ترجمه اول - بخش اول - فصل هشت

فصل هشتم محل رویارویی ساخت و تکنولوژی Benny Karpastchot دپارتمان روانشناسی دانشگاه کپنهاگ

مقدمهدر این مقاله قصد داریم به تجربه و تبادل دو موضوع بپردازیم. اول نگرانی¬هایی که در رابطه با پدیده¬ی تکنولوژی ظاهر می-شود یا سیر تکاملی شناخت تکنولوژی و دوم نگرانی¬های ناشی از تقاضا می¬باشند که توسط همان سیر تکاملی ایجاد می¬شود، جهت افزایش ظرفیت انسان در اطلاع از میزان صلاحیت و شایستگی فردی، یک فرضیه آن شناسایی به وسیله¬ی صلاحیت¬های مربوط به Self-Organisation و Self-instruction می¬باشد.

ابزار و علائم به عنوان میانجی مربوط فعالیت به بشر ابزارها و علائم به عنوان واسط ارتباطی بین تکنولوژی و شناخت اختصاص داده شده¬اند. توضیح درباره رابطه¬ای که تا حدود چند دهه¬ی پیش به عنوان ارتباط بین دو منطقه یا موضوع بسیار دور از یکدیگر دیده می¬شدند. سابقاً این موضوع معمولاً شامل یک حوزه¬ی تحت برسی به وسیله¬ی علوم طبیعی بود، اما نوع جدیدتر آن یک بخشی از حوزه¬ی مورد مطالعه توسط روانشناسی می¬باشد. من کار خود را با نشان دادن اینکه تکنولوژی و شناخت از زمانی که انسان برای اولین بار شروع به استفاده از ابزارها می¬کند به عنوان دو جزء لاینفک یا جدایی ناپذیر هستند، آغاز کردم. رابطه¬ی بین این دو پدیده، تشکیل دهنده¬ی ویژگی¬های سازنده¬ی انواع گونه های ما می¬باشد. این موضوع زمانی روشن تر خواهد شد که مقایسه¬ای بین فاکتورهای انسانی انجام شود، به بیان دیگر می¬بایست این مقایسه حتی با فاکتورهای گونه های غیر انسانی نیز انجام پذیرد.

فعالیت¬های حیوانی بر اساس غرایز از پیش به هم مرتبط و اصلاح شده از طریق یادگیری بنا شده است که می¬توان آن را در ترم¬های تعامل با مدار سیگنال¬های ویژه¬ی ساطع شده از یک منبع مرتبط با محیط زیست و یک مجموعه¬ی از پیش برنامه ریزی شده¬ی اعمال شده توسط یک مکانیزم انتشار توضیح داد. زمانی که ما این مدار فعالیت¬های حیوانی را با نوع انسانی آن مقایسه می¬کنیم می¬بینیم که نوع حیوانی اساساً تعاملی بی واسطه دارد، در حالی که نوع انسانی دارای تعاملی با واسطه است. فعالیت¬های حیوانی ، مطمئناً به وسیله ی سیگنال ها و کشش زبان ما، واسطه پیدا می¬کنند، ما می¬توانیم این سیگنال¬ها را واسطه¬های فوری نامگذاری کنیم. این واسطه ها فردی هستند، بنابراین ملزم به زمان حال و سیستم عصبی قرار داده می¬شوند. در مقابل، واسطه¬های انسانی، به وسیله¬ی ویژگی¬های واسطه، احراز صلاحیت می¬شوند.

شکل 1: مقایسه بین فاکتورهای انسانی و غیرانسانی http://www.megaupload.com/?d=IW7632W5

در حالی که فعالیت¬های حیوانی به وسیله یک اساس و بنیان فیدبک شده¬ی ساده، به دست می¬آید. فعالیت¬های انسانی به وسیله¬ی دو نوع از نهادهایی که در بیشتر گونه¬های دیگر غایب هستند، واسطه می¬شوند. این دو نهاد به ترتیب به عنوان ابزارها و نشانه ها نامگذاری شدند.

