سرگذشت زبانها/هندواروپاییها
مهاجرت | هندواروپاییها | زبانهای ایرانی |
فهرست مطالب |
هند و اروپائیها و دیگران
ویرایشامروزه گمانه زنی بسیاری از دانشمندان رشتههای مرتبط با تاریخ زبانها بر آن است که چون سرچشمه پیدایش «انسان هوشمند» حدوداً دو میلیون سال پیش یکی بوده و آن هم احتمالاً در شاخ آفریقا آغاز شده و از آنجا از طریق کوچهای ابتدائی به آسیا و قارههای دیگر گسترش یافته، احتمالاً ریشه همه زبانها یکی بوده و زبانهایی همزمان با افزایش جمعیت و گسترش کوچها بتدریج مانند شاخههای درختان از همدیگر جدا شدهاند.
حتی بعضی بررسیهای جدید مربوط به پایان آخرین عصر یخبندان یعنی حدود ۱۵ هزار سال پیش که از سوی دانشمندان بریتانیائی و زلاند نوی انجام گرفته به این نتیجه رسیدهاند که بعد از کوچهای بزرگ از آفریقا، آن عده از انسانها که در جنوب اروپا، بالکان و ترکیه کنونی جمع شده بودند یک زبان مفروض مشترک داشتهاند و از این باصطلاح «سوپر خانواده زبانی» است که هفت گروه اوراسیائی امروزه از قبیل هند و اروپائی (انگلیسی، فرانسه، روسی، فارسی، ارمنی...)، آلتائی (ترکی، مغولی...) و اسکیمو - آلئوت بوجود آمده و آنگاه بطور جدا از همدیگر رشد یافتهاند (پیگل، ۲۰۱۲.)
این نظریه هنوز جدید است، اما در این دیگر شک چندانی نیست که در ابتدا زبانهای بزرگ و مجزا از همدیگر موجود نبوده و برعکس، زبانها از لهجههای به همدیگر نزدیک بیرون آمده گسترش یافته و بزرگتر شدهاند. معمولاً پیدایش و تمایز زبانها از همدیگر به شاخههای بزرگ و کوچک یک درخت مشترک تشبیه میشود. شاخههای بزرگ این درخت «خانواده زبانها» نامیده میشود که به همدیگر نزدیک هستند.
معمولاً از حدود۷۰-۱۰۰ خانواده زبانها در دنیا بحث میشود. در داخل هر کدام از این «خانوادهها» هم زیر گروه هائی وجود دارند که به همدیگر نزدیک تر از اعضای زیر گروههای دیگر هستند. از این جهت در حالیکه در واقع همه زبانهای دنیا «شاخههای یک درخت مشترک» هستند، شباهت و گوناگونی آنها هم شاخه شاخه میشود.
اگر یک رشته واژههای پایه مانند آفتاب، پدر، رفتن، آب، پرنده و یا بعضی جملههای ساده و ابتدایی مانند «ما نتوانستیم بیاییم» را به انگلیسی، آلمانی، دانمارکی، سوئدی و نروژی بنویسید شباهتهای جالبی بین این واژهها و جملات مشاهده خواهید کرد. همینها را به فرانسه و ایتالیایی هم بنویسید. خواهید دید که با گروه اول فرقهای بارزی هست اما باز میتوان به شباهتهای زیادی هم پی برد؛ ولی اگر این بار همان واژهها و جملات را به ترکی، چینی و یا عربی بنویسید صرفنظز از الفبا و املای گوناگون، خواهید دید که مثلاً ترکی و یا عربی آن واژهها و یا جملههای ساده با سوئدی و یا فرانسه خیلی فرق دارند.
طبقهبندی زبانهای مختلف دنیا در «خانوادههای زبانی»، گروهها و زیر گروههای مجزا و تعریف نزدیکی و یا دوری بین این زبانها، گروهها و یا زیر گروهها چیزی نسبتاً جدید است که زبانشناسان در این ۱۵۰ سال اخیر برای سهولت بررسی زبانهای گوناگون، ویژگیهای آنان و مقایسه آنها با همدیگر انجام میدهند.
