888-1935م.) نیز از طرف بریتانیا مأمور بود که شیوخ قبایل عرب را بر علیه عثمانی متحد نماید. او موفقیت سریع و شگفت انگیزی در این راه بدست آورد .
انحلال دولت يا خلافت عثمانی بعد از انقلاب ١٩٠٨م. ، تشکیل گروهای قومی عربی مثل اتحاد و ترقی ، به عبارت ديگر انحلال دولت مشترك ترك و عرب و تبديل آن به يك دولت پان تركيسم توسط تركان جوان اتخاذ سياست تركسازی و محو فرهنگ و زبان عربی و استبداد و قلع و قمع و تبعيد اعراب ، موجب تشكيل احزاب و جمعيتهای علنی و زيرزمينی به منظور نشر افكار ناسيوناليستی و مبارزه عليه پان تركيسم و تأسيس يك كشور مستقل گرديد . و سرانجام در آغاز جنگ جهانی اول آزادی خواهان عرب همانند "حسين شريف مكه" بين جانبداری از متحدين مخصوصاً بريتانيا و جانبداری از دولت تركيه و متفقين مردد بودند پس از مشورت با همديگر با توجه به عامل دينی يعنی اسلام ترجيح دادند كه در صف دولت عثمانی بجنگند ولی در مقابل از اين دولت تقاضا نمودند تا از استبداد و سياست قلع و قمع آزاديخواهان و عرب ستيزی و محو هويت و فرهنگ و زبان عربی دست بكشد و زندانيان عرب را آزاد نمايد و به مناطق عربی فلسطين ، دمشق و بيروت نوعی خودمختاری و به منطقه حجاز استقلال دهد . ولی دولت تركيه با تهديد و ارعاب به درخواست آنان جواب رّد داد و علاوه بر اين، زندانيان عرب را اعدام كرد. از اين رو آزاديخواهان عرب عامل اسلام را ناديده گرفته و با وجود آن كه در نتيجه مكاتبات" حسين شريف مكه" با "ماكماهون" نماينده تام الاختيار بريتانيا در قاهره از مفاد معاهده سايكس- پيكو منعقد در سال ١٩١٦م. و سياست استعماری متحدين و تقسيم مناطق نفوذ بين فرانسه و انگليس بعد از پيروزی در جنگ اطلاع يافته بودند، در صف متحدين قرار گرفته و انقلاب و قيام بزرگ خود را عليه امپراطوری عثمانی آغاز نمودند، زيرا بريتانيا قول و قرار امتيازاتی را به آنان داده بود و بدين ترتيب بعد از پايان جنگ و شكست تركيه ، سرزمين حجاز ، نجد و يمن به استقلال رسيد و سرزمينهای سوريه ، لبنان، اردن و فلسطين اگرچه به استقلال كامل نرسيدند ولی برخلاف مورد تركها حداقل به قوميت و زبان و هويت عربی خود دست يافتند و در اداره امور داخلی با استعمارگران فرانسوی و انگليسی مشاركت نمودند . و عراق نيز بعد از انقلاب سال ١٩٢٠ م. عليه سپاهيان بريتانيا به استقلال رسيد.
آزاديخواهان عرب در جنگ جهانی اول برای توجيه قيام خود عليه تركها به ناسيوناليسم و افتخارات ملی يا قومی خويش متكی شدند. زيرا اسلام ديگر نمیتوانست جنگ عربها را عليه خلافت اسلامی تركها توجيه نمايد. بنابراين ، هنگامی كه مهاجم يا استعمارگر يا قوم حاكم و ستمگر مسلمان باشد ، ناسيوناليسم عامل اتحاد مردم در مبارزه ، شورش و انقلاب عليه متجاوز میشود. مانند مورد مبارزات مردم كردستان عراق عليه حكومت بعث سابق، ولی وقتی متجاوز و استعمارگر مسلمان نباشد ، مردم هم از عامل دين و هم از عامل ناسيوناليسم در مبارزه خود به عنوان يك حربه استفاده مینمايند ، مانند آنچه كه در مبارزه آزاديبخش مردم الجزائر بر عليه اشغالگران فرانسوی به كار گرفته شد. حتی در عهد خلافت بنی اميه و بنی عباس و خلافت عثمانی حقوق اقوام وفرهنگ آنها تا حدودی محترم شمرده می شد. تاريخ ايران نيز نشان میدهد كه در دوران حكومت هخامنشيان ، جانشينان اسكندر مقدونی، اشكانيان ، ساسانيان ، اسلام ، مغولان ، صفويه ، افشاريه و قاجاريه و به عبارت ديگر در تمام دوران تاريخی، امارات و ولايتهای ايران به صورت خودمختار يا شبه مستقل اداره میشد و اديان و فرهنگ اقوام يا ملل ايران مورد احترام بود ، به طوري كه در عهد داريوش هخامنشی امپراتوری ايران ، ٤٩ قوم يا نژاد و حداقل ٢٥ تا ٣٠ منطقه يا ايالت فدرال و خودمختار داشت. و هرزمانی که سياست قوم ستيزی و محو هويتهای قومی و تحميل فرهنگ یک قوم بر قوم دیگر معیار قرار گرفته آن سیاست منجر به شکست شده است.
