تاریخ پزشکی در اسپانیا/سانتیاگو رامون کاخال
پزشکی در دانشگاه آلکالا | سانتیاگو رامون کاخال | ' |
تاریخ پزشکی در اسپانیا |
سانتیاگو رامون کاخال زیستشناس اسپانیایی برنده جایزه نوبل فیزیولوژی و پزشکی در سال ۱۹۰۶ به خاطر مطالعه سیستم عصبی بود.
سانتیاگو رامون کاخال، (ناوارا، ۱۲ مه ۱۸۵۲ – مادرید، ۱۷ اکتبر ۱۹۳۴) پزشک اسپانیایی، و متخصص بافتشناسی و آسیبشناسی آناتومیک بود. در سال ۱۹۰۶، جایزه نوبل فیزیولوژی و پزشکی را برای کشف مکانیسمهای ریختشناسی و روندهای اتصالی یاختههای عصبی از آن خود کرد. نظریهٔ نوین و انقلابی او که بعدها به نام "دکترین نورون" خوانده شد، بر این اساس بود که بافت مغزی از یاختههای منفردی تشکیل شده است.
زندگینامه
ویرایشسانتیاگو فرزند خوستو رامون کاساسوس و آنتونیا کاخال بود که هر دو اهل روستای لارس بودند.[۱] کودکیش در جابهجاییهای مکرر به همراه پدر جراحش گذشت. پدرش در ابتدا به عنوان دستیار جراح مشغول به کار شد و به جهت کسب معاش به آرایشگری و حجامت نیز مبادرت ورزید.
در سن هشت سالگی پدرش جهت شروع کار جراحی به یک شهر بزرگتر نقل مکان کرد، در همین شهر بود که رامون به نقاشی علاقهمند شد. در سال ۱۸۶۶ به دلیل علاقه مفرط به نقاشی پدرش او را تنبیه کرده و به دست کفاشی سختگیر سپرد و سرانجام کاخال در حرفه کفاشی به درجه بالایی از مهارت رسید. سانتیاگو تحصیلات ابتدایی را در دبستان مذهبی خاکا انجام داد و دورهٔ دبیرستان را در در دبیرستان ئوسکا (w:es:اسپانیایی) گذراند. دوران دبیرستان او با ناآرامیهای اجتماعی در اسپانیا همزمان بود که منجر به تبعید ایزابل دوم و جمهوری اول اسپانیا شد. در سال ۱۸۶۸ و در پایان دورهٔ دبیرستان، سانتیاگو نیز به صف انقلابیون پیوست.
بزرگسالی و زندگی حرفهای
ویرایشسانتیاگو برای تحصیل در رشتهٔ پزشکی به ساراگوسا رفت و در سال ۱۸۷۰ خانواده اش نیز در این شهر به او پیوست. او در تحصیل موفق بود و در ژوئن ۱۸۷۳ در سن ۲۱ سالگی مدرک پزشکی خود را دریافت کرد. سپس به خدمت نظام فرا خوانده شد و در هنگ پنجم تحت فرمان امیلیو کاستلار، رئیس جمهور وقت خدمت کرد.
پزشکی در ارتش و جنگ کوبا
ویرایشکاخال نخستین ماههای خدمت در ارتش را در ساراگوسا سپری کرد. سپس ادارهٔ بهداری ارتش برای پزشکان امتحان ورودی برگزار کرد که کاخال از میان ۱۰۰ نفر مقام ششم را به دست آورد و با درجهٔ سرهنگی به بورگوس فرستاده شد. در این هنگام، جنگ استقلال کوبا در جریان بود و کاخال با درجهٔ کاپیتانی به کوبا فرستاده شد. این ارتقای درجه به دلیل سفر دریایی طولانی و پرخطر بود. کاخال پیش از سفر شیفتهٔ پارکها و باغهای هاوانا و پوشش گیاهی گرمسیری شد که در کتابها دربارهٔ آن خوانده بود. اما، به زودی دریافت که این آب و هوا به مذاق اروپاییها خوش نمیآید. به علاوه، عدم وجود پوشش گیاهی وسیعی که او در خیال پرورانده بود و حضور چشمگیر پشههای حامل مالاریا، تصورات رمانتیک کاخال از جزیره را نابود کردند.
پدرش چند سفارشنامه به دست آورده بود تا بتواند به محلی بهتر اعزام شود، اما کاخال آنها را رد کرد. در نتیجه به بدترین مقصد ممکن فرستاده شد که درمانگاه ویستاهرموسا در استان کاماگویی بود که یکی از خطرناکترین نقاط جزیره بود. کار در این aرایط و در منطقهای مردابی با سربازان بیماری که دچار مالاریا و اسهال خونی بودند، باعث تحلیل جسمانی کاخال شد و خود نیز به همان بیماریها دچار شد. پس از طی دوران نقاهت به درمانگاه سان ایسیدرو فرستاده شد که شرایطی به مراتب بدتر داشت. پس از چند بار جابهجایی بالاخره در ژوئن ۱۸۷۵ به اسپانیا بازگشت.