ابزارها محصولات مصنوعی هستند که توسط انسان به به منظور تسهیل یک عملیات خاص، طی یک فعل و انفعال هدفمند تولید شده¬اند که جزء اصلی فعالیت¬های انسانی را تشکیل می¬دهند. ابزار، وسیله¬ای برای واسطه¬های عملیاتی خاص فرهنگی می-باشد. ابزار قسمتی از سخت افزار است که جزو بخش ذاتی خود فرد نیست، به علاوه ایجاد و استفاده از آن نیز به وسیله¬ی بخشی از یک نرم افزاری که قبلا به سادگی توسط فرآیند آموزشی فرد نوشته شده و به آن مرتبط شده است قابل تعریف نیست، بنابراین جهت استفاده از این ابزارها ما نیاز به علائم داریم.

علائم هدف¬ها و یا فرآیند¬هائی هستند که توسط انسان به منظور برقراری ارتباط با توجه به معنی یک هدف یا پدیده¬ی خاص، تولید و یا انتخاب می¬شوند. بنابراینMeaning ، کیفیت علامت وقف شده با یک پتانسیل خاص برای اشاره به چیزهای دیگر است. علامت در واقع یک واسطه¬ی ارجاعی فرهنگی خاص می¬باشد. در حال حاضرابزار و علامت تنها مقوله¬های تضمینی طبقه بندی فرهنگ انسانی نیستند. آنها نهاد مستقل نیستند و هریک از آن¬ها وابسته به دیگری است. بدیهی است که تولید و استفاده از یک ابزار که یک موجودیت فرهنگی است، نمی¬تواند به عنوان یک غریزه یا توسعه جداگانه در یک فرآیند یادگیری ساده مرتبط شود. روش¬های تولید و استفاده از ابزار فقط می¬تواند به صورت فرهنگی توسط نشانه-ها و علائم انتقال یابد. به بیان دیگر هیچ دلیلی جهت ایجاد علائم به منظور برقراری ارتباط فرهنگی تعریف شده به وسیله ابزارها و عملیات¬ها وجود نخواهد داشت. یکی از کلاس¬های بسیار مهم علائم، آن¬هایی می¬باشد که شامل بیان معانی ابزارها می¬باشد. در اینجا Tool Meaning می¬تواند به عنوان ارزش کارکردی ابزار اشاره شده تعریف شود.به عنوان مثال معنی کلمه Spear( نیزه) به طور بالقوه اشاره به ارزش کارکردی ابزار نیزه دارد که ارزش کاربردی ان قتل جانوران شکاری است. در حال حاضر ما دو واسطه مکمل فعالیت¬های بشری یعنی ابزارو علامت را معرفی نموده¬ایم.در حقیقت این دو طبقه بندی از واسطه¬ها در یک نوع از مدار که شامل آوران(نقل کننده) و وابران( بیرون برنده) سمت فعالیت است، قرارگرفته اند.

شکی نیست که طرح انسان شناسی ناهمگون من تا حدودی برای مهره داران برتر غیر منصفانه است، خصوصا بستگان نزدیک ما در بین میمون¬ها، اما تمایز اساسی و پایه¬ای موجود به نظر من درست است.

زمانی که به نمودار فعالیت¬های انسانی نگاه می¬کنیم، واضح است که واسطه¬ها در هر دو طرف یعنی Afferent Sign (علائم اوران) و Efferent (ابزار وابران) حامل¬هایی هستند که به ترتیب مرجع (واسطه ادراک تشکیل طبقه بندی شناخت) و عمل (واسط¬هاجرای فعالیت تشکیل طبقه بندی تکنولوژی) می¬باشند. اگر ما علامت را به عنوان یک عنصر روانشناختی و ابزار را به عنوان یک عنصر تکنیکی در نطر بگیریم، ما طرح را به یک روش تقریبا مخرب ساده سازی کرده ایم. در واقع هر دو واسطه علامت وTابزاراز یک طرف یک عملکرد روانشناختی و از طرف دیگر یک عملکرد تکنولوژیکال دارند. از سوی دیگر می¬توان گفت اساس کارکرد هر دو واسطه به صورت روانشناختی است. آنان به عنوان¬های روان شناختی می¬بایست ظرفیت خود را مورد استفاده قرار دهند که باید توسط عناوین فعال در پرسش درونی شوند. از طرف دیگر ابزارها به عنوان هدف¬های فرهنگی و علائم شفاهی به عنوان پدیده¬های فرهنگی تولید می¬شوند. (علائمی که مطابق متن کتاب مقدس بعدها تولید شده¬اند نیز به عنوان مقوله¬های فرهنگی به کار گرفته شدند.) بنابراین هر دو از واسطه¬های خارجی هستند که همچنین می¬توانند به جای عناصر روانشناختی به عنوان عناصر اجتماعی نیز قابل درک باشند. در این روش یک منطق انسان شناسی بین درونی کردن و بیرونی کردن به وجود می¬آید که همین منطق، ابزارها و علامت ها را به یک اندازه دچار نگرانی می¬کند.(شکل 2 را ببینید)