با تحولات جديد، اقوام و اقليتهاى ديگر به بازسازى هويت ويران شده ی خود مىپردازند. در ميان مسلمانان عرب زبان، اين انديشه شكل گرفته است كه قومگرايى عربى محصول استعمار بريتانيا و استعمار غرب بوده است. اين عده معتقدند كه بريتانيا براى سركوب تركان عثمانى، "لورنس عربستان" و "عربيسم " را ايجاد كرد و در سركوب و شكست عثمانىها در شبهجزيره ی عربستان موفق شد. بر اساس سياست «تفرقه بينداز و حكومت كن»، آنها ناسيوناليسم ايرانى را در مقابل ناسيوناليسم عربى و تركى قرار دادند و به اختلاف عربهاى جنوبىِ خليج فارس با فارسها، و اختلاف شيعه و سنى دامن زدند.
آمازیق ها یا بربرها نیز که نیمی از جمعیت کشورهای مغرب عربی را تشکیل می دهند ، در میان اقوام سیاه پوست غیر عرب در سودان برعلیه سیاستهای عرب ساز ی به مبارزه برخواسته اند. در مصر عدهاى بر اين باورند كه قومگرايىِ مصرىِ فرعونى بر عربيت برترى دارد و تعصب عربيت چيزى جز اختلاف و سستى و سكون برايشان به ارمغان نياورده است. اخیراً نیز رهبران میانه رو و مخالف پان عربیت به طور آشکارا معایب و خسارتهای ناشی از این تفکر و ایده را برمی شمارند. رهبر حزب فرعونی مصر و یک دانشگاهی دیگر مصر به نام کمال جبرئیل در مصاحبه ی مورخ 5 آوریل 2005 با تلویزیون الجزیره یاد آوری نمودند که تعصب عربی برایشان انتقام جویی بمب انتحاری و جهالت و اعتقاد به شمشیر و تکفیر به ارمغان آورده است.
از آنجا که اعراب حدود پانصد سال فاقد يك هويت مستقل قومى بودند و زير سلطه ی امپراتورى عثمانى و يا استعمار حقارتآميز انگليسىها و فرانسوىها قرار داشتند، با پايان گرفتن جنگ جهانى و استقلال اين كشورها، اعراب با يك حقارت ديگر روبهرو شدند و آن، شكلگيرى دولت يهود در كنار آنها بود. تحقیر این دوران موجب اوج گيرى احساسات قومى و نژادپرستىِ عربى شدت و باعث شد كه آنها بر هر نامى كلمه ی عربى اضافه كنند؛ مانند مصر عربى، سوريه عربى، امارات عربى، مهرجان عربى، قبطى عربى، لباس عربى، قهوه عربى و... . حتی مغلطه را در بسیاری دیگر نیز اعمال نمودند مثلا منطقه شمال آفریقا را که 70 درصد مردم آن آمازیق و بربر هستند را نیز وطن عربی نامیدند و تمام تمدن اسلام را به نفع قوگرایی عربی مصادره نمودند. لذا ، در اين خصوص، نام تاريخى خليج فارس نيز مصون نماند و رهبران تحقير شده و شكست خورده ی برخى كشورهاى عربى در بحران خاورميانه براى سرپوش گذاشتن بر شكستها و حقارتهاى خود، نام شاهراه بينالمللى خليج فارس را نيز يكجانبه مورد تهاجم قرار دادند. اين امر ابتدا بهصورت حذف نام «فارس» از خليج فارس آغاز شد و سپس در نتيجه ی سكوت و اعتراض نكردن ايرانيان، كمكم به خليج عربى تغيير يافت.
قوم گرایی و خطرهای آن
در خاور میانه اگر با پدیده ی قومیت ها و اقلیت ها و احساسات ملی گرایی قومی و طایفه ای با درایت و حکیمانه برخورد نشود ، این پدیده تأثیر گذار که خطر آن متوجه تمامی کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا و از جمله ایران است می تواند مورد بهره برداری مجدد قدرتهای سلطه گر واقع شود. همان طور که در قرن هفدهم میلادی اروپاییان با بهره برداری از احساسات قومی در خاورمیانه رقبای خود را از صحنه خارج کردند ، اولین آن اضمحلال دولت بزرگ عثمانی بود البته فروپاشی و تجزیه ی بسیاری دیگر از کشورهای جهان از جمله تجزیه هند، اتحاد شوروی، یوگسلاوی، سقوط بغداد در سه دوره تاریخی ، نسل کشی در رواندا، بروندی، جنگ در استانهای جنوب و غرب سودان ، جنگ طایفه ای در ساحل عاج و... و... همگی ناشی از ناهنجاریها و نابردباریهای قوم گرایانه و ستیزه های قومی ، طایفه ای ، اقلیت های نژادی، مذهبی و یا حتی ایلی بود. جمهوری اسلامی ایران حکومتی دینی است و مفاخر قومی را به رسمیت نمی شناسد. مسئولین نظام نیز همواره جامعه را از وارد شدن به موضوعات قومی برحذر داشته اند، اما حقیقت این است که به سادگی نمی توان از این مقوله گذشت و به آن بی اعتنا بود. در ایران آن دسته از افرادی که بر هویت دینی خود مستحکم نیستند به طور طبيعی به هویت و افتخارات قومی خود متوسل می شوند. به ویژه در دهه ی گذشته ی، توسل به مفاخر قومی در میان اقلیتهای ایرانی فزونی یافته است . به خصوص ترکها، کردها ، اعراب ، بلوچها و ترکمن ها هرکدام با توسل به گذشته ی قومی خود به بخشهایی از تاریخ برای برجسته نمودن افتخارات خود متوسل می شوند که در حد معقول آن البته می تواند مفید و وحدت ساز هم واقع شود . اما اگر از مسیر منطقی خود خارج شود زمینه برای تکرار حوادثی مانند رواندابه وجود خواهد آمد. دقیقاً بر همین اساس است که آمریکا و انگلیس بر روی حساسیت های قومی در جهان سوم و منطقه ی خاورمیانه مطالعه و سرمایه گذاری می کنند.