میتوان گفت که در دنیا چیزی بین شش تا هشت هزار زبان زنده وجود دارد. توافق اکثر زبانشناسان بر رقمی حدود ۶۹۰۰ و ۷۰۰۰ زبان است. این فرق از آنجا ناشی میشود که تعریف «زبان» و «لهجه» ممکن است وابسته به هر دانشمند و معیارهایی که گذاشته میشود، فرق کند. مثلاً بعضیها زازا را جدا از کردی میشمارند و بعضیها فکر میکنند گیلکی لهجهای از فارسی است در حالیکه دیگران آلمانی سوئیس را لهجهای از آلمانی حساب میکنند و باز دیگران چکی و اسلواکی را دو زبان گوناگون میشمارند. البته در این بررسیها عوامل و معیارها همیشه بر پایه علم زبانشناسی نیستند و ملاحظات سیاسی همگاه در این نوع بررسیها تأثیر میکنند.
حدود ۲۰ خانواده زبانی تعریف شده است که باز این رقم هم بسته به تعریف هرکس از زبان و خانواده زیانی فرق میکند. بزرگترین خانواده زبانها در دنیا خانواده زبانهای هند و اروپایی هست که بیش از ۵۰۰ زبان کوچک و بزرگ عضو آن هستند. گروههای کوچکتر هر خانواده زبانها هم به همین ترتیب معین میشوند.
اعضای خانواده زبانها برپایه اشتراک و یا شباهت در واژگان خودی و پایه و ساختارهای دستوری آن زبانها معین میشوند که هم در زمان کنونی و هم از نظر تاریخی بررسی و مقایسه میشوند. در مرحله بعدی برپایه نزدیکی بیشتر بین گروههایی از این خانوادهها از «گروهها و یا شاخههای زبانی» سخن میرود. مثلاً فارسی، آلمانی، ایتالیایی، هندی، روسی، یونانی، ارمنی و آلبانیایی و بیش از۵۰۰ زبان دیگر خانواده بزرگ زبانهای هند و اروپایی را تشکیل میدهند چرا که همه آنها، کم و یا زیاد، از نظر واژگان و ساختار دستوری مشترکاتی دارند که مثلاً با عربی، عبری و یا ترکی و مغولی ندارند. اما در داخل خانواده هند و اروپایی میتوان برای نمونه از گروههای زیر نام برد: شاخه زبانهای هند و ایرانی (شامل هندی، اردو، بنگالی و یا فارسی، کردی، لری، پشتو و غیره) که خود گروه هند و ایرانی به دو زیر گروه هندی و ایرانی تقسیم میشود. بعضیها ارمنی را جزو گروه ایرانی میشمارند و دیگران بر آنند که ارمنی زیر گروه مستقلی از زبانهای هند و ایرانی است. خانواده زبانهای رومیتبار یا ایتالیک (لاتین، ایتالیایی، فرانسه، اسپانیایی…) و یا خانواده زبانهای ژرمنی (آلمانی، انگلیسی، دانمارکی، سوئدی…) هم جزو گروههای مختلف خانواده هند و اروپایی هستند.
خانواده زبانهای آلتایی سه شاخه ترکی (شامل ترکی ترکیه، آذری، ترکمنی، قزاقی، ازبکی و غیره)، مغولی و تونقوزی دارد. طبیعتاً هر شاخه را هم وابسته به نزدیکی و دوری زبانها میتوان به زیر گروههای مختلف تقسیم کرد.
از خانوادههای زبانی در منطقه بزرگتر ما یعنی خاورمیانه، اروپا، آفریفای شمالی، آسیای صغیر و آسیای میانه حدود ۴-۵ خانواده زبانی حضوری نظر رس دارند. البته حجم این خانوادهها و تعداد متکلمین این زبانها یکی نیست. بزرگترین خانوادههای زبانی که در ایران کنونی حضور دارند عبارتند از یکم: هند و اروپایی (فارسی، کردی، لری، تاتی، تالشی، بلوچی و غیره و در یک گروه دیگر ارمنی)، آلتایی (ترکی آذری و ترکمنی) و آفروآسیایی (عربی).
حدود ۹۰۰۰ سال پیش از میلاد انبوه قبائل و طوائفی در جنوب سیبری – حوالی رود اورال، آسیای میانه، شمال قفقاز و دریای خزر و اروپا زندگی کرده پیوسته در حال کوچ، مهاجرت و کوشش برای سکنی و اقامت در مناطق جدید بودند. آنها زبانی مفروض که به طور قراردادی «پروتو هند و اروپایی» نامیده میشود صحبت میکردند و گویشها و لهجههای مختلفی داشتند. از این «زبان ریشه» است که به تدریج زیر گروههای هند و ایرانی، ژرمنی، رومیتبار، سلتی و غیره جدا شده به صورت زبان و لهجههای مستقل شکل گرفتهاند – چیزی که تا هزاره نخست میلادی یعنی برای تقریباً هشت تا نُه هزار سال ادامه داشته است، مرحلهای پر از دگرگونیهای زبانی، جغرافیایی، فرهنگی، و قومی.
