سفرنامه ایران از اولیا چلبی/بخش یکم: ماکو، قرهباغ و نخجوان
سفرنامه ایران از اولیا چلبی | بخش یکم: ماکو، قرهباغ و نخجوان | بخش دوم: مرند و تبریز |
سفرنامه ایران از اولیا چلبی |
پس از پشت سرگذاشتن ارضروم و حوادث قلعه شوشیک (۱) که طی آن شورش بیگ (حاکم) کُرد این قلعه سرکوب گردید، به سوی ملک عجم (ایران) در شرق رو نهادیم و به قریه «گنبد طهمورث» رسیدیم. طمورث از خانهای عجم (۲) بود که در جنگ درگذشت و پس از آن قریه «گنبد طهمورث» خراج پرداز هم ایران و هم شوشیکیها شد. از آنجا مدتی از صحرایی لاله زار گذشته به قلعه مکو (ماکو) رسیدیم.
اوصاف قلعه ماکو
ویرایشاگرچه از بنای اصلی این قلعه دیگر اثری باقی نمانده، اما میگویند که انوشیروان ساسانی آن را ساختهاست. هنگامی که کردها تابع سلیمان محتشم (سلطان عثمانی) شدند، قلعه ماکو به حاکم کردهای محمودی اهداء شد. اما بعدا ایرانیان حیلهای به کار برده، ماکو را از آن خود کردند. زمانی که وزیر اعظم سلطان مراد چهارم، قارا مصطفی پاشا، بغداد را از ایرانیان گرفت، «درنا» و «درتنگ» را نیز جزو سرحدات (عثمانی) کرد و همراه با ملک احمد پاشا، حاکم دیاربکر، به درنا و درتنگ رفت تا مرز با ایران را معین کنند. آنها طبق عهدنامه صلح، قلعه ظالم احمد را در ولایت شهرزور عثمانی ویران کردند. ایران نیز قلعه قطور را در حدود وان ویران کرد. آنگاه عثمانی نیز قلعه ماکو را که در نزدیکی «روان» (ایروان) قرار دارد (۳) ویران کرده، حاکم آن را به حکمرانی ملازگرد (جنوب غربی ارضروم) منصوب کرد. زمانی که حاکم قلعه شوشیک دست به آشوب زده بود، ایرانیان از فرصت استفاده کرده در طول یک شب سربازان مازندرانی خود را به قلعه ماکو فرستادند و آن را به دست خود گرفتند.
قلعه ماکو در کنار یک رودخانه قرار دارد. پایینش باریک و بالایش صحرایی عظیم است. شکلی مانند قارچ دارد و سر به آسمان کشیدهاست. از هر سو که بنگری، وارد شدن به آن دشوار است. ساختمانهایش بر سینه کوه، روی صخرهها و بالای همدیگر ساخته شدهاند و برای رفتن از یک بنا به بنای دیگر از از پلهای چوبی استفاده میشود. یک دروازه دارد. بعد از آن دروازه پلکانی هست که مانند مناره ای در درون صخره تراشیده شدهاست. مردم از آن پلکان به بالا میروند. هفتصد خانه دارد، اما شهرچندان معمور نیست. سلطاننشینی است تابع خاننشین ایروان که حدودا یک هزار تفنگدار مازندرانی را در آن جای دادهاند.
حرکت از کنار رود ارس به سوی ایروان و نخجوان در ایران
ویرایشاز ماکو حرکت کرده از روستای «ییلاجق» گذشتیم که تابع قلعه عونیک (آونیک) است و نیم اهالیاش ارمنی و نیم دیگرش مسلمان است. مسلمانانش کردهای محمودی هستند. از اینجا به بعد فرستاده خان ایروان، قاسم خان، از ما جدا شده به ایروان رهسپار شد و حقیر همراه با ایلچی (فرستاده) عثمانی از میان کوههای شرقی رو به سوی نخجوان گذاشتیم. در این راه نخستین مکانی که دیدیم قلعه قرشی بود که اولین قلعه ایران در آنجا است. فرزند تیمور خان یعنی شاهرخ این قلعه را ساخته و بعدا در زمان حاکم آذربایجان اوزون حسن به تابعیت او گذشتهاست. این قلعه امروزه جزو خاک ایروان بوده، از شهرهای آذربایجان به شمار میرود. قرشی در یک بلندی بنا شده و از آنجا که در کنار رودخانه قرار دارد، هوایش لطیف است و مردمش برنج میکارند. ارباب قلعه، حقیر را به خانه خود دعوت کرد و یازده گونه پلو به ما تقدیم کرد با این نامها: آوشله پلو، کوکو پلو، مضعفر پلو، عود پلو، شله پلو، خوش پلو، چلو پلو، معنبر پلو، سیر پلو، کوسه پلو و دوزن پلو.