در این دیاگرام من مدار اولیه مربوط به فعالیت¬های انسانی را با یک مدل ملایم تر جایگزین کرده ام. در اینجا فعل و انفعال بین بازی انسان و فعالیت، به فعل و انفعال بین فرد و جامعه¬ای که شخص زن یا مرد عضوی از ان است انتقال داده می¬شود. اگر یک فلش از فرد به جامعه کشیده شود، تولید نامیده می¬شود، تا انجا که جامعه می¬تواند ان را به عنوان یک محصول عمده انسان درک نماید و اگر یک فلش برعکس از جامعه به سمت فرد در نظر بگیریم، تخصیص نامیده می¬شود که همان صلاحیت ضروری بسیار توسعه بافته فرد است که به عنوان شخصیت او در نظر گرفته می¬شود که این نتیجه فرآیند است. بنابراین اینان اشکال اصلی فعالیت های انسانی می¬باشند.


شکل 2 : ترکیبات و اشکال فعالیت http://www.megaupload.com/?d=IW7632W5 در این مقاله من دائما از اصطلاح فعالیت انسانی استفاده نمودم بدون انکه بیان کنم با استفاده از این مفهوم چه تعریفی برای آن دارم. از این رو جهت تکمیل این مقدمه تعریف رسمی برای ان ارائه می¬شود.

فعالیت انسانی: یک فرآیند اجتماعی سازماندهی شده زندگی و ترکیبی از هرگونه اعمالی است که اشخاص به صورت فردی انجام می¬دهند.


تمایل به پیشرفت خارجی در ابزارها و دانش و اطلاع رسانی

زمانی که ما تاریخ بشریت را مطالعه می¬کنیم، چشم ما جنبه های خاصی از ویژگی¬های تکامل فرهنگی بشر را شکار می¬کند. به عبارت دیگر تمایل برای پیشرفت خارجی. ظهور ابزارها و علائم فرآیندهایی هستند که به طور منطقی به یکدیکر متصل هستند. ابزارها فرهنگ مادی هستند که از وسیله¬ای مانند زبان استفاده می¬کنند تا معنی خاصی از یک ابزار خاص را زمانی که عملکرد پیچیده تر از سطح معینی شود، بیان کنند. همچنین بخشی از فرهنگ مادی به ایجاد ابزارهایی جهت پیدا کردن راهی برای چگونگی انتقال این دانش مربوط می¬شود. بنابراین فرهنگ مادی به طور پیش فرض یک فرهنگ شناختی است یا اینکه من ترجیح می¬دهم ان را فرهنگ دانش یا اطلاع رسانی بنامم.

فرهنگ عصر حجر هم اکنون تفاوت قابل توجهی بین مراحل اولیه آغاز و بعد از ترکیبات فرهنگ وجود دارد. هرگاه شخصی ابزاری را تولید می-نماید، می¬تواند از این ابزار جهت انتقال به شخص دیگری حتی بدون مشارکت ابزار اصلی استفاده کند.

برای نقطه مقابل یا همتای فرهنگ مادی،دانشی وجود دارد که موارد ان متفاوت است. بخشی از این دانش، دانش چگونگی ساخت و استفاده از ابزار است که به وسیله تعریف شخص محدود می¬شود. البته این دانش شخصی همچنین می¬تواند به اشخاص دیگر نیز انتقال یابد. این یک عملکرد اساسی یک فرهنگ مبتنی بر دانش علائم است.

با این حال این انتقال یکی از انواع مختلف انتقال یک ابزار است. دانش شخصی به عنوان یک پدیده محدود فردی است که این سیستم این معنی را می¬دهد که به عنوان مهمترین وسیله نقلیه انتقال از یک فرد به فرد دیگر است. در ین حال تمام معنی این سیستم ان است که به خودی خود، فرد در آن محدود است تا زمانی که وابسته به زبان شفاهی اصلی باشد.

