زبان آذربایجان در گذر زمان/پیش از مادها
جغرافیای تاریخی و نام آذربایجان | پیش از مادها | از مادها تا اسکندر |
زبان آذربایجان در گذر زمان |
این صفحه یا کتاب ممکن است به تصویرهای بیشتری نیاز داشته باشد. تصویرها برای راحت تر رساندن مفاهیم کمک میکنند. میتوانید تصویرهایی را از ویکیانبار پیدا کنید و در ویکیکتاب استفاده کنید. اگر خودتان شخصا تصویری را ایجاد کردهاید ابتدا با پروانه مناسب آن را بارگذاری و سپس استفاده کنید. هنگامی که نگارههای مناسب افزودید این الگو را بردارید. البته حتی پس از برداشتن این الگو نیز میتوانید کتاب و نگارههای آن را ویرایش کنید؛ در مورد چگونگی ویرایش کتاب در صفحه بحث به بحث بپردازید. اگر پرسشی دارید در میز تحریر بپرسید. |
زبان مردم در قدیم ترین دورههای تاریخ در آذربایجان کدام است؟
ویرایشاز دوران پیشا تاریخ آذربایجان شواهد بسیاری از قبیل یافتههای تپه باستانی حسنلو (۶۰۰۰ سال پ. م) در جنوب دریاچه ارومیه نشاندهنده زندگی و حتی کار تولیدی انسانها در این منطقه است. اما از زبان و قومیت این انسانها اطلاعی در دست نیست. بررسی اولین دادهها از «دوره تاریخ مکتوب» که در آذربایجان حدوداً در قرن هفتم پ. م. شروع میشود، نشان میدهد که از آن دوره، تراکم انسانها مثلاً در غرب آذربایجان، جنوب دریاچه ارومیه و مثلث تبریز-میانه-مرند نسبتاً زیاد بوده است.
تقریباً سه هزار سال پیش یعنی در هزاره نخست پ. م. در سرزمین کنونی آذربایجان، بخشی از گیلان و کردستان یعنی آنچه که بعدها در اواخر هخامنشیان «آتروپاتن» و یا «ماد کوچک» نامیده شد قبایلی مانند کادوسیها و کاسپیها در سواحل خزر، گوتّیها و لولوبّیها در آذربایجان و کردستان و هورّیها و اورارتوئیها در حواشی غربی این سرزمین و کاسیها در جنوب آن یعنی بین آذربایجان کنونی و عیلام (خوزستان و شمال آن، حوالی لرستان) زندگی میکردند.
البته در باره اقوام همسایه و حاشیه این منطقه یعنی تمدنهای اورارتو، آشور و یا عیلام اطلاعات و مدارک بسیاری هست اما قبایلی که در آذربایجان و کردستان زندگی میکردند هنوز تا حد زیادی زندگی قبیلهای داشتند. دولتی بنام ماننا تشکیل شده بود اما زندگی اجتماعی هنوز اساساً حالت قبیلهای داشت.
نامدار ترین پژوهشگر ماد که خودش هم از منابع درجه اول یعنی آشوری و اورارتوئی و همچنین یونانی و ارمنی این موضوع را بررسی کرده و شرح داده، ایگور دیاکونوف است. به گفته دیاکونوف دقیقاً نمیدانیم این قبایل گوتی و لولوبی که دیاکونوف میگوید در اکثریت سرزمین داخلی آذربایجان و کردستان زندگی میکردند، به چه زبانی سخن میگفتند. به نظر او احتمالاً این دو زبان و قوم با هم خویشاندی داشتند. اما اورارتوئی را که در دولتی واقع در غرب آذربایجان کاربرد داشت، میدانیم. زبان اورارتوئی نه هند و اروپائی (مانند ارمنی و مادی-پارسی)، نه سامی (مانند عربی و عبری و آشوری) و طبیعتاً نه آلتائی (ترکیک) بوده است. زبان اورارتوئی مدتی پس از سقوط دولت اورارتو از بین رفته و اقوام تشکیل دهنده آن با دیگر اقوام منطقه مخلوط شدهاند. به غیر از آن، گمانه زنی این است که بعضیها مانند کاسیها (تقریبا لرستان کنونی) با زبان عیلامی در خوزستان کنونی خویشاوندی زبانی داشتند و برخی مانند هورّیها (شمال غربی دریاچه ارومیه) احتمالاً با اورارتوئیها قرابت زبانی داشتند. در عین حال درمناطق ساحلی خزر یعنی استان اردبیل و تا حدی گیلان کنونی گیلها، کادوسیها و کاسپیها میزیستند. احتمالاً زبان بعضی طوایف این مناطق هم با زبانهای قفقازی و یا عیلامی خویشاوند بوده و یا حتی یکی دو طایفه در کنار دریای خزر، گویشی از زبانهای ایرانی را تکلم میکرده که اگر این آخرین گمانه زنی درست باشد، معنایش این است که یک دسته کوچک از ایرانی زبانان حتی پیش از مادها و پارسها به این منطقه آمدهاند. به هر تقدیر به گفته دیاکونوف چند قرن پس از بر آمدن مادها دیگر در آثار ملل همسایه نامی از قبایل پیشامادی در آذربایجان و کردستان برده نمیشود یعنی ظاهراً آنها با مادها میآمیزند و مستحیل میشوند.