درحداقل 383 آیه از آیات قرآن کریم کلمه ی قوم مطرح شده است . علی رغم این آیه روشن که «يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثی و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقيكم». (ای مردم شما را از یک زوج به صورت ملل يا اقوام و قبائل متعدد در آوردیم. باشد که همدیگر را درک کنید) . شناسائی يا آشنائی ملل و اقوام با يكديگرکه در آیه به آن اشاره شده حاصل نمیشود مگر از راه همزيستی مسالمت آميز و اين همزيستی به دست نمیآيد مگر از راه احترام متقابل آنان به حقوق يكديگر(چه در سطح جهانی و چه در سطح داخلی يك كشور) "همانا كه گرامی ترين شما در پيشگاه خداوند با تقوا ترين شما است" (يعنی پايه و اساس برتری انسانها ، نسب، قبيله ، قوم يا ملت نیست). در ایران همه بر این امراتفاق نظر دارند که افتخارات تاریخی و مواهب طبیعی ايران تنها به يك قوم و زبان تعلق ندارد، بلكه متعلق به تمام ايرانيان میباشد. سلب حقوق اقوام ايران از مطالبات خود و ممنوعيت زبان آنها خلاف قانون اساسی است و بهانه و دست آويز خوبی به دشمنان-میدهد. در منطقه خاورمیانه تنها ایران نیست که از تنوع قومی برخوردار بوده و می تواند از این بابت آسیب پذیر باشد. سایر کشورهای منطقه نیز همین وضعیت را دارا هستند. از تعداد 750 هزار جمعیت ساکن در قطر تنها 150 هزار نفر تابعيت قطر را دارا هستند و از این تعداد نیز جمعیت قابل ملاحظه ای ایرانی جنوبی الاصل هستند. در سایر کشورهای خلیج فارس نیز وضعیت به همین شیوه است در خود امارات تنها 19 درصد مردم عرب اماراتی محسوب می شوند و این کشور امروزه به یک سرزمین غیر عربی شبیه است. کویت وبحرین نیز وضع مشابهی دارند. عراق کشوری است که تمدن های سومری اکدی بابلی آشوری و پارسی تا قبل از اسلام بر آنجا مسلط بوده است. تعداد جمعیت قابل ملاحظه ای از اعراب جنوب آن کشور در طول شیعه کشی عثمانی ها و وهابی ها به اهواز مهاجرت نموده اند ، در عین حال 5/1 درصد جمعیت عراق تبار ایرانی دارند ، شیعیان 60 درصد هستند و از نظر قومی کردها بعد از عربها دومین قومیت بزرگ عراق را تشکیل می دهند . کردها اکثر سنی هستند و 18 درصد کردهای فیلی (کردهای فیلی گروهی از اکراد هستند که اغلب در شمال موصل ساکنند و شیعه می باشند) ، ایزدیها ( مذهبی مرکب از زرتشتی و تصوف اسلامی) 8 درصد جمعیت کردعراق و 2 درصد جمعیت عراق را تشکیل می دهند. که در طول تاریخ بعد از اسلام همواره از حقوق خود محروم بوده اند.
در عمان 80 درصد مردم شیعه اباضی هستند. در یمن نیز اقلیت قابل ملاحظه ای از طوایف شیعه زیدی وجود دارند که با دولت مرکزی مشکل دارند. در کشور لبنان ، سوریه و کشورهای مغرب عربی اقلیتهای غیر عرب جمعیت قابل ملاحظه ای را تشکیل می دهند . بیش از 35 درصد مردم مغرب عربی( الجزایر،موریتانی،لیبی، تونس و همچنین سودان غیر عرب(امازیغ بربر- زنگی)، هستند. در ترکیه که به نام کشور ترکها شناخته می شود 20 درصد جمعیت کرد هستند و اقلیتی ایرانی تبار در آنجا وجود دارد که هنوز زبان مادری خود را حفظ کرده اند.