در حالی که مفهوم اسارت و محدودیت شخص برای زبان شفاهی به کار می¬رود اما نباید با طبقه بندی فردی اشتباه گرفته شود. زبان شفاهی و سیستم معنای فرهنگی که بر اساس ان هستند به صورت ذهنی نیستند بلکه به صورت عناصر هدفمند هستند. این عناصر وجود دارند و عملکرد آن¬ها در یک راه هدفمند و اجتماعی است، تا اینکه در یک راه فردی و ذهنی عمل کند. مشخصه محدودیت فردی، متصل به هر عمل اجتماعی نیست بلکه به پایه و اساس هستی شناسی همچون حامل شخصی منحصر به فرد زبان شناسی و مهارت شناختی وابسته می¬باشد.

این محدودیت برای اشخاص تا زمانی که فرهنگ به صورت همگن است و عمدتا در طول خطوط تقسیم کار به صورت سازمان یافته عمل می¬کند، هیچگونه عواقبی را در پی نخواهد داشت. با ظهور فرهنگ¬های توسعه یافته¬تر در آنچه که به عنوان عصر برنز نامیده می¬شود، دستورالعمل¬های سازمان یافته و فناوری¬های پیچیده تر نیز در بخش خاورمیانه به وجود آمد.


فرهنگ عصر برنز به منظور هماهنگی و کمک¬های متنوع در زمینه¬های کاری متفاوت از جمله کشاورزی، صنعتگران، سربازان و سازماندهی محصولات تولیدی و خدمات و سرویس¬های مبتنی بر مشارکت های داوطلبانه، به دسته خاصی از مدیران شایسته مورد نیاز بود.

نقش آنان اساسا جهت اطمینان از انتقال کالاهای تولید شده و خدمات تحویل داده شده است. اما به منظور اطمینان از اینکه مدیران به درستی سازماندهی شده¬اند،Sign_Based های مبتنی بر کار آنها می¬تواند تنها به زبان شفاهی به عنوان سیستم ارتباطی مبتنی بر فرد، محدود نشود. بلکه محدودیت شدید ارتباطات فرد به فرد را هم منجر شود. در حال حاضر تنها راه برای اطمینان از انتقال معنا که محدود به فرد نباشد، توسعه یک سیستم Sign است که دارای برتری¬هایی نسبت به زبان شفاهی می¬باشد. یک جهش از بخش محدودیت¬های مبتنی بر فرد یک سیستم علامتی برون گرا، در عصر برنز فرهنگ رخ داد که این پرش همان خیزش از زبان شفاهی به زبان نوشتاری بود. در تحولات فرهنگی که به موازات هم قبل از دوره کریستف کلمب رخ داده بود، جهش و یا همان خیزش به سمت تکامل با اختراع سیستمQuippu به نمایندگی از اعداد در بین گره های محدود بود.

این روند تاثیر بسیار زیادی در مقابل تنوع ابتدایی نسبت به انواع مختلف کار مادی داشت. در حال حاضر بخش سازمان یافته¬ای وجود دارد که تقسیم بندی عمده¬ای را بین کار فیزیکی یا مادی کارگران معمولی یا کارشناسان ارشد و کار فرهنگی نظام اداری ایجاد می¬کند. کارگران معمولی به وسیله زبان شفاهی، به تنهایی، خود آموزشی و یا حتی به صورت اکتسابی از جمله راه-هایی است که به کمک ان به کسب مهارت¬های لازم می¬پردازند و ارتباط برقرار می¬کنند. در مقابل کارمندان بخش اداری، کاتبان، به همان روش ذکر شده در قبل آموزش داده نمی¬شود. بنابراین محصول کار آنها به راحتی قابل رویت نبود. علاوه بر این هر نوع سیستم نوشتاری حتی یک به اصطلاح Iconographic به سادگی قابل فهم نخواهد بود. به همین دلیل مدیران مجبور هستند که در نهادهای خاصی آموزش داده شوند، اما نه برای تولیدات فوری یا حتی فرآیند¬های فکری مربوط به سیاست دولت بلکه برای واسطه گری مهارت¬ها و عملکرد خود واسطه.

با سیر تکامل متن، سیستم معنی از یک موقعیت محدود فردی به یک موقعیت منفعلانه برون گرا تغییر وضعیت پیدا کرد. نتیجه که این روند در پی داشت، رسیدن به تقسیم کار، تمایز بین کار دستی و کار فکری و توسعه و تخریب فرهنگ بود. شکوفایی بسیاری از فرهنگ¬ها بر اساس افزایش ناشی از اطلاع رسانی بخشی از فرهنگ بوده است .

