زبان آذربایجان در گذر زمان/از مادها تا اسکندر
پیش از مادها | از مادها تا اسکندر | از اسکندر تا اسلام |
زبان آذربایجان در گذر زمان |
میرسیم به دوره مادها، یعنی تقریباً ۲۷۰۰ سال پیش...
ویرایشمادها یکی از دوشاخه اصلی ایرانیانی بودند که ۳۵۰۰-۳۰۰۰ سال پیش از اوراسیا به فلات ایران کنونی آمدند. آنها در شمال و شمال غرب ایران مسکون شدند. شاخه دوم ایرانیان هم پارسها بودند که طبیعتاً آنها هم از شمال آمدند اما درجنوب و غرب ایران کنونی مسکون شدند. ظاهراً هردوی این قبایل ایرانی با قبایل بومی کشمکش و رقابتی هم که داشته باشند، در نهایت با آنها آمیزش کردهاند. بعد از کوچ و استقرار مادها و پارسها است که سرزمین کنونی ایران «ایرانی» یعنی ایرانی زبان میشود. قبل از آن در ایران کسی نبود که ایرانی زبان باشد.
ظاهراً در سرزمینهای غربی ایران، کرمانشاه و همدان بین مادها و پارسها قرار داشته است. مادها و پارسها اگرچه در ابتدا هرکدام بیشتر در سرزمین خود بودهاند، اما پارسها در ماد و مادها در پارس هم بودهاند. به گفته دیاکونوف (۱) مثلاً منابع آشوری بیشتر از پارسها، از ماد هاست که سخن میگویند، چونکه مادها همسایه بلاواسطه شان هستند اما از حضور پارسها در همدان هم نقل میکنند. طبق برخی اطلاعات دیگر (۲) در ابتدا گروهی از پارسها مدتها در غرب دریاچه ارومیه هم بودند اما بعداً به جنوب غرب ایران یعنی خوزستان و فارس کوچیدند.
میتوان استنتاج کرد که در آسیای میانه، خراسان و شرق دریای خزر هم ایرانی زبانان موجود بوده و مسکون شدهاند چرا که بزودی از آنها هم که بعدها گویشوران لهجههای پارتی (اشکانی)، سُغدی و بلخی نامیده میشوند مطلع میشویم. گفته میشود که حتی یک عده از طوایف سکائی و دیگر اقوام اوراسیا که آنها هم ایرانی زبان بودند اما دیرتر یکجا نشین شدند، در آسیای میانه میمانند و یک عده دیگر از همین قبایل هم مستقیماً به جنوب شرق ایران میروند که بعداً در آنجا زبانها و لهجههای سیستان و بلوچستان را رواج میدهند. اما این اطلاعات بیشتر مربوط به دوره پس از هخامنشیان است، یعنی حدوداً ۳۰۰-۴۰۰ سال پس از مادها و هخامنشیان.
زبان مادها مادی و زبان پارسها پارسی بود. زبان آذربایجان و کردستان هم که بعداً یکجا «ماد کوچک» و یا «آتروپاتن» نامیده شد، طبیعتاً مادی و یا اگر دقیق تر بگوئیم، لهجههای مادی شمال غربی ایران بود. مادی و پارسی دو گونه و یا لهجه مختلف ایرانی بودند. درست ترش این است که بگوئیم مجموعه لهجههای مادی و مجموعه لهجههای پارسی همراه با دیگر لهجهها و زبانهای ایرانی از یک خانواده بودند اما ویژگی خودشان را هم داشتند. شاید فرق و نزدیکی این دو گونه مادی و پارسی را بتوان امروزبا قرابت و یا اختلاف کردی و فارسی مقایسه کرد (۳).
دراین که مادها بین خود «مادی» یعنی به گونه شمال غربی ایرانی حرف میزدند، نمیتواند شکی باشد. در این هم نمیتوان شک کرد که اینجا موضوع بر سر یک زبان واحد، ملی و منسجم مانند فارسی، ترکی و یا انگلیسی امروز نیست. در شرایطی که جامعه هنوز اکثراً زندگی قبیلهای دارد، دولت منسجم نیست و آموزش همگانی و رسانه وجود ندارد، نمیتوان انتظار داشت که زبان واحد و مشترکی هم وجود داشته باشد. میتوان حدس زد که لهجه یک منطقه ماد نشین از منطقهای که پنجاه کیلومتر دورتر بوده و یا حتی گویش یک آبادی و دهکده نسبت به گویش دهکده و آبادی همسایه فرق میکرده است. از این جهت حتماً آنچه که امروزه «مادی» مینامیم، عبارت از لهجههای مختلف مناطق مختلف بوده، اما بعید نیست که یک لهجه اکثریت و یا حاکمین این یا آن محل بر دیگران برتری داشته است، همچنانکه در فارس و خوزستان هم لهجه پارسی هخامنشیان بر دیگر لهجههای جنوب و جنوب غربی پارسی دوران باستان اولویت داشته و در نهایت تبدیل به «لهجه معیار» و استاندارد شده است.