اصولا ایمان داران و مومنین در تمام ادیان براساس اصول دينى خود باید بپذیرند که ملاك برترى انسانها تقواست و هيچ قومى را بر ديگرى برترى و فخر نيست. بنابراين نام هاى جغرافيايى را نيز نبايد براساس برترىطلبىِ قومى و قبيلهاى تغيير داد.
ب) بحران هويت علت تغيير نام خليج فارس
بحران هويت وجمعیت در شيخ نشين هاي عربي
بعضي از روشنفكران و نويسندگان عرب ضمن نگراني اظهار مي دارند كه از كشورهاي عربي خليج تنها نام عربي باقي مانده است که باید آنرا حفظ کرد. سنتهاي عربي و رسوم محلي به كلي از ميان رفته است. ماهنامه ی «المجلة» در شماره 4/10/2006 طي مقاله اي با عنوان بمب در حال انفجار مفصل به اين موضوع پرداخته است. تلويزيون الجزيره در برنامه رودرو نيز با پرداختن به اين موضوع از بحران هاي اجتماعي و مظاهر فساد و فحشا و جنايت در كشورهاي عربي سخن گفته و اين كه به تعداد هر تلويزيون خبري و عمومي حداقل 10 شبكه تلويزيوني ويژه ی رقص و آواز عربي وجود دارد. پرفسور فهمي هويدي نويسنده مشهور عرب در مقاله اي در شرق الاوسط ( 13/12/2006) كه بسيار مورد توجه رسانه هاي عربي قرار گرفت در همين رابط چنين نوشته است :
" چند روز در امارات بودم و متوجه شدم كه فقط با تعداد اندكي از نزديكانم مي توانم عربي صحبت كنم و نگراني من زماني جدي شد كه بر اطلاعاتم افزودند و گفتند در مدارس و دانشگاهها نيز زبان عربي در حال از ميان رفتن است و فقط دروس در حد صرف و نحو به عربي ارائه مي شود.
و شنيدم كه مكاتبات رسمي نيز با انگليسي در ادارات انجام مي شود اين فقط مشكل امارات نيست بلكه به استثناي عربستان سعودي همه ی كشورهاي ساحل عربي خليج فارس را در بر مي گيرد اين همان مطلب ابن خلدون است كه مي گويد ملت مغلوب از فرهنگ ملت غالب پيروي مي كند.
افراد غير بومي امروزه بين 70 و80 درصد جمعيت كشورهاي عربي خليج فارس را تشكيل مي دهد اين نسبت در دبي بيشتر از 90 درصد است و اين يك بمب در حال انفجار در منطقه است .
هندي ها 60% طبقه كارگر اين كشورها را تشكيل مي دهند ،30 درصد پروژه هاي عمراني دبي در اختيار هندي ها است . روزانه 16 پرواز بين هند و امارات برقرار است حقوق بين الملل و سازمانهاي حقوق بشري مرتب براي اين مهاجرين حقوق و امتيازاتي قائل مي شوند. تصور بكنيد چه چيزي از عروبت و فرهنگ عربي در خليج مي ماند !!. هويت و امنيت خليج در خطر است خطر نفوذ شركتها ي غربي و حضور غربي ها نيز كمتر از هندي ها و آسيايي ها نيست" .
جالب تر از اين مقاله اظهار نظرهاي فراوان خوانندگان است كه در ذيل مقاله آمده است : عبدالرحمن يوسف ( روزنامه نگار)، «مصر»، نوشته است:
با اين وضع موجود در منطقه خليج (فارس) مبالغه نيست اگر بگويم كه كشورهايمان و فرهنگمان و زبانمان از روي نقشه ی جغرافيا حذف خواهد شد و به اقلیت در حال انقراض تبدیل خواهیم شد.) راشد عبدالله المهيري،از دبی مي نويسد :
"من شخصا در دبي احساس آرامش ندارم از دست اين اجانب و فرهنگشان به دشت و صحرا مي زنم كشور در حال انفجار است ( لا وجود و لا كيان للمواطن في الامارات نهائيا الا صور بعض المسؤولين في الجرائد. ) "نـائل حسن، «المملكة العربية السعودية»، "من يك عرب هستم ساكن سعودي هيچ رغبتي براي سفر به امارات متحده عربي ندارم .20 سال قبل به آنجا سفر كردم و اخيرا نيز سفري داشتم در آنجا عربي نديدم . اگر بخواهم هندي ها را ببينم بهتر است به هند بروم چرا به امارات بروم چه ارزشي دارد به كشور عربي بروم كه در آن عرب نباشد ( لأنني لو كنت أنوي الإختلاط بالهنود لذهبت إلى الهند بدلا ً من الذهاب إلى دبي... ما قيمة أن تذهب إلى بلد عربي لا عرب فيـه. "د. احمد بشارة – الكويت : " متاسفانه در منطقه تعصبات قومي و جاهلي شديد است چه اشكالي دارد كه مردماني مانند ايراني ها و هندي ها كه از قديم در منطقه بوده اند در عمران منطقه شريك باشند؟ چرا حساسيت ها به طرف شركتهاي غربي نيست. تا اوايل نيمه دوم قرن گذشته ، ايران و هند قبل عربهاي خليج بود ، وتعلموا واستفادوا منها الكثير وأفادوا . وكانت سفنهم تجوب شواطئ الهند وايران محملة بالبضائع والمنتجات . وما من نشاط أو بيت خليجي إلا وارتبط بالهند و ايران ." منطقه علاوه بر منازعات و بحرانهاي سياسي از بحرانهاي متعددي اجتماعي و هویتی نيز رنج مي برد كه بخشي از آن ريشه در استعمار دارد ، اما بخش ديگري در سوء تفاهم هاي فرهنگي و تاريخي و تعصاب طايفه اي و قبيله اي است. غربي ها جهان عرب را دنيايي پر از تناقض و تضاد هاي سياسي و اجتماعي مي بينند. جائي كه از يك طرف تأمين كننده ی سوخت صنعت غرب است از سوي ديگرتأمين كننده ی سوخت بمب هاي انتحاري تروریستها، مكاني كه بيشترين درآمد سرانه جهان را دارا است. ولي بيشترين تعداد بيسواد را نيز در خود جاي داده است.