جهت بهبود موقعیت ابزارها سطح اطلاع رسانی از حالت ابتدایی خود بالاتر برده شده که نشانه فرهنگ بارز فرهنگ مادی بوده است. در حال حاضر هر دو بخش فرهنگ از ارزش یکسانی در برون گرایی برخوردار هستند. این ارزش راPassive Externalization و یا حالت منفعل برون گرا می¬بایست نامگذاری نمود.

فرهنگ صنعت مفهوم واژه passive در اصطلاحPassive Externalization نیاز به کمی توضیح دارد و بهتر است این مفهوم با بررسی جهش¬های آینده فرهنگ و انتقال آن به فرهنگ صنعت انجام شود. این جهش در یک دوره نسبتا طولانی از اواخر قرون وسطی تا اغاز قرن نوزدهم که نشان دهنده دوره جدیدی از رقابت بین فرهنگ مادی و فرهنگ دانش و اطلاع رسانی است به وجود آمد که می¬توان گفت این فرهنگ مادی در جهشی فراسوی فرهنگ دانش به دست آمده است که در دوره های آغازین خود در عصر حجر وجود داشت. بنابراین در اینجا جهش به معنای تغییر از یک ابزار ساده به ماشین آلات است که در واقع همان تغییر اصطلاح Passive Externalization به اصطلاح Active Externalization است. پیشرفت و توسعه در زمینه ماشین آلات انتقال گرما به حرکت (Sanfort 1962) به این معنا بود که فناوری های مادی از سطح موقعیت خود که یک ابزار غیرفعال برون گرا بود به یک وضعیت فعال اتوماتیک تغییر پیدا کرد، که این کارکرد موتوری تا آن زمان در انحصار صنعتگران ماهر در یک صنعت خاص بود.

یک ماشین دارای این مشخصه است که تنها یک محصول خارجی یا برون گرای ناشی از فعالیت شخص یا مهارت های او نیست بلکه نتیجه فعالیت های خود ماشین می¬باشد. در واقع ماشین از طریق فرآیند مکانیکی، عملیات خارجی خود را از روی عملکرد¬های درونی بشر تقلید می¬نماید. یک Passive Externalization صرفا مکملی برای فعالیت¬های کارگران است. این عامل همانند یک ابزار در خدمت کارگران در جهت افزایش میزان عملکردشان قرار می¬گیرد. با این حال می¬توان گفت که ماشین محدودیت¬هایی را که توسط عملکرد کارگران قبلی ایجاد شده بود را بالاتر می¬برد. البته لازم به ذکر است که این ادعا به این معنا نیست که ماشین فراتر از توانایی خود عمل می¬کند که قطعا چنین چیزی درست نخواهد بود. روشی که فعالیت¬های بشری به وسیله آن تعریف می¬شود با این پیش فرض است که انگیزه و قصدی برای برآورده کردن یک هدف خاص وجود دارد، البته یک چنین فعالیتی همچنان به کاربر ماشین وابسته است.(Karpatschof 1992)

موقعیت سیستم¬های اطلاع رسانی در نتیجه تغییرات حاصل شده روی نرخ برون گرایی هیچ تغییری نخواهد کرد. البته این بدان معنی نیست که در طی فرآیند صنعتی شدن هیچ تغییری روی سیستم¬های اطلاع رسانی ایجاد نمی¬شود. یکی از مهمترین فاکتورهایی که منجر به تغییر در مکانیزاسیون فرآیند تولید و توزیع مواد نوشتاری شد، استفاده از فن چاپ بود. ترکیب علت و تاثیر انقلاب صنعتی منجر به رشد انفجارگونه علوم طبیعی شد. همچنین تغییرات اجتماعی دیگری از جمله اتفاقاتی که در زمینه سیاسی و مذهبی رخ داد و نتایج آن به سرعت و به طور گسترده توسط چاپخانه توزیع شد، از نتایج آن می¬باشد. درست مانند اختراع نوشتن که تغییرات اساسی را در ساختارهای طبقاتی قدیمی ایجاد کرد، اختراع ماشین آلات نیز به طور مشابه تحولات مهمی را در ساختار فرهنگ اجتماعی صنعتی ایجاد نمود. این ساختار توسط مارکس(Marx) در دو طبقه تشریح شد، یکی طبقه کارگری و دیگری طبقه صاحبان وسایل تولید شده (مانند ماشین آلات).