عجایب اوچ کلیسا (سه کلیسا)
ویرایشبنایی است که از دوران انوشیروان ماندهاست. در مرز ایروان قرار دارد. روی کوهی بلند سه کلیسا و صومعه بزرگ ساخته شده و در هرکدام چند صد اسقف، کشیش و راهب ارمنی وجود دارد. یکی از این بناها در زمان انوشیروان، دیگری در دوره امپراتور بیزانس و سومی از سوی یک بانوی ارمنی ساخته شدهاست. بیش از پانصد راهبه ارمنی در آنجا هستند که جز لوبیا چیزی نمیخورند، اما به مسافران و زواری که برای زیارت این سه کلیسا میآیند، خدمت میکنند و آب، شیر و خوراک میدهند. همه ساله چهل تا پنجاه هزار نفر از فرنگستان به زیارت اوچ کلیسا میآیند (۴). بر فراز این کوه چمنزاری وجود دارد که همه ساله زوار در آنجا جمع میشوند. آنها یک قالیچه قدیمی دارند که آن را روی زمین پهن میکنند. آنگاه روی آن قالیچه دیگی مینهند و زیر آن دیگ آتش بزرگی میافروزند و هرچه گیاهان و ادویه جات مفید و سالم را که در آن کوههاست، جمع کرده در آن دیگ میاندازند و میپزند. قالیچه به هیچ صورت نمیسوزد. آنگاه آن خوراک را بین حضار تقسیم میکنند. بسیاریها این طعام را همچون تبرک با خود به فرنگستان میبرند.
حقیر از راهبان، جویای اسرار این قالیچه شد. گفتند «والله، این همان قالیچه ای است که حضرت عیسی هنگام تولد از رحم مادر جدا شده و رویش افتادهاست. هنگامیکه او با دوازده حواری خود از ترس بنی اسراییل در غاری پنهان بود، آنها گیاهان و ادویه جات کوه را جمع کرده، میخوردند و هنگامیکه بنی اسراییل از او خواستند تا معجزه ای از خود
نشان دهد، حواریون آن گیاهان را روی این قالیچه پخته، میان بنی اسراییل تقسیم کردند. این قالیچه سپس از او به دست نبوخد نظر (پادشاه بابل) و از او به انوشیروان عادل رسید. او نیز پس از بنای اوچ کلیسا دستور داد همه ساله روی این قالی طعام پخته شده، بین مردم تقسیم گردد. ما نیز حرمت این قالیچه را نگهداشته هرساله رویش طعام میپزیم و سپس قالیچه را پاکیزه کرده، در بقچهها پیچیده و مانند مردمک چشم خود آن را پاسداری مینماییم. حتی سلطان سلیمان خان عثمانی نیزهنگام بازگشت از سفر نخجوان روی این قالی دو رکعت نماز خواندهاست» (۵).
اینها روایات راهبان بود. این قالیچه چیز عجیبی است که نمی سوزد. نه حریر است و نه پشم. رنگش سنجابی است و سجاده بزرگی است و بسیار سنگین هم هست. اما به نظر حقیر قاصر این قالیچه را از نوعی سنگ که در جزیره قبرس یافت میشود بافتهاند. آن سنگ را چون بکوبند، مانند کتان نازک شود، وگرنه در اینجا معجزهای درکار نیست.
آنگاه باز به سوی شرق رو گذاشته روستا و گرماب سدرک را دیدیم که جزو اوقاف امام علی رضاست. از آنجا به شهر قره باغ واصل شدیم.
اوصاف شهر عظیم قرهباغ
ویرایشاین شهر را نخست منوچهر ساختهاست. شهری بسیار قدیمی است. امروزه در خاک نخجوان خاننشینی جداگانه است. چندین بار دست بدست گشته، خراب و دوباره آبادان گشتهاست. در زمان سلطان محمود ثالث از دست عثمانیان درآمده به دست ایران گذشت. اهالی شهر در مقابل تعمیر و آبادانی این شهر از پرداخت خراج و بدهیهای دولتی معاف شدهاند و تنها در سال صد شتر بار اغذیه و حبوبات به شاه ایران میفرستند. به گفته مهماندار ما تقریبا ده هزار خانه همراه با باغ و حیاط دارد. هفتاد محراب دارد که چهل تایش مسجد با مناره هستند. خوردنیها و نوشیدنیهایش معروف است. هنگامیکه همراه با ایلچی در باغی تفرج میکردیم، یزدان قلی نام باغبان آنجا بیست وشش نوع گلابی آبدار به ما نشان داد. گلابیهای معروف به ملجه، عباسی و اردوبادی و همچنین برنج و پلو و هریسه اش لذیذ است. آشپزهایش بس پاک و همه مسلمانند (۶). به هر حال در میان فروشندگان خوراک و مشروبات، افراد رومی و ارمنی نیستند. به هر حال افراد رومی در این مناطق اصلا یافت نمیشوند، مگر آنکه برای تجارت آمده باشند. اما یهود، شیعه، تبرایی و قرایهاش بسیار است. اصحاب ملاحده، زنادقه، جعفری، جبری، قدری، حروفی، زمینی (۷) و دیگر فرقههای ضاله نیز فراوانند. بعد از دیدن شهر قرهباغ به سوی قبله رهسپار شدیم تا به نخجوان برویم.