جاي تاسف است كه بعضي از حكومت مداران و صاحبان صنايع به جاي راه حل اساسي براي مشكلات جدي و فوري منطقه به فكر تغيير نام هستند و بجاي ساختن زير بنا ي فرهنگي به ظواهر امر اهميت مي دهند. با اين بحران هويتي كه كشورهاي عربي منطقه را تهديد مي كنند و تقريبا 3 مليون بوميان كشورهاي امارات – قطر – بحرين – عمان و كويت از نظر فرهنگي وضعيت بوميان استراليا و نيوزلند را پيدا مي كنند تغيير نام نمي تواند هويت و فرهنگ از دست رفته را باز آورد بايد راههاي علمي تر منطقي تر را براي اين مشكل اساسي پيدا كرد.
بارها شنيده ايم كه افرادي در كشورهاي عربي از طبقات مختلف اجتماعي و حتي روشنفكراني كه با ايران ضديت دارند از اصالت صحت و جايگاه تاريخي و حقوقي نام خليج فارس با ايرانيان همدردي كرده اند در كشورهاي عربي شمال آفريقا حتي نويسندگاني هستند كه در دفاع از نام خليج فارس مطالبي منتشر كرده و همزبانان خود را كه در جهت تغيير اين نام تاريخي سرمايه گذاري مي كنند به شدت سرزنش كرده انده و متذكر شده اند كه مشكل خليج ، نام فارسي آن نيست بلكه مشكلات متعدد ديگري دارد كه اعراب و همسايه ی تاريخي شمالي آنان بايد با همبستگي به رفع آنها بپردازند . يكي از اين نويسندگان نوشته است كشورهاي عربي خليج فارس تا يك قرن قبل در همه چيز به سواحل ايراني وابسته بودند از آرد و نان گرفته تا آجيل و خشكبار ، هيچ خانه اي بدون كالاي ايراني نبود بسياري از بوميان قرون گذشته در كويت و امارات يا ايرانيان بندري و يا عربهاي ايراني (هوله ) بوده اند. بنابر اين مشكلي ميان توده هاي مردم در دو سوي خليج وجود ندارد .
اما مشكل در ميان عده اي معدود از سیاستمداران ، دولتمردان و صاحبان سرمايه هاي نفتي است كه رشوه هاي نفتي مي دهند. هيچ مؤسسه و سازمان معتبر غربي حاضر نيست اصالت نام خليج فارس را زير سوال ببرد مگر اينكه پول هنگفتی دريافت كرده باشد. در بيست سال گذشته مقالات و كتابهايي كه در دفاع از تغيير نام خليج فارس در همين كشورهاي جديد التأسيس، منتشر شده بر چهار موضوع استوار است.
1- تاريخ نگار رومي قرن اول ميلادي پليني در كتاب خود اين دريا را خليج عربي گفته است.
2- كارستن نيبور در سال 1762م. نوشته است كه سواحل خليج فارس تابع دولت ايران نمي باشد؟!.
3- رودريك اوون در كتاب حباب هاي طلايي در خليج عربي نوشته است ، "همه ی نقشه هايي كه ديده ام نام این آبراه را "خليج فارس" ثبت كرده اند ، اما من با زندگي در بحرين فهميدم كه ساكنان دو سوي اين دريا عرب هستند ، پس ادب حكم مي كند كه اين دريا را خليج عربي بناميم".
4- كشورهاي عربي بيشتر از ايران هستند.