اما از زبان مادی که شاخه شمال غربی زبانهای ایرانی محسوب میشود، مدرکی باقی نمانده و یا شاید هم اصولاً چیزی به این زبان نوشته نشده است. با اینهمه، نشانههای واژگانی بسیاری ازاین زبان را میتوان بیش از همه در زبان باستان اوستائی و «اوستائی نو» و به درجهای کمتردر پارسی باستان یافت. حتی نظریاتی هست که مادی زبان اصلی اوستا بوده اگرچه بسیاری واژگان مادی و پارسی باستان همزمان در آن بکار برده شده است. علاوه بر آثار اوستائی، برخی منابع زبانهای منطقه، از جمله آشوری، اورارتوئی و یونانی نیز واژگانی از «زبان مادها» به دست میدهند که برای تجزیه و تحلیل، مقایسه و نتیجهگیری علمی مهم هستند. نتیجهگیری زبانشناسان این است که مادی و پارسی باستان دو شاخه زبانهای ایرانی بودند. این نتیجهگیری هم برمبنای «واژگان پایه» مشترک و مشابه و هم مقایسه ساختار دستوری آنهاست (۴).
زبان مادی بوده، اما از آن نوشتهای باقی نمانده و یا اصولا چیزی به این زبان نوشته نشده. در دنیا هزاران زبان هستند که میدانیم موجود بودند اما ازبین رفتهاند و از آنها اثری باقی نمانده است. اما این نیست که از زبان مادی «اثر» و ردپائی باقی نمانده است. صدها واژه و نام در آثار مختلف اوستائی، پارسی باستان و پهلوی هست که مادی هستند. با این وجود درست است که از مادها اثری مکتوب، مثلاً یک سنگ نوشته و یا نوشتهای روی یک ظرف و غیره باقی نمانده است؛ ولی این که از مادها نوشتهای باقی نمانده و یا اصلاً نبوده، اگر به تکامل تمدن و فرهنگ خواندن و نوشتن در این منطقه نگاه کنیم، چیزی طبیعی است. مخصوصاً در دوره مادها، هم مادها و هم پارسها اغلب هنوز در مرحله اوایل یکجا نشینی زندگی میکردند و با همسایگانشان پیشرفته ترشان، یعنی مثلاً با آشور و اورارتو و یا عیلام و بابل درگیر بودند. بنا بر این نه فرهنگ و نه وقت خواندن و نوشتن داشتند. در حالیکه از تمدنهای همسایه میانرودان مانند سومر، آشور، بابل، عیلام و حتی اورارتو هزاران نوشته روی سنگ و لوحهای سفالین مانده است که همه به خط میخی بودند.
پس در دوره هخامنشی به چه زبانی میخواندند و مینوشتند؟
ویرایشحتی در دوره بعدی هخامنشی و اواخر این دوره نیز در ایران خبرچندانی از خواندن و نوشتن نیست. مسئله ماد و پارس هم نیست. خواندن و نوشتن کار یک عده محدود، مخصوصاً روحانیون و میرزاها یعنی کاتبها بود که برای پادشاهان، اشراف، ماموران دولتی و یا تاجران کار میکردند تا مدارک و فرمانهای اربابان خود را به مخاطبانشان در مناطق دیگر بنویسند. زبانی که در این مکاتبات نوشته میشد بسته به مخاطب مزبور و منطقهای که قرار بود آن نوشته فرستاده میشد فرق میکرد. مکاتبات روحانیان زرتشتی اصولاً به اوستائی و روحانیون مسیحی به سریانی و یا آرامی میانه بود. بین ماد و پارس یعنی مثلاً مرکز آتروپاتن یعنی تخت سلیمان در جنوب دریاچه ارومیه و تخت جمشید (از پایتختهای هخامنشی) نامهها به پارسی باستان نوشته میشد. معلوم میشود که در زمان هخامنشیان اگرچه لهجههای محلی و فرقهای جدی بین آنان باقی مانده بود، اما زبان نامهها و مدارک رسمی و تجاری مثلاً بین ماد و پارس و بلخ و پارتوا (سرزمین پارتیها و یا اشکانیان در خراسان و شرق خزر) دیگرمشترک تر و واحد تر شده و مجموعاً «پارسی» نامیده میشود. اصولاً مردم عادی و عوام به لهجههای محلی حرف میزدند و طبقات برتر شهری مانند ماموران دیوان و لشکر، تاجران و روحانیون که لهجههای محلی ایرانی را هم میدانستند قادر به تکلم به پارسی مشترک نیز بودند. ریچارد فرای در این مورد از پنج گونه زبان رسمی کتبی، زبان «رسمی» شفاهی، زبان دینی، لهجهها و زبان تجارت سخن میگوید و علاوه میکند که زبان کتبی و شفاهی رسمی در اواخر هخامنشیان از ماد تا پارس و بلخ خراسان پارسی بود (۵). یعنی در کنار زبانهای محلی، پارسی زبان رسمی مکاتبات بین این مناطق است. اما در سمرقند و بخارا زبان حاکم و شفاهی سُغدی است که اگرچه یک زبان ایرانی است، اما با پارسی فرق میکند. هر جا که طرف مقابل ممکن است پارسی باستان را نفهمد، به سبک عادتی که از دوران آشور باقی مانده بود، مکاتبات به آرامی و خط آرامی است. ظاهراً خط میخی مخصوص سنگ نوشتههای سلطنتی بود و به غیر از سنگ نوشتهها، مکاتبات دیگر به رسم همیشگی به خط آرامی بود.
جالب است که میبینیم هرقدر آمیزش قومی و انسانی بین مناطق ایرانی زبان بیشتر شده، زبان مشترکی که بین این مناطق بر پایه پارسی یعنی آن گونهای که ریشه اش از جنوب و جنوب غرب ایران بود و با تأثیر متقابل از دیگر لهجههای ایرانی غنی تر و سادهتر شده، تقویت و گسترش یافته است. در دوره بعد از هخامنشیان و بخصوص ۴۰۰ و اندی سال حاکمیت ساسانیان میبینیم که در سُغد هم لهجه سغدی بتدریج از بین رفته و پارسی (این بار پارسی میانه) بعنوان زبان مشترک جا افتاده و یا زبان عیلامی در خوزستان پسرفت کرده و به چندین جزیره کوچک زبانی تقلیل یافته است.
این آمیزش قومی آغاز آن مفهوم تاریخی «ایران» و زبان ایرانی است؛ ولی با اینهمه، هنوز هم در دوره هخامنشی خواندن و نوشتن بسیار محدود است. از تمام دوره هخامنشی با آن همه گستردگی و ابهت امپراتوری که وسیعترین امپراتوری جهان بود، نوشتهای جز چند سنگ نوشته و الواح سنگی تخت جمشید و غیره نمانده، در حالیکه مثلاً در یونان همان دوره هخامنشی، دهها و صدها اثر مهم نوشته شده است که تبدیل به ادبیات کلاسیک دنیا شدهاند و هنوز هم هستند. تصور کنید که پانصد و اندی سال پیش از میلاد یعنی ۲۵۰۰ سال پیش داریوش یکم امپراتورهخامنشی دستور ایجاد یک «الفبای آریان» و یا ایرانی میدهد که بعد معروف به «خط سلطنتی هخامنشی» میشود. این همان دوره شکوفائی ادبیات، فلسفه، هنر و مجسمهسازی و معماری یونان کلاسیک و در عین حال دوره جنگهای معروف ایران و یونان است.
یعنی امپراتوری ایران از نگاه تمدن و فرهنگ از یونان عقبتر بوده؟
ویرایشبیشک ایران مادی و یا حتی هخامنشی از نگاه فرهنگ و تمدن نسبت به یونان عقبتر بود. البته این نوع مقایسهها نسبی و در عین حال متغیر است. مقایسه تمدن و فرهنگ کشورها و ملتها به این صورت سخت است. خط و نوشتار و معماری و یا چیزهائی اولیه تر مانند شهرنشینی و کشاورزی طبیعتاً در میانرودان بدست سومرها، آشوریان، بابلیان و عیلامیان و در شمال آفریقا از سوی مصریان باستان پی ریزی شده و تکامل یافته، اما بعد بسیاری از این تمدنها ازبین رفتهاند و جایشان را کسان دیگر گرفتهاند. هرکسی این یا آن جنبه تمدن را از دیگران دیده و آموخته و شاید هم آن را ادامه داده است. البته بعضیها هم خواسته و یا ناخواسته کارهائی را کرده و یا کار هائی را نکردهاند که در نتیجه عقب ماندهاند و یا ازبین رفتهاند. اما بیشک یونانیان در زمینه فرهنگ و هنر مقام ویژهای در تاریخ بشریت دارند. از یک جهت شاید هم تصادف خوبی بوده است که یونان بجای آنکه مانند ایران تبدیل به یک دولت مرکزی و یکه تازدر سرزمینی وسیع در آسیا شود، در سرزمینی بمراتب کوچکتر در اروپا نوعی باصطلاح «دمکراسی ابتدایی» را با نظام دولتشهرها تجربه کرده و آن فرهنگ را در تاریخ خود جا انداخته است. شاید بخاطر وسعت سرزمین ایران و شرایط طبیعی آن، روندی مشابه یونان در ایران باستان ممکن هم نمیبود.