در همین دوره نطفه چندین خانواده زبانهای دیگر هم تشکل یافته است.
ممکن است دو زبان که از نظر ریشه و منشاء ارتباطی با همدیگر ندارند لغات مشترک بسیار زیادی داشته باشند و یا از همدیگر هزاران لغت گرفته باشند. اما این، لزوماً دلیل نزدیکی «خانوادگی» آن زبانها نیست. مثلاً بخش مهمی از واژگان رایج فارسی امروز از عربی گرفته شده اما عربی و فارسی دو زبان از نظر ریشه متفاوت هستند: فارسی از گروه زبانهای ایرانی در شاخه هند و ایرانی خانواده زبانهای هند و اروپایی است اما عربی از گروه زبانهای سامی (شامل عربی، عبری، آرامی، حبشی) خانواده زبانهای آفرو آسیایی است. بهمین ترتیب ترکی واژههای بسیاری از فارسی و عربی گرفته اما از نظر ریشه نه با فارسی قرابتی دارد و نه با عربی.
در این توضیحات مقدماتی باید به نکته دیگری نیز اشاره کرد و آن معنای واژه «آریایی» است. تعبیر «آریایی» در اصل از سانسکریت (هندی باستان) است و معنی «فرد و یا طبقه ممتاز، اعیان، نخبه» دارد. درتاریخ، مردمشناسی و زبانشناسی «آریایی» ها به شاخه شرقی گروه «هند و اروپایی» گفته میشود که اقوام و زبانهای هندیتبار، ایرانی و ارمنی زیر گروههای آن به شمار میروند. «آریایی» به عنوان نام تیره، تبار و یا نژاد از سالهای ۱۸۵۰ به بعد و به خصوص در دوره فاشیسم هیتلری مورد سوء استفاده سیاسی قرار گرفت. طبق این نظریات سیاسی گویا «نژاد آریایی»، نژاد باصطلاح «خالص» و «پاک» بوده نسبت به «سیاهها» و «زردها» به اصطلاح «برتری» دارد و حتی اسکاندیناویها نمونه «پاکترین» نژاد هستند. از این جهت استفاده از این تعبیر بعد از جنگ جهانی دوم در ادبیات سیاسی بسیار محدود شد و کاربرد آن اصولاً به زبانشناسی محدود گشت. حتی در زبانشناسی بعد از جنگ نیز تمایل اغلب دانشمندان بر آن بوده که بجای تعبیر «آریایی» و «آریاییها» از تعبیر «هند و ایرانی» و «ایرانیها» استفاده شود که البته آن هم درست است. امروزه کسی شک ندارد که چیزی بنام «نژاد پاک» و «خالص» وجود ندارد. همچنانکه از ابتدا همه اقوام بشری نتیجه اختلاط و آمیزش انسانها بودهاند، امروزه هم آن جریان اختلاط و آمیزش هنوز ادامه دارد. در عین حال این را هم نمیتوان ادعا کرد که بخاطر این آمیزشهای قومی و زبانی، هیچگونه فرقی بین اقوام، زبانها و فرهنگهای گوناگون انسانها وجود ندارد، اگر چه از این فرقها نباید و از نظر علمی هم نمیتوان نتیجه گرفت که این یا آن گروه اجتماعی، قومی و یا زبانی «برتر» و یا در درجهای «پایینتر» است. نتیجه آنکه در تاریخ و زبانشناسی هیچکدام از تعابیر «آریایی» و یا «هند و ایرانی» غلط نیستند به شرط آنکه از کاربرد آنها سوء استفاده سیاسی نکرد و گرنه تعبیر «آریایی» به همان درجه درست و یا غلط است که «سامی»، «ترک»، «ژرمن» و یا «اسلاو».
۹۰۰۰ سال قبل از میلاد
ویرایشاحتمال میرود که از ۹۰۰۰ سال قبل از میلاد یعنی حدود ۱۱ هزار سال پیش نشانههای گروههای زبانی مختلف به وجود آمده بود. در منطقه مورد بحث ما (نقشه بالا) که مکان کوچ «انسان خردمند» از آفریقا به آسیا و اروپا و در عین حال مرکز اولین مناطق شهرنشینی، کشاورزی و تمدن بشری است، میتوان از نُه گروه اصلی زبانی (۱) هند و اروپایی، (۲) آفرو آسیایی، (۳) دراویدی و ایلامی (بعضیها این دسته را دو گروه مجزا میدانند)، (۴) نیلی–صحرایی، (۵) نیجری-کنگویی، (۶) سومری، (۷) قفقازی، (۸) مدیترانهای غربی و (۹) اورالی سخن گفت. حدوداً در قرن چهارم میلادی یعنی حدود ۹۰۰۰ سال بعد، از گوشه شمال شرقی این نقشه، گروه زبانی دهم یعنی (۱۰) گروه زبانهای آلتایی هم در این جغرافیا پدیدار میشود.
۹ تا ۱۰ هزار سال قبل، شکلگیری گروههای زبانی هنوز در مرحله ابتدایی خود قرار داشت و هنوز از زبانهای کنونی نظیر انگلیسی، فارسی، ترکی، عربی، روسی و یا ارمنی به صورتی که امروز میشناسیم خبری نبود. این زبانها قرار بود چند هزار سال بعد بطور مشخص و متمایز از یکدیگر عرض اندام کنند – هرکدام از آنها بعد از طی روندی مخصوص بخود و با آمیزش و تحولی که ویژگیهای آن زبان را تشکیل خواهد داد… برای شکل گیری زبانهای معاصر که امروزه میشناسیم اقلاً ۷-۸ و حتی در مورد بعضی زبانها ۱۰ هزار سال دیگر لازم بوده است.
گروه هند و اروپایی از دو شاخه شرقی (هندی، ایرانی و ارمنی) و غربی (ژرمنی، کلتی، بالتی-اسلاوی، ایتالیک، آلبانی و هلنی یعنی یونانی) تشکیل شده است. گروه آفرو آسیایی به چند زیر گروه مانند سامی (اکدی باستان که اکنون از بین رفته، عربی و عبری)، مصری باستان، بربر و غیره تقسیم میشود. گروه زبانی دیگر که برای ما مهم است ایلامی و دراویدی است. زبان باستان ایلام و یا عیلام (خوزستان و فارس ایران و تا حدی عراق جنوبی امروزه) زبانی مرده به شمار میرود. بعضی دانشمندان این زبان را از نظر ساختار با زبانهای دراویدی (شمال پاکستان، هندوستان و دره سند) از جمله براهویی و تامیل در یک گروه میگنجانند. گروه زبانهای قفقازی شامل ۳۰ تا ۴۰ زبان کوچک و بزرگ است که به جز گرجی اکثراً برای ایرانیان ناآشنا هستند. سومری که آن هم زبانی مرده است مانند بعضی زبانهای دیگر باستانی منطقه شام و خاورمیانه از سوی اکثر زبانشناسان، خویشاوند گروههای موجود زبانی دیگر شناخته نمیشود و خود گروهی مستقل به شمار میرود. اورالی با سه زبان اصلی معاصر یعنی فنلاندی، مجاری و استونیایی گروهی است که به نظر بعضی زبانشناسان با گروه آلتایی (ترکی، مغولی و تونقوزی) که بعدتر پیدا شد، دارای مشخصات لغوی و ساختاری تا حدی مشابه است اما امروز بیشتر دانشمندان بر آنند که اورالی و آلتایی دو گروه مجزا از همدیگر هستند.
از ۹ گروه زبانی فوق همه گروهها دارای جمعیتهای کلانی نبودند. اصولاً تعداد جمعیت جامعه بشری بسیار محدودتر بود. در این دوره به تخمین چند منبع از جمله مک اودی دو گروه بزرگ عبارت از هند و اروپایی و آفرو آسیایی بودند که هرکدام تخمینا ۵۰ هزار نفر جمعیت داشتند و گروههای کوچکتر مانند اورالی و نیلی صحرایی هر کدام ۱۰ هزار نفر و یا کمتر جمعیت داشتند (مک اودی ۲۰۰۲: ۲۲). تعداد جمعیت همه گروهها و مجموعاً جامعه بشری همزمان با بهبود شرایط زندگی، پیشرفت کشاورزی، و استفاده از حیوانات خانگی افزایش یافته است و طبیعتاً این افزایش در مناطقی که کشاورزی و یا ماهیگیری میسر و یا آب و هوا مناسبتر بوده، از مناطق پوشیده از برف و یا صحراهای کم آب بیشتر و سریعتر بوده است.
