نفرین به زندگی
این یک صفحه به عنوان یک کتاب کامل در نظر گرفته شده است. این صفحه، خرد محسوب نمیشود. |
لطفاً عنوان این کتاب را اصلاح کنید تا با خط مشی نامگذاری ویکیکتاب یکسان باشد. شما میتوانید با تغییر نام همهٔ صفحهها و پیوندهای آسیب دیده، از جمله این صفحه، ما را یاری کنید. شما همچنین میتوانید دیدگاههای خود را به اشتراک بگذارید، یا در میز تحریر درخواست راهنمایی کنید. |
نفرین به زندگی کتابی است که به بررسی سختیهای زندگی در افغانستان میپردازد
نفرین به زندگی
ویرایشنفرین به زندگی که تو ماهی من آدمم | نفرین به من که پیش فراوانیت کمم | |
نفرین به آنکه فرق نهاده ست بین ما | تا تو بهشت پاکی، تا من جهنمم | |
نفرین به خلقتی که مرا عرضه کرده است | من که تمام رنجم من که فقط غمم | |
آهسته تر به زندگی من قدم بنه | نفرین به من که پیش فراوانیت کمم | |
نفرین به زندگی که تو ماهی من آدمم | من گور دسته جمعی گلهای مریمم | |
لبهای من دو مار لهند و لوردهاند | با بوی خون به سینه فرو میرود دمم | |
ای ماه! مهربانی تو میکشد مرا | ای ماه! من سیاه دلم از تو میرمم | |
والا بلند خوبی عظمای مرحمت | نفرین به من که پیش فراوانیت کمم[۱] | |
ازسید رضا محمدی | شاعر افغانی |
زندگی سخت سالمندان
ویرایشدر بیشتر کشورهای جهان نهادها و سازمانهای ویژهای وجود دارد که برای مواظبت از سالمندان کار میکنند، اما در افغانستان بسیاری از افراد سالمند در وضعیت خوبی قرار ندارند. بر اساس گزارشهای رسمی، امید به زندگی در افغانستان تا سن ۴۴ سالگی است و به همین دلیل پیری در این کشور بسیار زود فرا میرسد. شماری از سالمندان افغان، به دلیل کمبود امکانات و نرخ بالای فقر در این کشور، نه تنها از برنامههای مواظبت از سالمندان، مانند دیگر نقاط جهان، برخوردار نمیشوند، بلکه شمار زیادی از آنها مجبور به کار میشوند. صدیق الله، ۶۰ ساله، که دو یک دختر هفت ساله و یک دختر ۹ ساله دارد، میگوید به دلیل این که فرزند پسر ندارد، مجبور است او خود نان آور خانواده اش باشد. کار او پلاستیک فروشی است. صدیق گفت: «از صبح وقت که میآیم، کار میکنم، شام خانه میروم. دیگر چه کار کنم؛ دیگر چارهای ندارم.» صوفی، ۶۴ ساله، هم پیرمرد دیگری است که مسئول تهیه «نفقه» خانواده اش است. او روی زمین نمناک مینشیند و گدایی میکند. او میگوید بیماری هم دامنگیر او است. این تنها صوفی و صدیق الله در افغانستان نیستند که فقر آنها را در سالهای پیری مجبور به انجام دادن کارهای توانفرسا کرده است، بلکه افراد زیادی هستند که سالهای پیری را در این کشور با کار به سر میرسانند.
کشته و معلول شدن فرزندان خانواده و حتی مهاجرتهای طولانی آنها به خارج از کشور هم شمار زیادی از پدران و مادران پیر را مجبور به کار کرده است. ناهار با نان و چای ناهار بسیاری از کارگران کهنسال افغان تنها قطعهای نان و پیاله چای و حتی گاه بدون چای است. آنها به نان بسیار کم قناعت میکنند و ساعتهای طولانی مشغول به میشوند. البته شماری هم هستند که در سالهای پیری از برخورد فرزندان خود راضی نیستند و به همین دلیل خود دست به کاری میزنند و قوتی درمی آورند. شیرین ۶۵ ساله گفت: «تا که جور و جوان بودم، خوب بودم، اما حالا دربدرم گاهی به خانه یکی از فرزندانم میروم و گاهی به خانه دیگرش. اگر دل شان خوش بود، لقمه نانی میدهند و گر نبود نمیدهند.» او در حالی میگریست افزود: «جایی که میروم کار میکنم، توانش را هم ندارم، ضعیفم. همانقدر که کار میکنم، ده برابر آن دوا (دارو) میخرم.»