از ویژگی¬های این ساختارهای طبقاتی متمایز بودن ان از تشکل¬های اجتماعی زمان برده داری، فئودالیسم و قرون وسطی است که به نظر می¬رسد نظریه مارکس در اینجا کنار گذاشته شده است. به عبارت دیگر این روند از یک طرف موجب تخریب و پایین آمدن کیفیت کار مکانیزاسیون و از سوی دیگر باعث بالا رفتن صلاحیت کارگران می¬شود. منشآ هر دو حرکت ذکر شده در در چیزی است که من آن را آستانه واجد شرایط بودن و آستانه کیفیت نامیده¬ام. (K¬¬¬arpatschof 1985)بنابراین با استفاده از آن، راه مهارت¬های با ارزش کاری را که به وسیله مراحل واقعی برون گرا کردن صنعت در یک بخش خاصی از کار تعریف شده است را معنی می¬کنم . به محض آنکه یک عملیات خاص برون گرا شد، مهارت¬های مشابه منسوخ و بی فایده و بی ارزش خواهد شد و یا به بیان بهتر می¬توان اظهار نمود که ارزش ان از کیفیت استانه فناوری نیز پایین تر می¬رود. به محض آنکه این ارزش به پایین ترین سطح خود برسد، به وسیله ماشین آلات بسیار سریع و پر رونق، کارگران به بیرون رانده می¬شوند. این روند تخریب تمام مشاغل (مانند بافندگی) بود که بر اساس اختلاف طبقاتی ایجاد شده توسط فرد گمنامی( که بعدها متاسفانه از سوی مردم به عنوان قهرمان خوانده شد. چرا که به عنوان رهبر سعی در متوقف کردن فرآیند مکانیزاسیون به وسیله شکستن ماشین الات کرد) صورت گرفت.

در مدت زمان کوتاه، خشم کارگران و محکوم شدن آنها به گرسنگی و قحطی به علت اتوماسیون شدن حرفه¬های پیشین آنها، از نتایج آن بود اما تاثیر زیادی نداشت. علاوه بر این تاثیرات طولانی آن در نظریه فرودستی معروف مارکس پیشگویی نشده بود. از طرف دیگر هرگاه شرایط کار به زیر سطح فعلی کیفیت فناوری برسد، در این حالت به روزرسانی ماشین آلات به وسیله یک مهارت نداشته مرتبط با کارگر همراه می¬شود. به بیان دیگر هر کارگر باید با فرم مکانیزه جدید از تولید ارتباط داده شود تا بتواند به همان سطح بالایی از کیفیت دست پیدا کند. این بدان معنی است که به محض آنکه پیشرفت تکنولوژی توانست بر، مهارت¬های قدیمی قبل از صنعتی شدن کارگران غلبه کند، کارگران ماشین آلات جدید مجبور هستند که در سطحی بالاتر از سطح کیفیت قبلی آموزش داده شود. بنابراین ان روی سکه نابودی کار مکانیزه بشری و نابودی کارگران انسانی است. و سمت روشن سکه ظهور و آغاز منطقی آستانه کیفیت تکنولوژی است. این نوع از کارگران صنعتی فقط نیازمند عملیات بیش از مکانیزه شدن و مهارت¬های اتفاق افتاده برای بالا بردن سطح برون گرایی نیستند بلکه شامل مهارت¬ها و دانش مورد نیاز جهت کنترل ماشین¬ها هستند. دقیقا به این علت که ماشین آلات صنعتی بی ارزش شده بودند، ماشین آلات مکانیکی از بخش¬ها و قطعات در حال حرکت گردآوری شدند تا عملیات مکانیکی را انجام دهند. بنابراین صاحبان کارخانه¬ها مجبور شدند برای نظارت بر ماشین آلات از مدیرانی جهت کنترل آن استفاده نمایند. دلایل نسبت به آنچه که در مورد نظارت بر بردگان و روستاییان فئودال فرهنگ¬های پیشین بسیار قانع کننده بود.

بنابراین کارگران تنها می¬توانستند آنچه را انجام دهند که ماشین می¬توانست بخشی از نیروی کار را متوقف سازد. کارگران مجبور بودند که خیلی بیشتر از قبل با ماشین¬ها تطبیق پیدا کنند، به عنوان مثال حالا آنها مجبور هستند که بدانند و بفهمند که ماشین¬ها چگونه کار می¬کنند.