۲۷۵۰ تا ۲۲۵۰ قبل از میلاد
ویرایش۶۲۵۰ سال بعد، یعنی حدود ۸۰۰۰ و اندی سال پیش تغییرات مهمی در این تصویر بوجود آمده بود که اگر با معیار محدود زبانهای معاصر به این تغییرات نگاه کنیم، شاید چندان پر اهمیت جلوه نکنند چرا که هنوز هم شاهد پیدایش روشن و مشخص زبانهای کنونی نیستیم، اما این تغییرات با اینهمه بسیار مهم هستند.
حدوداً در اواخر هزاره ششم ق م یعنی نرسیده به سال ۵۰۰۰ ق م، ما شاهد پایان آخرین عصر یخبندان هستیم که اگرچه ظاهراً رابطه مستقیمی با موضوع زبانها ندارد اما به تعداد جمعیت و مهاجرت همه اقوام و امتزاج آنان با همدیگر تأثیر کلانی گذاشته است. در نتیجه ذوب یخ و برف قطب شمال و مناطق نیمه قطبی، بریتانیا ازخشکی قاره اروپا جدا شده تبدیل به مجمع الجزایر گشت و در نتیجه بالا رفتن سطح آب دریای مدیترانه، این دریا با دریای سیاه که مانند یک دریاچه بود متصل گشت. با این ترتیب دریای سیاه شکل کنونی خود را گرفت و به «آبهای آزاد» بینالمللی وصل شد.
حدود هزار سال بعد، یعنی حوالی سال ۴۰۰۰ ق م مخصوصاً در سمت غرب شاهد توسعه اقوام متکلم زبانهای اورالی به خصوص به سوی غرب یعنی اسکاندیناوی کنونی و عقبنشینی مردم متقدمتر لاپزبان به طرف شمال یعنی مناطق قطبی هستیم.
هنوز در موقعیت زبانهای مدیترانه غربی (و یا ایبریایی) مانند زبان پروتوباسکی تغییری رخ نداده است. وضع زبانهای دراویدی و (آنچه که برای ما ایرانیها مهم است) ایلامی هم که بعدها یعنی تا میلاد مسیح عملاً از بین رفت، در این دوره دچار تغییری جدی نشد.
زبانهای قفقازی که به هر حال گسترش زیادی نداشتند شاید هم به خاطر کوههای این منطقه همچنان تا حد زیادی محدود و محصور ماندند.
اما از هزاره پنجم به بعد در دو گروه زبانی تغییرات مهمی پیدا شد.
اولاً گروه زبانهای هند و اروپایی به تدریج بین خود به زیر گروههای منطقهای تقسیم شدند که همزمان، ظاهری قومی هم به خود گرفت تا جاییکه در حوالی سال ۲۷۵۰ دیگر میتوان به طور کلی از دو گروه شرقی و غربی هند و اروپایی سخن گفت.
در عین حال زبانهای آفرو آسیایی هم به دو گروه آفریقایی (مصری باستان و بربری) و گروه آسیایی تقسیم شد. این گروه دوم که آن را کلاً «سامی» مینامیم یک زیر گروه کلی است که بعدها آکادی، عربی و عبری از درون آن بیرون خواهد آمد.
نکته تا حدی اسرارانگیز، محدود ماندن بقا و حیطه گسترش زبان سومری و بزودی زوال کامل آن است اگر چه سومری یکی از زبانهای باستان است که بیشترین آثار مکتوب سنگی و سفالی از آن باقی مانده و این زبان، زبانهای دیگر همجوار و همزمان خود مانند آسوری و ایلامی را تحت تأثیر خود قرار داده است.
اولین دادههای زبان هند و اروپایی هیتیتی که در آناتولی ظاهر شده و به اطراف خود تأثیر گذاشته نیز مربوط به این دوره است.
نهایتاً در گوشه راست بالا گروه هند و اروپایی – هند و ایرانی تُخارها را میبینیم که ظاهراً مثل جزیرهای منفصل از گروه هند و اروپایی در آسیای میانه، منطقه باختر (به یونانی: باکتریا) یعنی شهرهای بعدی سمرقند و بلخ میزیستهاند اما اغلب آنها مدت یکی دو هزار سال بعد تحت فشار اقوامی که از مناطق شرقیتر رو به سوی غرب گذاشتند از این منطقه کوچیدند و یا با اقوام نو آمده امتزاج یافتند.