این در حالی است که در افغانستان هیچ آسایشگاه یا خانه سالمندان وجود ندارد و هیچ نهاد دولتی هم به سالمندان کمک نمیکند. با این حال هیچ آماری هم وجود ندارد که چند درصد جمعیت این کشور در سن پیری به سر میبرند. برخی از نزدیکان شماری از کهنسالان افغان را، که خود فرزندی ندارند، در خانههای مواظبت میکنند و برخی هم به دلائل دیگر مسئولیت مواظبت از برخی افراد پیر را به دوش گرفتهاند. گدایی؟ ولی چنین افرادی در همه جا و هر زمانی پیدا نمیشود؛ کهنسالانی که از هر سو ناامید شدهاند، گدایی به عنوان تنها راه گریز از مرگ برای آنان باقی میماند. این در حالی است که گدایی هم در افغانستان، علاوه بر دشواریهای معمول، با خطرهای زیادی به همراه است. دولت افغانستان گدایی را جرم اعلام کرده است. به همین دلیل به دست آوردن نان از این طریق غیرقانونی شمرده میشود.
دولت افغانستان در سالهای اخیر کارهای کمی برای مردان پیر انجام داده است. استخدام شماری از مردان سالمند به عنوان جاروکش و کارگر در شهرداریها، یکی از کارهایی است که دولت برای آنان انجام داده است. این کار با این که برای شماری از سالمندان زمینه به دست آوردن درآمد کمی را فراهم کرده است، برای برخی از مردانی که سن و سالی از آنها گذشته، خالی از دشواری و رنج نیست؛ ولی همه این طور نیستند. پیرمردان و زنان سالمندی هم هستند که از زندگی در خانه فرزندان و مواظبت آنها در سالهای آخر عمر شان راضی هستند. غوث الدین ۷۰ ساله، از این که فرزندانش اسباب آسایش او را فراهم کرده، خوشحال است. او گفت: «فرزندانم از من فوق العاده مواظبت میکنند. از غذا و تمام مسائل من مواظبت میکنند. اگر بیمار باشم، موتر (خودرو) تهیه میکنند و پیش دکتر میبرند و حتی گاه دکتر را به خانه میآورند.» او افزود: «اگر دیگران هفته یک دست لباس میپوشند، من به دلیل این که سالخورده هستم، هفته دو بار لباس تعویض میکنم.» چنین امکاناتی تنها برای معدودی از سالمندان افغان وجود دارد، اما به نظر میرسد که برای بهبود زندگی بیشتر سالمندانی که در افغانستان در وضعیت مناسبی قرار ندارند، هنوز برنامه مشخصی وجود ندارد.[۲]
طالبان
ویرایش«هشت سال است که طالبان شهر را به دست گرفتهاند. با آنها خشکسالی هم به شهر ریخته،... این سالها آن قدر خنکی شده که حتی هزارپاها و عقربها را هم یخ بزند.»[۳]
عضوگیری طالبان
ویرایشفقر عامل اصلی پیوستن به طالبان است. در افغانستان چند سال پیش نیروهای آمریکایی ادعا کردند که بر طالبان پیروز شدهاند. اما در سال گذشته درگیریها شدت گرفته و میزان تلفات بالا رفته است. همراه با ورود یگانهای تازه بریتانیایی به کشور، کیت کلارک از وضعیت امنیتی افغانستان گزارش میدهد. در زابل با یک نیروی طالبان برخورد کردم که گفت اگر هویت او را فاش نکنم حاضر است با من گفتگو کند. او ۲۸ سال بود اما به خاطر زندگی سختی که پشت سر گذاشته بود، بسی مسن تر به نظر میرسید. او با خوشرویی و نشاط از درگیری با نیرومندترین ارتش جهان حرف میزد. او آشکارا گفت که به خاطر پول و امرار معاش به (طالبان) پیوسته است. «آنها به من حقوق، لباس تازه، کفش، موتورسیکلت و یک تفنگ کلاشنیکوف دادند تا هفت یا هشت روز در ماه برای آنها بجنگم.» این مرد در زمان حکومت طالبان در افغانستان، به کشور همسایه پاکستان گریخته بود و بدترین شرایط را تحمل میکرد. اما وقتی پس از سقوط طالبان به افغانستان برگشت، دریافت که میتواند با پیوستن به طالبان درآمد خوبی داشته باشد. او با منبع درآمد تازهاش توانست به خانواده خود کمک کند. اما در آبادی خود به هیچکس بروز نداده است که از کجا پول دریافت میکند.