برگردیم به موضوع زبان و خط در دوره ماد و هخامنشی. زبان آذربایجانیان در دوره ماد یعنی ۲۷۰۰ تا ۲۳۰۰ سال پیش را هم باید در همین چهارچوب بررسی کرد چرا که آذربایجان امروز بعلاوه کردستان و همدان و بخش بزرگی از آناتولی شرقی و گیلان و مازندران و ری طبرستان و حتی اصفهان بخشی از این دولت ماد بود که بعداً فارس، خوزستان و خراسان هم به آن علاوه میشود تا اینکه هخامنشیان مادها را کنار گذاشته خود به قدرت میرسند. در ابتدا زبان مادی طوری که بین قبایل مادی رایج بوده، از پارسی باستان که در جنوب و جنوب غربی فلات ایران بکار میرفته بسیار متفاوت بوده و به اوستائی و حتی زبانهای ایرانی شمال قفقاز و اوکرائین کنونی (زبان اقوام سکا و یا اسکیت، امروزه زبان اوستی) نزدیک تر بوده است (۵). روشن است که این زبان بتدریج و بویژه بدنبال حاکمیت هخامنشیان در قرن ششم پ. م؛ و همچنین آمیزش ایرانیان مادی، پارسی و پارتی، به پارسی باستان و کلاً گونههای دیگر زبانهای ایرانی دولت هخامنشیان نزدیکتر شده است. با این ترتیب بعد از هخامنشیان زبان تا حدی متحدتر «فارسی میانه» و یا «پهلوی» بوجود آمده که با وجود تاثیرپذیری مستقیم از گونههای غربی و شمالی زبانهای ایرانی، از نگاه واژگان و دستور زبان اساساً بر پارسی یعنی گونه جنوبی و جنوب غربی زبانهای ایرانی استوار بوده است.
این دوره تجانس، همگون شوی و تشکل نسبی و تدریجی یک زبان مشترک ایرانی، یعنی فارسی میانه و یا پهلوی، مربوط به دوره بعد از هخامنشی میشود، بعد از آنکه اسکندر مقدونی از یونان و مقدونیه و از طریق آناتولی به ایران، یعنی بزرگترین امپراتوری آن دوره میتازد و آن را سرنگون میکند.
تا آن دوره آثار مکتوبی از زبان آذربایجانیان نداریم؟
ویرایشچیزی از زبان مردم اصفهان و یا همدان هم نداریم. نه، چیزی که مخصوص زبان و یا لهجه بخصوص ایرانی و مادی آذربایجانیان باشد نداریم. سنگ نوشته به پارسی باستان و دیگر زبانها داریم. اما اولاً تعداد این سنگ نوشتهها کم است. ثانیاً چیزی که معین کند که این پارسی نیست، بلکه مادی آذربایجان است، نداریم. شاید هم این نشان میدهد که تا پایان هخامنشیان دستکم مادی و پارسی طوری آمیختهاند که دیگر زیاد آنها را نمیتوان تفکیک کرد. البته بیشک گونههای شفاهی محلی همچنان با همدیگر بسیار متفاوت و شاید هم برای همدیگر سخت فهم بودهاند که حتی امروزه هم چیز عجیبی نیست.