ما قبلاً به اين شبهه ها پاسخ داده ایم. به طور نمونه :
1- در مورد ادعای اول ، متن کتاب پلینی موجود است . وی در كتابش در دو مبحث جداگانه از دو خليج يكي با نام خليج عرب و ديگري خليج فارس نام برده كه خليج عرب همان خليج عربه (عقبه ) است و گاهي به آن درياي سرخ نيز اطلاق شده است. اما او در مورد خليج فارس نيز شرح مفصلي دارد و با توجه به خطا هايي كه در ضبط نام هاي جغرافيايي نشان داده ، به نظر مي رسد وي شخصاً به اين دريا ها سفر نكرده بود ، در حالي كه افرادي مانند نيارخوس ، سردار اسكندر و افراد متعدد ديگري كه سراسر خليج فارس را پيموده اند، به دقت سواحل و مردمان آن را توصیف کرده اند.آن ها حتي ساكنان اومانا ( عمان ) و شهرهايي در داخل شبه جزيره ی عربي را فارس و ايراني ناميده اند .
2- كارستن نيبور در سال 1762م. دقيق ترين نقشه تا آن زمان با نام نقشه ی خليج فارس ترسيم كرده و حتي جزاير سه گانه را براي اولين بار در نقشه هاي جغرافيايي ترسيم و به نام ايران ثبت كرده است.
3- رودريك اوون نماينده ی دولت استعماري بريتانيا و عامل ام. اي5 در بحرين بوده و كتابش را بعد از ملي شدن نفت و قطع روابط ايران و انگليس نوشته که فاقد ارزش علمي است. ضمن اين كه سازمان ( كنفرانس) يكسان سازي نام هاي جغرافيايي سازمان ملل ( كميته UNGEGN ) قطعنامه هاي متعددي دارد كه تغيير نام هاي جغرافيايي (دريايي مشترك) به رسميت شناخته شده را محكوم مي كند و حتي اذعان می دارد ، وجود چند نقشه يا كتاب دليلي بر تغيير نام نيست ، كما اينكه در 25 نقشه ی قرون گذشته به جاي درياي عمان و بحر عرب نام درياي پرسي( Persian Sea ) به كار رفته ، ولي ايران هرگز اين نقشه ها را بهانه اي براي تغيير نام درياي عرب و دریای عمان قرار نداده ؛ يا براي درياي خزر 40 نام مختلف در كتب و نقشه هاي متعددي از 2000 سال قبل به كار رفته و يا پیرامون اقيانوس هند ده ها كشور و مليت غير هندي وجود دارند ، اين دليل علمي و پذيرفته شده ای برای تغییر نام نمی باشد.
بديهي است كه اندك نقشه و يا نوشته ای به نفع خليج عربي در مقابل 3 هزار نقشه، سند و نوشته ی تاريخي و حقوقي در تأئيد اصالت نام خليج فارس، ارزش علمي نداشته و به عنوان خطا و اشتباه نويسنده تلقي مي شود. كما اين كه دو نفر از جعرافيانويسان قرون وسطي درياي خزر را خليج فارس ناميده اند!
4- پاسخ ادعاي چهارم را مي توان در قضاوت چندین روشنفکر سرشناس عرب و از جمله آقاي مجدي عمر معاون اول سابق شوراي دفاع ملي مصر در مجله ی الاهرام (شماره ی 219- 21/6/ 2001) و یا مصاحبه های پرفسور عبدالهادی التازی و عبدالسعید منعم يافت .
ج) تعصب فارسى:
گروهى نيز معتقدند كه فارس گرایی،زيادهخواهى و باستان گرایی ملي گرايان ايراني به ويژه در دوره ی پهلوى كه اعراب را تحقير نموده و مدعى ژاندارمى و سلطه بر كل خليج فارس بودند و به سازش با امريكا و اسرائيل پرداخته بودند، باعث ترس اعراب و برانگيخته شدن آنها براى انتقامجويى عليه ايرانيان شد واعراب با تغيير نام اين آبراه، سعى بر تحقير شاه و انتقامگيرى از وى داشتند. اين عده معتقدند كه بعد از انقلاب نيز ستيزهجويى ضدعربى در قالب صدور انقلاب شيعى و تحقير رهبران محافظهكار عرب نمود پيدا كرد؛ بنابراين اعراب همچنان سياست فارسستيزى در نام خليج فارس را دنبال كردند. در رابطه با نظرکسانی که دفاع از نام تاریخی خلیج فارس را به فارس گرایان و پان ایرانیستها نسبت داده اند، باید گفت ، وجود دانشمندانی از اقوام مختلف به ویژه عرب در میان طرفداران نام خلیج فارس بهترین دلیل بر رد این ادعا است. شکی نیست که قوم پرستی به ویژه از نوع هیتلری و صدامی آن واقعاٌ مخرب است . ولی دو نکته ظریف وجود دارد 1- همان طور که در کنوانسیون ها و معاهدات بین المللی زیادی مخالفت با قوم پرستی و یا قوم ستیزی مورد اجماع جامعه بین المللی بوده است ، در کنوانسیونهای متعدد دیگری که بر اساس آنها یونسکو و سازمان یکسان سازی اسامی جغرافیایی سازمان ملل