به فلسفه دورۀ کنونی اروپا؛ فلسفه معاصر گویند. این فلسفه؛ با شکوفایی حرفه‌ای‌گری (معمولا اینگونه برداشت می‌شود؛ که تا پیش از این شکوفایی، تعداد افراد دانشگاهی و متخصص در یک حرفه/رشته کم بود؛ ولی با این شکوفایی تعداد دانشجویان افرایش، و افراد در یک رشته/حرفه به حد اعلای دانش/مهارت می‌رسیدند.) و ظهور ۲ فلسفه خلاف یکدیگر یعنی فلسفه قاره‌ای و تحلیلی همراه بود. معمولا فلسفه قاره‌ای به دسته‌ای از سنت‌ها شامل: ایده‌آلیسم آلمانی، پدیدارشناسی، اگزیستانسیالیسم، هرمنوتیک، ساختارگرایی، پساساختارگرایی، تئوری آسیب‌شناسی روانی، نظریه انتقادی و نئومارکسیسم، اطلاق می‌شود؛ و هرآنچه را که خلاف اینها باشد، فلسفه تحلیلی می‌گویند.

لودویگ ویتگنشتاین (بنیان‌گذار فلسفه تحلیلی)

نگاه دقیق‌تر: