نگاهی به تاریخ فلسفه/فلسفه قرون وسطی

فلسفه قرون وسطی؛ اشاره دارد به فلسفۀ قرون وسطی (عصر تاریکی اروپا) که به قرن پنجم میلادی تا تقریبا قرن پانزدهم میلادی دلالت دارد. این فلسفه عموما متأثر از الهیات است؛ که یکی از اسباب آن زور کلیسا و دیگری دستگاه تفتیش عقاید بود. در کل می‌توان گفت؛ گسترش فلسفه در آن دوره وجود نداشت و فقط می‌توان شاهد نبرد نومینالیسم (باور به نبود ذات) و رئالیسم (واقع‌گرایی) بود و البته فلسفه مدرسی (بیانگر اندیشهٔ غیردیالکتیکی، متافیزیکی) بود. در کل می‌توان فلسفه آن دوره را تفکری دربارۀ مفاهیم عام و کلی دانست. از فیلسوفان آن دوره می‌توان به توماس آکویناس (برجسته‌ترین فیلسوف سده‌های ۱۲ و ۱۳م (لازم به ذکر است که او قدیس هم بود)) اشاره کرد؛ کتاب اصول الهیات (از برهان‌های ارسطو برای اثبات خدا استفاده نموده‌است.) نوشته اوست. نظریات این فیلسوف قرن‌ها فلسفهٔ رسمی کلیسای کاتولیک (از مذاهب سه‌گانه مسیحیت) بوده‌است.

    • دیدگاه غالب معرفت‌شناسی قرون وسطی: شناخت فقط از طریق کتاب مقدس (انجیل) و شهود خدمت‌گزاران کلیسا (پدران روحانی) ممکن است.
توماس آکویناس (حکیم آسمانی)