و بالاخره آنچه که در انتهای گوشه راست و بالای این نقشه به عنوان «اقوام مخلوط آسیای میانه» تعریف کردهایم نزدیک به دو هزار سال یا بیشتر رنگ و هویت مشخص و قطعی زبانی نداشتند بلکه به راستی مخلوطی از اقوام کوچنده و چادرنشین بودند که بعد از مدتی همه رو به سوی شرق، جنوب و غرب گذاشتند تا به سرنوشت چین، اروپا و خاورمیانه مُهری ماندنی بزنند.
هونها معروفترین این قبایل بودند که بیش از دو هزار سال بعد در این نقشه، از گوشه راست بالا، از شرق پیدا شدند و از منشاء جغرافیایی خود در کوههای آلتای (سیبری جنوبی، چین و مغولستان) به سوی غرب سرازیر گشتند.
گسترش اقوام متکلم به زبانهای هند و اروپایی فقط در شرق نبود. در غرب هم آنچه که شاخه غربی این گروه نامیده بودیم خود به تدریج در هر منطقه ویژگیهای خود را گرفت. مجمعالجزایر بریتانیای کنونی کاملاً تبدیل به سرزمینی هند و اروپایی با ویژگی بیشتر سلتی شد در حالیکه مثلاً گروه رومیتبار («ایتالیک») در ایتالیا و فرانسه ریشه دواند و به اسپانیا هم گسترش یافته زبانهای «مدیترانهای غربی» مانند باسکی و یا اتروسکی را پس راند. ژرمنها که «اورهایمات» و یا موطن اصلیشان جنوب اسکاندیناوی، دانمارک کنونی و شمال آلمان کنونی بود عملاً از بالتیها و اسلاوها جدا شدند و به همین ترتیب یونانیها شبه جزیره یونان را پرکرده از آن تاریخ به بعد در همانجا ماندند و شمال آن منطقه خاستگاه تراکیهایها شد.
اما همچنانکه میبینیم همه اینها هنوز جوانههای زبانهای مستقل خانوادههای زبانی است و هنوز از خود زبانهای معاصر مانند انگلیسی، فرانسوی و یا فارسی و یونانی خبر چندانی نیست.
پیدایش و رواج اولین نظامهای نوشتاری یعنی خطوط و الفباهای باستانی میخی از قبیل سومری، ایلامی، همچنین هیروگلیفهای مصری و یا گلیفهای دره سند هم در این دوره شروع شده که حدود ۱۵۰۰ سال بعد به صورت نسبتاً تکمیل شده الفباهای فنیقی و آرامی در آمده و در خاورمیانه رواج یافته است.
اکثر زبانهای بعدی خاورمیانه از جمله عربی، عبری، فارسی و ترکی در ابتدا نوعی اصلاح شده از این الفباها را قبول کرده به کار بردهاند.
در ضمن در طرف راست نقشه، محل «تمدن باستانی دره سند» در هندوستان کنونی هم معین شده است. این نشانه فقط یاد آور آن است که وقتی حدود ۱۰۰۰ و اندی سال بعد اقوام هندی گروه هند و ایرانی (آریایی) به اینجا کوچیدند، تمدن به نسبت پیشرفتهای در آن منطقه وجود داشت که یقیناً مردم آن، زبان و یا زبانهای خود را داشتند. اما گذشت روزگار از آن تمدن و زبان نشانههای زیادی باقی نگذاشته است.
حوالی سال ۲۲۵۰ ق م در شرق استپهای آسیا اقوام هند و ایرانی (آریایی) رحل اقامت افکندند که از قفقاز تا بخش اعظم آسیای میانه را پر کرده بودند. آنها به سرعت بسوی شرق و جنوب پیشروی میکردند. تقریباً هزار سال بعد، یعنی حوالی ۱۵۰۰ تا ۱۰۰۰ ق م، شاخهای از آنان به هندوستان کنونی و شاخه دیگرشان به ایران کنونی مهاجرت کرده در این سرزمینها سکنی گزیدند.
اولین آریائیها، اولین ترکها
ویرایشاجداد باستانی ایرانیان و ترکها اقلاً سه تا چهار هزار سال پیش، کم و بیش از یک منطقه: اوراسیای غربی، یعنی منطقهای از کوهستانهای آلتای در سیبری جنوبی و مغولستان کنونی تا شمال شرق و شمال دریای خزر آمدهاند. آنها هر دو در ابتدا همانند اجداد باستانی تقریباً همه ملل کنونی اروپا و آسیا قبایلی کوچنده بودند که مدتها در مجاورت با همدیگر زندگی میکردند و بمدت قرنها و به طرق گوناگون، از مراودت و بده و بستان گرفته تا حمله و جنگ و یا فرهنگ، دین و زبان، رویاروئی و آمیزش، بهمدیگر تأثیر گذاشتهاند.