این امر نشان می¬دهد که کارگران صنعتی فقط مجبور به آموزش دادن نوع کار کردن ماشین¬ها نیستند بلکه مجبور به تحصیل هم هستند. این امر همچنین نشان می¬دهد که کارگران صنعتی فقط نیاز به آشنا شدن با نوع کار کردن ماشین¬ها نیستند بلکه مجبور به تحصیل نیز هستند. در واقع محدودیت¬های تحمیل شده روی امر تعلیم و تربیت به عنوان یک امتیاز برای اداره طبقات مختلف اجتماع جهت برتری یافتن بود. تحصیل و تعلیم و تربیت جهانی هم اکنون در کشورهای دنیا به عنوان یک ضرورت اجتماعی مطرح است. به منظور ارتقا یافتن دستگاه¬ها و بالاتر بردن سطح آستانه کیفیت تکنولوژی، کارگران مجبور هستند متناسب با نوع دانشی که به مدت 4000 سال در انحصار طبقات ممتاز جامعه بوده است، خود را آموزش دهند. تقسیم کار و جامعه شناسی از شکافی که بین کار دستی و کار فکری ایجاد شده بود، منسوخ نشده است اما تاثیرات آن نسبت به قبل به شدت کاهش یافته است. در حالی که مکانیزاسیون تجارت موضوع نسبتا ساده¬ای به نظر می¬رسد اما در واقعیت کار بسیار پیچده-ای است که شامل آموزش کارگران صنعتی برای کنترل ماشین الات صنعتی است. نتیجه غیر مستقیم انقلاب صنعتی، از اوایل شروع آن در قرن نوزدهم تا حدودا بیست سال پیش به این ترتیب بوده است که تا کنون موجب بهبود در زمینه¬های فرهنگی، آموزش و پرورش، بهداشت و فرهنگ استاندارد زندگی و همچنین حقوق قانونی و سیاسی کارگران صنعتی شده است. بهبود فناوری هم به دنبال بهبود توانایی¬های شناخته شده کارگران ایجاد شد و ماشین آلات کوچک هم این چنین به کارگران مجهز شدند .

مطالبات شناختی درخواست شده کارگران نیز با استفاده از یک سیستم کلی آموزش به طرز چشمگیری افزایش یافت. برای اولین بار در تاریخ نیز، مدارس تنها سازمان¬های اجتماعی متوسطه از گروه¬های کوچک نخبگان، نویسندگان و یا کارمندان وابسته به کلیسا و قانون نبودند. آنها نهادهای جهانی شدند که توانستند همه شهروندان را تحت تاثیر قرار دهند. در حقیقت توسعه به اصطلاح رفاه که تحت جنگ جهانی بین اروپا و امریکای شمالی اتفاق افتاد، نتیجه افزایش و نفوذ بیشتر در طبقه کارگر بود. در این چشم انداز هر دو کشور ایالات فاشیستی و ایالات کمونیستی باید به عنوان بن بست دیده شود .

فرهنگ فناوری اطلاعات از حدود سال 1970 به بعد ، ما شاهد گذری جدید از جامعه صنعتی به جامعه اطلاعات و از فرهنگ صنعتی به فرهنگ اطلاعات بوده¬ایم. عنصر حیاتی این انتقال ظهور فناوری اطلاعات مدرن بوده است. با ظهور این تکنولوژی موج جدیدی از اتوماسیون آغاز شد که شامل مهارت¬های فرهنگی و دانش فکری بود که در طول دوران صنعتی معیاری جهت سنجش کیفیت آستانه فناوری در آنسوی مرزها بود که نتیجه آن طیف جدیدی از محصولات فرهنگی بود. حال چگونه می¬توانیم این طبقه بندی جدید محصولات فرهنگی را که بین فرهنگ مادی و فرهنگ شناختی واقع شده است را درک نماییم؟ آنچه که اتفاق می¬افتد دور دیگری از مبارزه وصف شده بین دو بخش از فرهنگ است یا اینکه ترجیح می¬دهم که بگویم مبارزه بین سیستم فناوری و سیستم اطلاع رسانی. در واقع بار دیگر سیستم فناوری و سیستم اطلاع رسانی منجر به تحول و ارتقا از یک طبقه منفعل به یک طبقه فعال برونگرا می¬شوند.