بوجود آمده اند موضوع حفظ و حراست از ارزشها و میراث فرهنگی و تاریخی اقوام و ملتها مورد تأکید قرار گرفته است. 2- خلیج فارس و مترادفهای آن از زمان تاریخ مکتوب جهان تا کنون در همه ی ادوار تاریخی و در همه ی زبان ها و فرهنگ ها به همین نام به کار رفته ونقشه های تاریخی این نام در موزه های جهان به عنوان میراث فرهنگی ملل در یونسکو ثبت شده است. بنابر این نام و جزیی از میراث معنوی و فرهنگی همه ی ملل محسوب می شود و تغییر آن به نام یک قوم که ابتدا از سوی شرکت نفت انگلیس در جریان ملی شدن نفت1951م. شروع شد و با سخنرانی بعضی رهبران تندروعرب در سال 1968م. به آن جنبه مشروعیت داده شد، یک عمل تعصب آمیز ، قوم گرایانه ، سیاسی و نژادپرستانه است. و لی برعکس ، تلاش برای حفظ این نام تاریخی که میراث و هویت فرهنگی محسوب می شود ، یک اقدام کاملاٌ منطقی و عقلایی و منطبق با حقوق بین الملل است . بنابراین این که تمام اقوام ایرانی و اقشار مختلف مردم از جانباز جنگ یا روحانی و تا نیروی های چپ و راست در ایران در حرکت اخیر نشان دادند که این نام را خط قرمز هویتی خود می دانند می تواند نشانگرعقل و خرد جمعی باشد و نه تعصب قومی . همان طور که نوشته اند ایرانی ها در خصوص نام خزر چنین حساسیتی ندارند . علت آن واضح است. تمام منابع مکتوب ایرانی ، عربی ، ترکی و اسلامی بحر خزر و در منابع لاتین "کاسپین" و معادل های آن را بکار برده اند. اگرچه در کنار این دو نام معروف حدود 40 نام دیگربه صورت فرعی یا اصلی برای دریای خزربه کار رفته است. اما برای همه ی ایرانی ها خوشایند تر این است که به جای نام قوم خزر که که به گواه تاریخ قومی خوشنام نبوده اند ،نام زیبای دریای مازندران و یا گیلان به کاربرده شود. ولی از آنجا که طی 500 سال گذشته در تمام معاهدات میان ایران و سایر کشورها هرگاه از این دریا نام برده شده و همچنین در ادبیات ایرانی و ترکی آن را خزر و در لاتین آن را کاسپین نوشته اند (در حالی که کلمه ی مازندران بارها در شاهنامه و کتب تاریخی به کار رفته است) ولی قدیمی ترین سندی که دریای مازندران در آن ثبت است ، نقشه ای است که 140 سال قدمت دارد. بنابر این ، عقل جمعی ایرانی که ناشی از اعتماد به منطق و اصول علمی و قانونی است و نه تکیه بر نژاد پرستی، با کلمه ی دریای خزرکه به قومی غیر فارسی مربوط است مخالفتی نمی کند. لذا، در خصوص نام خلیج فارس اتهام قوم ستیزی متوجه کسانی است که نام اسکندر مهاجم ، اشغالگر و قاتل و را بروی شهر ها و خیابان های سرزمین اسلامی خود می پسندند ولی از نام فارس که پیامبر اسلام از آن ها به نکویی نام برده است را نمی پسندند و حتی نام سلمان فارسی را به سلمان پاک تغییر می دهند.
د) نقش استعمار:
جمعى نيز معتقدند كه استعمار براى ايجاد تفرقه ميان مسلمانان و دور كردن آنها از مسائل جهان اسلام و به ويژه مسأله ی فلسطين، به اين توطئه دامن زد و هنوز هم در اين راه تلاش مىكند. نمونه بارز آن، پيشنهاد رودريك اوئن براى تغيير نام خليج فارس است.
به هرحال هر يك از اين دلايل، مستندات خود را دارد و جنبهاى از حقيقت را بيان مىكند. بهنظر نگارنده، يكى از دلايل اصلى پديده ی تغيير نام خليج فارس، به تغييرات ژئوپلتيك برمىگردد. روزگارى تمام سواحل خليج فارس و درياى عمان تحت سيطره و نفوذ فارسها بود و در هزاره اول ميلادى جنوب ايران و پاكستان فعلى با سه نام جغرافيايى مكران، پارس و خوزيه شناخته مىشد؛ در حالىكه امروزه حتى استان فارس با درياى پارس ارتباطى ندارد و حق اين بود كه استانهاى تازه تأسيس - مانند بوشهر و هرمزگان - كه ادامه ی فرهنگ تاريخىِ پارس است، بهنام استان درياى پارس نام گذارى مىشد. کشورهای غیر منطقه ای به دنبال منافع خود هستند وبرای آن ها اهمیتی ندارد که این آبراه را به چه نامی یاد کنند. درآمد های کلان شیخ نشین ها و اعطای کمک های سخاوتمندانه به مؤسسات علمی و رسانه های گروهی یکی از علت های اصلی جعل نام خلیج فارس در رسانه های غربی است.