بطور دقیق نمیتوان گفت که موطن اصلی و اولیه اقوام آریائی (هند و ایرانی) از یک سو و اقوام آلتائی که ترکها شاخه غربی آنها را تشکیل میدادند، کجا بود و این اقوام در کدام دورههای تاریخی برای اولین بار عرض اندام کردهاند. اما برپایه پیگیری نامها، واژگان و متون در منابع اصلی و یا ثانوی، تحلیل بازمانده اجساد انسانها و یا آلات و اشیای مورد استفاده مردم در مناطق گوناگون و تحلیل و مقایسه آنها، دانشمندان رشتههای زبانشناسی تاریخی، مردم شناسی، باستانشناسی و ژنتیک به نتایجی رسیدهاند که در این زمینههای علمی امروزه مورد قبول اکثر متخصصین است.
ظاهراً موطن اصلی و اولیه اقوام آریائی یعنی گویشوران باستانی زبان مفروض و مشترک (پروتو) هند و ایرانی در غرب آسیای میانه تا حوزه شمال شرقی و شمالی دریای خزر بوده است. احتمالاً در اوایل هزاره دوم پیش از میلاد، یعنی حدوداً چهار هزار سال پیش که دو شاخه زبانی هندی و ایرانی تا حد معینی از همدیگر فاصله گرفته بود، دو گروه از «جامعه پروتو هندی» آن منطقه جدا شده یک دسته به غرب، به شمال بینالنهرین و به مناطق بعدی حُرّیها و میتانیها و گروهی دیگر به سوی هندوستان کنونی کوچیدند. مدتی بعد، احتمالاً ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد، قبایل ایرانی نیز شروع به کوچ نمودند. آنها هم رو بسوی غرب نهادند و احتمالاً در اواسط قرن نهم پیش از میلاد یعنی چیزی کمتر از سه هزار سال پیش به غرب و مراکز ایران کنونی رسیدند. در همین دوره است که منابع آشوری (آسوری) برای اولین بار از این اقوام سخن میگویند. بعد از قرن نهم قبل از میلاد، منابع بینالنهرین به واژگانی ایرانی مانند مادها (ماتائی)، پارسها (پارسواش) و بویژه خدایگان اصلی ایرانیان اهورامزدا (آسارامزاش، آسورامزاش و بعدها اهورامزدا) اشاره میکنند (سیمس ویلیامس، ۲۰۰۶، ص ۱۲۵-۱۲۶.)
«جامعه» اقوام آلتائی زبان که ترکها بعدها همچون گروهی مشخص از درون آن بیرون آمدند احتمالاً سه تا چهار هزار سال پیش از میلاد در منطقهای بین شمال چین و غرب مغولستان تشکل یافت. نشانههای ترکی باستان حدوداً ۳۰۰۰ تا ۵۰۰ سال قبل از میلاد از بطن این «جامعه» بیرون آمد. برپایه وام واژههای اورالی و هند و اروپائی در زبان مفروض (پروتو) ترکی باستان دانشمندان حدس میزنند که گروه قبایل ترک زبان غربی ترین گروه زبانی «خانواده» زبانهای آلتائی بود در حالیکه گروه تونقوزی شرقی ترین گروه بود و مغولی در مرکز این منطقه قرار داشت. از سوی دیگر مورخین با اشاره به اینکه قبایل هند و اروپائی ظاهراً پیشگام پرورش اسب در فرهنگ قبیلهای هزاره چهارم و سوم در اوراسیا بودند، چنین گمان میبرند که اجداد قبایل ترک زبان احتمالاً در مجاورت این قبایل هند و اروپائی به فنون پرورش و بهرهگیری از اسب پی بردهاند (گولدن۲۰۰۶، ص ۱۶). بر پایه این دادهها، احتمال میرود که موطن اصلی اجداد ترکها ابتدا بین رودخانه «ینی سئی» و اقیانوس آرام در شمال چین، منطقه جنگلزار وشمالی استپها در سیبری جنوبی و بخصوص حوزه آلتای و یا ماوراء بایکال تا حوزه ماوراء خزر بوده است. در هزاره نخست قبل از میلاد ظاهراً اجداد باستانی قبایل پروتو ترک زبان به مناطق مرکزی و غربی مغولستان کنونی کوچ کردهاند که بیشتر موطن قبایل هند و اروپائی – هند و ایرانی بوده است.