اوصاف شهر نخجوان، نقش جهان
ویرایشحقا که یکی از شهرهای رنگین جهان است. بعضیها آن را نخجوان و دیگران نخشوان مینامند. این شهر آبروی شهرهای ایران زمین است. امروزه خاننشین جداگانهای در آذربایجان است و خان آن عساگر بسیاری دارد. اعتمادلدوله و کلانتر و داروغه و قاضی و شیخالاسلام خود را داراست. روایت است که این شهر را شاه افراسیاب ساخته و معمور کردهاست. اما مغول با عسگران بی شمار آمده همه را منهدم کردند. امروزه چهل مسجد، بیست مهمانسرا، هفت حمام زیبا و حدودا هزار خانه دارد. باغ و باغچهاش کم است و از آن جهت میوهاش هم فراوان نیست. شش نوع پنبه دارد با نامهای: زاغی، منلایی، زعفرانی، لعلی، خاص و بیاض. غله نخجوان مرغوب و جو آن پر قوت است. خربزههای پرآب دارد. زیبایانش سپید رو هستند. خلق نخجوان شافعی مذهب، اما در باطن قزلباش است. قسم میخورند که شافعی هستند، اما دروغ است، جعفری هستند. وقت اذان اوقات خمسه را رعایت میکنند، اما با جماعت نماز نمیخوانند. تجار ثروتمندش فراوان است. خلقش اهل عیش و عشرتند.
رعایا و مردم عادی این شهر به زبان دهقانی سخن میگویند، اما شاعران عارف و ظریفان ندیم، با ظرافت و نزاکت تمام به زبان پهلوی و مغولی سخن میگویند که زبانهایی باستانی هستند. اهالی شهر هم چنین سخن گویند: اولا زبان دهقانی، دری، فارسی و پارسی، غازی و زبان پهلوی. زبانهاى آنها همراه با نام محلهايشان ذكر خواهد شد (۸).
(در همین جا اولیا چلبی در دو صفحه نمونههای واژگان و شعر فارسی را که از مردم شنیده و یا خوانده، ذکر میکند و در ضمن به نقل از مورخ عثمانی کمال پاشازاده فهرستی از واژگان فارسی و ترجمه ترکی آن میدهد که بخشی از آن را در تصویر بالا میبینید. آنگاه چلبی اضافه میکند:) چندین و چند گونه اصطلاحات و عبارات دیگر هم دارند، اما به ذکر همین قدر اکتفا میشود. در دهات دور وبر ما، میان اقوام گوک دولاق (۹) و مغول لهجههای گوناگونی هم وجود دارند که انشاءالله در جای خود شرح داده خواهد شد. ضمنا در این صحرا و نواحی نخجوان قلعههای متین و استوار بسیاری مانند النجاق وان، سران و سوسومارون وجود دارند. جالب است که نام همه قلعههای عجم شبیه نام قلعههای ایروان، شیروان، همدان، نخجوان، وان آذربایجان و اصفهان است. اما نام قلعههای طبرستان مانند بیگ کرمان، چرکز کرمان، یار کرمان و غیرهاست.
در مورد زبان فارسی مرحوم کمال پاشازاده در اثر خود موسوم به «دقایق الحقایق» چنین میفرماید: «قال فی تفسیر الدیلمی سال رسول الله صلی الله علیه و سلم عن میکاییل علیه السلام هل یقول الله تعالی شیا بالفارسیه؟ قال نعم یا رسول الله فی صحف ابراهیم علیه السلام، «چه کنم با این مشت خاک ستمکاران جز آنکه پیام آرم.» قال النبی علیه السلام من طعن حرکه الغازی فهوه کافر بالله و قال النبی علیه السلام لسان اهل الجنه العربیه و الفارسیه الدریه. (ترجمه: در تفسیر دیلمی گفته میشود رسول الله (ص) از میکاییل (ع) پرسید آیا خداوند چیزی به فارسی گفتهاست؟ گفت بله، یا رسول الله، در صحف ابراهیم (ع)، «چه کنم با این مشت خاک ستمکاران جز آنکه پیام آرم.» پیغمبر (ع) گفت هر آنکه لسان غازی را ویران کند کافر است و پیغمبر (ع) گفت زبان اهل بهشت عربی و فارسی دری است.»)