تحول جغرافياى سياسى
ویرایشهمانطور كه گفته شد، در ادبيات ايرانى، عربى، اسلامى و حتى در ادبيات غربى، درياى پارس و بحر فارس و معادلهاى اروپايى آن به همه ی آبهاى جنوب ايران تا سواحل حبشه اطلاق مىشده است؛ ولى قلمرو درياى پارس ابتدا در دوره ی سلطه ی پرتغالىها و سپس در دوره ی انگليسىها به خليج فعلى كاهش پيدا كرد. و انگليسىها جنوب سواحل عمان را درياى عرب ناميدند و شمال عمان را درياى اومان نام گذارى كردند؛ در حالىكه اومان بندرى پارسى در شمال كشور فعلى عمان بوده است. بدين ترتيب درياى پارس كه قدما آن را يكى از چهار درياى بزرگ جهان برمىشمردند، به منطقه ی خليج فارسِ فعلى عقبنشينى داده شد و با استقلال شيخنشينهاى اين منطقه، هفت كشور عربى شكل گرفتند. با تحول جغرافياى سياسى، اين پهنه ی آبى در درون حوزه ی كشورهاى عربى قرار گرفت و بهانهاى بهدست اعراب داد تا به تغيير اين نام كهنِ باستانى بپردازند. اعراب چنين استدلال مىكنند كه خليجى كه در ساحل آن، شش كشور عربى و تنها يك كشور فارس وجود دارد، چرا نبايد خليج عربى نام گذارى شود. به علاوه این که نام های جغرافیایی ، قابل تغییر هستند. البته ظاهر اين استدلال، غيرمنطقى به نظر نمىرسد؛ اما اگر به استدلالهاى قبلىِ اين نوشتار در خصوص جمعیت بومی و سوابق تاریخی دقت شود، بيهوده بودن چنين ادعاهايى در نام هاى جغرافيايى روشن مى گردد . اصولاً افراد و يا كشورهاى بىهويت، بىريشه و غيراصيل كه كمبودها و عقدههاى تاريخى دارند، به تغيير نام هاى تاريخى به نفع خود اقدام مىكنند؛ ولى بايد حساب يك عده ی معدود و مغرض را از كل اعراب جدا دانست. مسلماً اعراب، قوم و ملتى كهن و تاريخى هستند و چندين نام رودخانه و دريا، مانند خليج عرب و بحر عرب در تاريخ به نام آنها ثبت شده است؛ بنابراين هيچ نفعى از تغيير نام خليج فارس عايد آنها نمىشود؛ نه بر قلمرو آن ها افزوده مىشود و نه وجهه ی سياسى و فرهنگى آنها را بالا مىبرد؛ بلكه برعكس، اين امر اراده ی ملت ايران را در همبستگى با اعراب تضعيف مىكند. متأسفانه بعضى از ما ايرانيان، ناآگاهانه نامهاى كهن تاريخىاى چون خوزستان را در برههاى از تاريخ مورد اهمال قرار داديم و به جاى اين نام تاريخى، نامى كه استعمار انگليس براى آن منطقه ابداع كرد، بهكار برديم و بهانه به دست دشمنان ایران داديم. و يا اينكه در نقشههاى مربوط به قبل از دوره اسلامى، بر سواحل ايران، نام خليج عمان و يا درياى عمان نوشته مىشود؛ و اين برخلاف واقعيتهاى تاريخى و پيروى از كارتوگرافهاى اروپايىِ سه قرن اخير است؛ زيرا سواحل ايران تا سند و يمن، درياى پارس نام داشته و اروپاييان هم به اين موضوع توجه داشتهاند؛ بهطورىكه برخى از آنها بهجاى نام درياى عرب و خليج عمان، درياى پارس و يا Persian Sea را بهكار بردهاند. بهطور مثال، در نقشه ی ترسيمى از سوى ايمن بوون كه در سال 1747 م. بر اساس دقيقترين نقشه هاى مصوب و قانونى تهيه شده است، جزاير سهگانه و بحرين جزء خاك ايران ترسيم شده و نام درياى پارس به جاى درياى عرب و خليج عمان بهكار رفته و خليج فارس نيز براى فرورفتگى بندرعباس تا بصره به كار رفته است.(16) ايران كشورى با اقوام و زبانهاى متنوع است؛ به همين دليل است كه ايران را بلاد فارس ، و يا كرد و يا ترك نمىخوانند؛ بلكه آن را ايران - به معنى همه ی اقوام ساكن در فلات ايران - مىخوانند. به همين علت در فرهنگ ايرانى، كشوردوستى و ميهندوستى با قومپرستى تفاوت دارد و بر خلاف كشورهاى عربى، در ايران قومگرايى جايگاهى ندارد؛ بلكه ميهندوستى مورد نظر آحاد مردم است. به هرحال اميدواريم در شرايط حساس كنونى، رهبران و روشنفكران ايرانى و عربى با درك شرايط فعلى، زمينههاى تفرقه را از ميان بردارند و به مسائل و منافع مشترك بپردازند. در طول سالهاى گذشته، مردم ايران عملاً ثابت كرده است كه نسبت به همه ی همسايگان خود حسن نيت داشته است؛ حال نوبت كشورهاى عربى است كه گام هاى مثبتى در اين زمينه بردارند و ريشه هاى سوءتفاهم را براى هميشه بخشكانند.