با این ترتیب احتمالاً اولین تماسهای قومی و زبانی بین اقوام پروتو ترک و ایرانی هزار سال قبل از میلاد در مغولستان کنونی بوده است یعنی حدوداً ۵۰۰ سال بعد از آنکه کوچ اولین قبایل آریائی به ایران کنونی شروع شده بود.
اما این گروههای پروتوترک را هنوز نمیتوان دقیقاً بعنوان «ترک» نامگذاری کرد. آنها بخشی از مجموعهای از قبایل اوراسیا بودند که معروف به «هونها» شدهاند و در منابع چینی «هسیونگ-نو» نامیده میشوند.
اجداد قبایل ترک زبان «بیشک بخشی از اتحادیه قبیلهای هسیونگ-نو و هونهای آسیائی بودند که در قرن سوم پیش از میلاد برای مرزهای چین درد سر ایجاد کرده بودند» (گولدن، همانجا، ص ۱۷). مثل اغلب اتحادیههای قبیلهای، این اتحادیه هم از نظر قومی و زبانی مختلط بود. وقتی این اتحادیه در مقابل حملات دولت هانهای چین دچار شکست شده پراکنده گشت، عناصر این اتحادیه بسوی اوراسیای غربی رو گذاشتند. در این جریان اشکال، اتحادها و کشاکشهای جدید قومی بوجود آمد.
زمانیکه در استپهای آسیای میانه و اوراسیای غربی کوچهای پر تلاطم قومی به ملل آسیا و اروپا از روس و بالتیک و آلمانی، انگلیس و فرانسوی و ایتالیائی و زبانهای آنان شکل نیمه نهائی خود را میداد، در ایران مادها دولت خود را میساختند، هخامنشیان امپراتوری خود را گسترش میدادند و با یونان میجنگیدند، بینالنهرین هنوز صاحب تمدنهای باستان خود بود و بتدریج امپراتوری روم ساخته میشد.
کوچهای اقوام رنگارنگ و از آن جمله هونها، گوتها، ژرمنها، اسکیتها و سکاها، آلانها و خزرها و آوارها در اوراسیا و اوروپا سرتاسر اوراسیا و بخصوص «کمر بند استپهای» آن را از نظر قومی و زبانی تبدیل به یک «دیگ آش شله قلمکار» کرده بود.
در مقابل سیل هونهای آسیائی که مجموعهای از اقوام پروتو مغول، پروتو ترک و حتی هند و ایرانی بودند و هونهای اروپائی که از نظر قومی و زبانی با آنها کاملاً یکی نبودند، دهها قوم و قبیله از هند و اروپائی و آلتائی تا اورالی و سیبریائی پا به گریز گذاشتند، سرکوب شدند، به مناطق غربی و یا جنوبی رو گذاشتند و یا در ترکیبات نوین قومی مستحیل گشتند. در نتیجه همین کوچها و جنگها هم بود که امپراتوری روم سقوط کرد و به امپراتوری روم شرقی یعنی بیزانس تقلیل یافت.
در همین شرایط بود که اولین بار در قرن ششم میلادی منابع چینی در رابطه با منازعات بین اقوام همسایه چین در مغولستان، به شکلی روشن از ترکها سخن میگویند.
همین قبایل ترک بودند که در همان دوره یعنی قرن ششم میلادی (۵۵۲-۷۴۰ م) دولت مقتدر گوک تورکها را بین دو دولت چین در شرق و ایران ساسانی در غرب و جنوب بوجود آوردند، دولتی که به کمک ایرانیان همسایه و بخصوص سغدیان زمینه گذار ترکان به اسلام را ایجاد کرد. اولین سنگ نوشتههای ترکی باستان معروف به اورخون به این دوره مربوط است. مدتی بعد، در زمان دولت ترک قراخانیان (۸۴۰-۱۲۱۲ م) در شین جان کنونی (چین) اولین آثار مکتوب فرهنگ ترکی از جمله «دیوان لغت الترک» محمود کاشغری را تولید نمود.
ایران از کوچ آریائیها تا ظهور اسلام تا حدی از تلاطمها و کوچهای قومی در امان مانده بود. بعد از اعراب، کوچهای قبایل ترک به خراسان و بقیه ایران شروع شد و تا بیزانس، فلسطین، مصر و بالکان گسترش یافت.