فقر و محرومیت فراگیر شده است. افراد طالبان به زور اسلحه از مردم آذوقه دریافت میکنند. آنها به روستائیان میگویند: «شما باید خوراک ما را تأمین کنید، چون ما به خاطر شما و در راه خدا جنگ میکنیم.» زابل یکی از فقیرترین استانهای افغانستان است. از امدادها و کمکهای بینالمللی در اینجا خبری نیست. سرپرست یکی از سازمانهای غیردولتی فعال در افغانستان عقیده دارد که تنها ۱۰ درصد از مجاهدان از روی ایمان و اعتقاد میجنگند و ۶۰ تا ۷۰ درصد آنها از روی نیاز مالی به ارتش طالبان پیوستهاند. خیلیها هم بر اثر ناراحتی از سوءاستفادههای نیروهای آمریکایی یا مقامات و مأموران محلی دست به اسلحه میبرند. برای نمونه مقاماتی که پس از سقوط طالبان قدرت را در جنوب کشور به دست گرفتهاند، از مقام خود سوءاستفاده میکنند. محمد ابراهیم، وکیل دادگستری و از اعضای کمیسیون حقوق بشر که در استان هیلمند فعالیت میکند عقیده دارد که بزرگترین مشکل در منطقه او دستگیریهای ناموجه است. به گفته او خیلی از مردم صرفاً برای اخاذی و کسب پول دستگیر میشوند. افراد محروم و فقیر، در معرض آسیب و فشار هستند و از حمایت قانون برخوردار نیستند. اتحادیه اروپا هم اسنادی دارد که دستگیریهای غیرقانونی، آزار و شکنجه زندانیان را تأئید میکند. نشانههای مثبت گفته میشود بسیاری از مردم به طالبان گرویدهاند، نه به خاطر اعتقاد مذهبی، بلکه به این خاطر که گمان میکنند آنها امنیت را بهتر تأمین میکردند.
مقامات فاسد و مدیران ناکارآمد، مردم را به سوی طالبان میرانند. گفته میشود که در هیلمند عاقبت استاندار خوبی زمام امور را به دست گرفته است. حاجی آرمان که در زابل متصدی امور گشته، صدها نفر را از ادارات دولتی اخراج کرده و به جای آنها افراد درستکار را به کار گرفته است. اهالی محل و سازمان ملل از اقدامات او راضی هستند.[۴]
کشتن هزارهها
ویرایشزمانیکه در افغانستان حکومتهای قومی بود، به ویژه در زمان عبدالرحمان خان در گذشته و حکومت طالبان در اواخر، دست به اعمال پست ضد شیعه در افغانستان زدند، که از کشتن انسانها و ویران کردن خانهها، کوچاندن خانوادههای هزاره بدون گناه بجز شیعه بودن شان، عرق شرم از پیشانی آدم میچکد. تعداد جنایتهایشان به اینجا خلاصه نمیشود، بخاطر همین ظلمها بیشتر این قوم از سواد محروم شدند، و اما آنهایی که در حوزههای علوم مختلف راه یافتهاند، الگویی از فرهنگ بالای این مردم، و توانایی فکری بالای شان را نشان میدهد. بیشتر تاریخ نگاران و کسانی که در مورد هزارهشناسی خبره هستند، هزارهها را به صفتهای نیکو توصیف میکنند.[۵]
افغانستان یکی از فقیرترین کشورهای جهان است و هزاره، فقیرترین مردم آن. هوای سرد، طبیعت خشن، سرزمین کم حاصل در هزارهجات از یک سو و استبداد و استبداد وحشیانه رژیمها از سوی دیگر سبب شده است این مردم در عین عقبماندگی علمی و فرهنگی به یک ملت سرسخت، مقوم و آهنین تبدیل شوند.[۶]
زنان در افغانستان
ویرایشبیا زخمهایم را ببین | ببین جمجمهٔ شکستهام را | |
ببین ترکها را اینجا و اینجا | ببین این خون مردگیها را | |
ببین حنجرهٔ خونینم را | ببین حلق شکافتهام را | |
ببین زهدان از هم دریدهام را | ببین مچ پایم را | |
انگشتانم را ببین | ببین آرنجهایم را | |
ببین کبودی روی پستانهایم را | ببین! اینجا و اینجا را ببین | |
ببین این خراشها را | اینجا و اینجا را میبینی؟ | |
میبینی این زخمها را؟ | فقط همین زخمهاست | |
و این کبودیها | و این خون مردگی ها | |
و این گلوی پاره | و این زهدان از هم شکافته | |
میبینی اینها را؟ | وگرنه من هنوز زندهام و جوان | |
من هنوز زیبایم با این سر از هم شکافته ... | از شریف سعیدی شاعر افغانی |
زن در افغانستان سرگذشت و سرنوشت غم انگیزی دارد. او در این سرزمین و در بسیاری از بلاد مشابه و مماثل، به اغماض انسان شمرده میشود ورنه در عمل و نظر او را موجودی آدم نما به حساب میآورند، کسی که بنا به ضرورت اقتصادی و معاشی در خانواده و جامعه پذیرفته شده است، در غیر آن هیچکس و هیچ چیزی نیست. در روستاها و بادیهها جنس زن را همردیف با دام و دد میدانند و در شهرها و مجامع بالنسبه نیمه مدنی او را در قیاس با مرد، نیم یک آدم کامل تلقی میکنند. یعنی چهار تا زن مساوی به دو تا مرد میشود و در دعاوی حقوقی و تقسیم ارث نیز همین پیشآمد تبعیض آمیز با او صورت میگیرد؛ و تلخترین، مضحکترین و طنزآمیزترین شیوهٔ برخورد با زنها اینکه در آئیننامهها و متون رسمی، زن با مرد «برابر حقوق» شمرده شده است لیکن در عمل زن کماکان «بُز !» «کوچ!» «مال التجاره!» و «شی مورد مبادله!» به شمار میرود.