گفتیم که نوشته مادی اصلاً وجود ندارد و یا باقی نمانده است. اما از همان سنگ نوشتههای پارسی و آثاری که بعد از اسکندر، یعنی از ۲۳۰۰ سال پیش به بعد به پارسی باستان و اوستائی نوشته شده و آثار همسایگان مانند آشوربان که اینجا و آنجا لغات و نامهای مادی را ذکر میکنند، میتوان به زبان مادی و پارسی باستان پی برد، آنها را بایکدیگر مقایسه کرد و درک نمود که اینها با همدیگر خویش و تبار بودند و بعد تر با هم آمیختهاند. این نوشتههای کثیر که به پهلوی و حتی پارسی باستان و اوستائی نوشته شده، همه متعلق به دوره بعد از هخامنشیان است که اکثراً توسط موبدان زرتشتی به رشته تحریر در آمده است. این را باید خوب فهمید. یعنی موبدان زرتشتی بعد از هخامنشیان و بخصوص در دوره ساسانیان نشسته برای نگهداری متون دینی و فرهنگی گذشته، آثار آئین زرتشتی و فرهنگ باستانی ایران را که از ۴۰۰-۵۰۰ سال پیش از آن بصورت شفاهی سینه به سینه منتقل شده بود، با همان زبان و سبک بقلم آوردهاند. این ابتکار و اقدام بسیار بزرگی است و اگر چنین نمیشد ما امروزه از آن همه زبان و آثار ایران باستان بی خبر میبودیم. برپایه مقایسه همین متون و واژگان وتحلیل دستوری و ساختاری آنها و مقایسه آن با واژگان و نامهای مادی است که مورخین و زبانشناسان تاریخی به نتیجههای عمومی در باره زبانهای ایرانی رسیدهاند.
بطور خلاصه، در این شکی نیست که زبان ماد و از آنجمله آذربایجان کنونی ابتدا عبارت از زبان بومیان پیشا ایرانی مانند گوتیان و لولوبیان و هورّیها بوده، سپس با آمدن مادها مادی و یا ایرانی غربی شده و سپس با پارسی باستان جوش خورده و بعد از هخامنشیان تبدیل به «فارسی میانه» و یا «زبان پهلوی» شده که آن هم بتریج تبدیل به یک زبان واحد و مشترک ایرانیان شده است. اما طبیعتاً زبان و یا درست ترش: لهجه و گونه پهلوی مثلاً اردبیل با تبریز، تبریز با همدان و همدان با اصفهان و در مقیاسی بزرگتر زبان پهلوی ماد کوچک یعنی آذربایجان، کردستان و همدان از زبان پهلوی اصفهان فرق داشته است.
از نگاه همسایگان، ایرانیان کدام اقوام بودند؟
ویرایشقبلاً هم اشاره کردیم. مثلاً منابع آشور و اورارتو چون همسایه ماد بودند و اتفاقاً هر دو از سوی مادها سرنگون شدند، بیشتر از مادها صحبت میکنند. اما یونانیان که کمی دور تر هستند ابتدا از هر دو، هم ماد و هم از پرس یعنی پارس صحبت میکنند، بعد هم اساساً «پرس» مینویسند و منظورشان ایرانیان است، مگر اینکه مثلاً در روایات جنگی از اقوام گوناگون ایرانی در گوشههای مختلف ایران سخن بگویند که بصورت جداگانه در جنگ شرکت داشتند و یا نقش بخصوصی بازی میکردند؛ و گرنه صرفنظر از اقوام گوناگون ایرانی، از نگاه یونانیان ماد و پارس هر دو یک ملت اند و زبانشان هم پارسی است.
پلوتارک مورخ یونانی حدوداً ۲۱۰۰ سال پیش در کتاب «زندگی تمیستوکلس» (۶) که یک ژنرال آتنی دوره جنگهای یونان و ایران (۴۹۹ پ. م) بود مینویسد: «(خشایارشاه هخامنشی) به تمیستوکلس اجازت داد تا در باره امور یونان سخن گوید. تمیستوکلس گفت سخن انسان همانند فرشی پر نقش و نگار است و نقش و نگار آن زمانی هویدا شود که فرش را بگسترند در حالیکه اگر فرش تا شود نقش و نگارش از بین رود، و از این جهت او (تمیستوکلس) فرصت خواست. پادشاه را این استعاره خوش آمد و به او فرصت داد. او یک سال وقت خواست. آنگاه بعد از آنکه زبان پارسی را بقدر کافی آموخت، خود (بدون مترجم) با پادشاه سخن گفت.»
منابع
ویرایش(۱) دیاکونوف، ایگور. م. تاریخ ماد، ترجمه فارسی، تهران ۱۳۴۵، ص ۹۰
(۲) گیرشمن، رومن: ایران از آغاز تا اسلام، چاپ نهم، تهران ۱۳۷۲، ص ۱۲۳-۱۲۷
(3) Windfuhr, G. : Dialectology and Topics, in: Windfuhr, G. : The Iranian Languages, Routledge (UK,) 2009, pp. 5-42
(4) Windfuhr, G. : ibid
(5) Frye, Richard N. :History of Persian Language in the East; PDF, viewed on Sep 18, 2016
(6) Plutarch: The Life of Themistocles, 5-29