تجربیات او از دیوانسالاری ارتش در طول اقامتش در کوبا به تلخی بیماریهایی بودند که دچارشان شد. کاخال مجبور به مقابله با هرج و مرج اداری، بیلیاقتی و بی اخلاقی برخی فرماندهان ارتش شد زیرا از فرمانده تا آشپزها و حتا برخی درجهداران بالاتر غذا و سایر مایحتاج بیماران و مجروحان را برای خود برمیداشتند. این تجربیات تلخ باعث شد که کاخال برای ترک کوبا درخواست اجازه کند و پس از تشخیص لاغری مفرط ناشی از مالاریا و به علت ناتوانی در خدمت در جبهه با درخواست او موافقت شد. کاخال مجبور شد به کارمند شیفت رشوه دهد تا بتواند نیمی از حقوق معوقهٔ خود را دریافت کند. در بازگشت به اسپانیا و با مراقبهای مادر و خواهرانش، او به تدریج سلامتی خود را به دست آورد.
آغاز علاقه به پژوهش
ویرایشدر سال ۱۸۷۵ کاخال تحصیل در دکترا را آغاز کرد و این شروع کار علمی او بود. در سال ۱۸۷۷ و در سن بیستوپنج سالگی مدرک دکترا را دریافت کرد. او در سال ۱۸۷۶، حتا پیش از شروع به کار به عنوان دستیار کشیک و دیدن بیماران در مطب خصوصی پدرش، خود هزینهٔ خرید اولین میکروسکوپش را پرداخت. کاخال در ساراگوسا مشغول به کار شد و این آغاز دورانی پر فراز و نشیب در زندگی او بود. سال ۱۸۷۸ برایش سالی شوم بود، چرا که در آن سال به بیماری سل مبتلا شد. اما سال ۱۸۷۹ سالی موفقیت آمیز بود و کاخال به مدیریت موزههای آناتومی ساراگوسا برگزیده شد. در همین سال با سیلوریا فانیاناس گارسیا ازدواج کرد و بعدها با او صاحب هفت فرزند شد.
در سال ۱۸۸۳ کرسی آناتومی تشریحی دانشکده پزشکی والنسیا را به دست آورد و در همان جا به مطالعهٔ اپیدمی وبایی که شهر را در سال ۱۸۸۵ تکان داد پرداخت. در سال ۱۸۸۷ به بارسلون رفت و به عنوان استاد در کرسی نوپای بافتشناسی در دانشکدهٔ پزشکی دانشگاه بارسلون مشغول شد. در سال ۱۸۸۸ که کاخال آن را «سال اوج خود» خوانده است، مکانیسمهای ریختشناسی و روندهای اتصالی یاختههای عصبی در مادهٔ خاکستری مغز سیستم عصبی مغزی-نخاعی را کشف کرد.
نظریهٔ او در سال ۱۸۸۹ در کنگرهٔ انجمن آناتومی آلمان که در برلین برگزار شد، مورد پذیرش قرار گرفت. بر اساس این نظریه، که بعدها با عنوان نظریه نورونی مشهور شد، ساختار سیستم عصبی به عنوان مجموعهای از واحدهای مستقل جدا از هم تعریف میشود. این نظریه همچنین به قانون پولاریزاسیون دینامیک میپردازد که بر اساس آن میتوان انتقال یکسویه تحریک عصبی را توضیح داد. وی با کشف انتهای سبدی شکل فیبرهای صعودی نشان داد که تماس بین سلولهای عصبی از هر سو ممکن نیست و این تماس نه میان دندریتها با همدیگر و نه میان شاخههایی از فیبرهای عصبی است، بلکه میان شاخههای عصبی از یک طرف و جسم سلولی و زوائد دندریتیک از طرف دیگر وجود دارد.
در سال ۱۸۹۲، کاخال کرسی بافتشناسی و بافتشیمی نرمال و آناتومی پاتولوژی دانشگاه مرکزی مادرید را پذیرفت. او توانست از دولت بخواهد که آزمایشگاه پژوهشهای زیستشناسی را تاسیس کند و خود از هنگام تاسیس آن در ۱۹۰۲ تا سال ۱۹۲۲ که به مؤسسهٔ کاخال رفت در این آزمایشگاه کار کرد. پس از آن تا هنگام مرگ در مؤسسهٔ کاخال به کار پرداخت. از سال ۱۸۹۲ تا ۱۹۰۴، اثر اصلیش کتاب بافتشناسی سیستم عصبی انسان و مهرهداران را به صورت جزوه چاپ کرد. چاپ کتاب تخریب و بازسازی سیستم عصبی در سالهای ۱۹۱۳ تا ۱۹۱۴ صورت گرفت.
جوایز و افتخارات
ویرایشاو جوایز و افتخارات متعددی از مراکز علمی سراسر جهان کسب کرده است که عبارت اند از مدال هلمهولتز (۱۹۰۵)، جایزهٔ ملی مسکو(۱۹۰۰)،[۲] دکترای افتخاری از دانشگاههای کلارک، بوستون، سوربون و کمبریج در سال ۱۸۹۹.
در نیمهشب ۶ اکتبر ۱۹۰۶، کاخال تلگرافی از سوئد دریافت کرد. در این تلگرام به او اطلاع داده شده بود که جایزه نوبل فیزیولوژی و پزشکی را به طور مشترک با کامیلو گلژی دریافت کرده است. نخستین واکنش او این بود که گفت این شوخی دانشجویانش است و به رختخواب رفت. تنها فردای آن روز با خواندن خبر در روزنامه آن را باور کرد.
در سال ۱۹۵۲ و پس از مرگ، فرانسیسکو فرانکو لقب مارکس رامون کاخال را به او داد.
منابع
ویرایش- ↑ Revista Serrablo. "Justo Ramón Casasús", por Fernando Solsona
- ↑ (en inglés) Página Premio Nobel Santiago Ramón y Cajal, galardonado en 1906 Fundación Nobel. Consultado el 3 de febrero de 2012