روزنامهٔ شرق آورده است در افغانستان یک دختر ۱۶ ساله از شوهر ۸۵ ساله اش که در ۹ سالگی عقدش کرده بود، فرار میکند. او را دستگیر میکنند و به دو سال و نیم زندان محکوم میشود. چندی پیش مردی در افغانستان به متهم به قتل شد، خانواده او متعهد شدند به جای پرداخت دیه، دو دختر ۸ ساله و ۱۵ ساله را به عقد مردانی از خانواده مقتول در آوردند. هم اکنون هر بیست دقیقه یک بار، یک زن افغان هنگام وضع حمل جان خود را از دست میدهد. نتایج تحقیقات سازمان ملل متحد در سال ۲۰۰۲ نشان داد که آمار مرگ و میر مادران در بدخشان بالاترین رقم مرگ و میر در دنیا بوده است.
به گواهی تاریخ دخترانی که به عنوان «خونبها!» به خانوادهٔ مقتول هبه میشوند وضعی به مراتب بدتر از یک برده میداشته باشند. از سویی او را به چشم خصم خونی مینگرند و سیمایش را یادآور خاطرات مقتولی میدانند که به حق یا ناحق کشته شده است وهمین شکل تداعی، انگیزهای برای اعمال تشدد وحشیانه بر او میباشد.[۷]
علاوه بر فقر اقتصادی که خانوادههای بی سرپرست و زنان سرپرست خانواده را رنج میدهد فقر فرهنگی و سهیم نبودن این قشر در فعالیتهای اجتماعی و برخوردهای نادرست از سوی دیگر افراد جامعه و نگاه حقیرانه نسبت به آنان از مشکلات عمده این خانوادهها و این زنان محسوب میشوند.[۸]
عبدالعلی محمدی مشاور حقوقی رییس جمهور افغانستان «اشرف غنی» گفت: در جامعه افغانی زن به حیث یک وسیله شناخته شده و به همین دلیل تلاشهای ۱۳ ساله حکومت گذشته در بخش زنان دستآوردی نداشته است.[۹]
من افغانم
ویرایشمن نه تاجیکم نه پشتون، نی هزاره نه ز ترکم | نی ز ازبک، نه بلوچم نی ز ایماق سترگم | |
من به مذهب نی ز سنی، نی ز شیعه، نه ز سیکم | نی دورنگم، نی دروغم، نی فسادم، نی شریکم | |
نی شمالی، نی جنوبی، نه ز غربم، نه ز شرقم | نی ز کوی فتنه پیشان، نی پی تشویق فرقم | |
نی بفکر جنگ لفظم، نی بفکر تهمت و شر | نی زر اندوزم، نه نوکر، نی کلاه فتنه بر سر | |
خطهام افغان ستانست، خاک ان از من سراسر | ما همه افغان و افغان سر بر سر با هم برابر | |
رود و دریایت خروشان، کوهسارت با جلالند | فصلهایت بی نظیر و مردمانت با کمالند | |
پاک بادا خطه من از کف شر و شرارت | مرده بادا هر که بردست صلح میهن را بغارت | |
خاک بادا بر دو چشمی کو ندارد تاب دیدن | دست مایان را چو زنجیر، متحد، با هم پریدن | |
مرگ بر خصمت همیشه، شاد زی بی درد ماتم | دور بادا از وجودت تکههای راکت و بم | |
سبز بادا، سبز بادا، نام تو بر جسم و جانم | زنده بادا، زنده بادا، کشورم، افغانستانم | |
-- لینا روزبه، شاعر معاصر افغانی |
منابع
ویرایش- ↑ http://www.matneno.com/?p=1361
- ↑ علی یاسا دات بلاگفا دات کام
- ↑ مجموعه داستان «گوشواره انیس» از حمیرا قادری در وبگاه http://www.kabulnath.de
- ↑ علی یاسا دات بلاگفا دات کام
- ↑ علی یاسا دات بلاگفا دات کام
- ↑ علی یاسا دات بلاگفا دات کام
- ↑ دکتر اکرم عثمان در http://www.kabulnath.de
- ↑ http://www.jomhornews.com
- ↑ زنان افغان هنوز هم با مشکلات زیاد روبرو اند