۳۰۰۰ سال پیش زبان مردم این منطقه نه ترکی بوده، نه کُردی و نه هیچ زبان ایرانی دیگر. دیاکونوف و دیگران مانند رومن گیرشمن همرای هستند که این اقوام نخستین آذربایجان و کردستان به هرحال ایرانی نبودند. هنوز اقوام ایرانی زبان مانند مادها و پارسها که از شمال ایران کنونی به فلات ایران درحال کوچ بودند، بعنوان عنصر منسجم قومی عرض اندام نکرده بودند که زبان جامعه را هم تغییر بدهند. میدانیم که کردی یک زبان ایرانی است و مانند تالشی، تاتی، آذری و گیلکی و یا زازاکی و گورانی از شاخههای غربی زبانهای ایرانی است. بنا براین زبان این مردم کردی هم نبود. اورارتوئی که گفتیم ظاهراً زبانی منفرد بود، نه ایرانی بود نه سامی و غیره و بعد از مدتی از بین رفت. طبیعتاً مثلاً عربی و یا ترکی هم نبود.
اصلاً ۳۰۰۰ سال پیش اعراب و ترکها بصورتی که ما میشناسیم هنوز در صحنه تاریخ عرض اندام نکرده بودند. از سوی دیگر مکان اصلی و نخستین ظهور اعراب، جنوب عربستان سعودی امروزی بود، آن هم دو سه قرن پیش از اسلام، یعنی اقلاً هزار سال پس از مادها. همچنین، جغرافیائی که اولین ترکهای باستان از آن برآمدند و برای اولین بار در تاریخ خود شان را نشان دادند، آسیای میانه بود، جائی بین سیبری، چین، مغولستان، قزاقستان و قرقیزستان کنونی، همان هم حدوداً همزمان با اعراب یعنی هزار سال پس از مادها، دقیقترش در قرن پنجم میلادی بود. یعنی هنوز دو هزار سال لازم بود تا ترکان سلجوقی و دیگر قبایل ترک به ایران و بیزانس بیایند و شروع به تغییر زبان آذربایجان و بیزانس یعنی ترکیه بعدی بکنند.
۳۰۰۰ سال پیش تازه تازه زبان مردم این منطقه یعنی آذربایجان و کردستان و همچنین سرتاسر ایران کنونی ایرانی میشود، در این گوشه غربی زبان مادی حاکم میشود و در بقیه ایران کنونی پارسی باستان و در ضمن به تدریج زبانهای شرقی ایرانی مانند پارتی و یا اشکانی پیدا میشوند که بعدها همه این گونهها با هم میآمیزند و تبدیل به «فارسی میانه» و یا پهلوی میشوند. طبیعتاً آن زبان مادی و گویشها و لهجههای ایرانی قبایل ابتدائی ماد روی گونههای بعدی ایرانی در دوره پهلوی و در دوره اسلام و همچنین روی اشکال ابتدائی گویشهای تاتی، تالشی، آذری، گیلکی و یا کردی تأثیر خودش را هم گذاشته، اما ۳۰۰۰ سال پیش هنوز از این زبانهای معاصر ایرانی خبری نبود.
بعضیها میگویند آریائیها به فلات ایران کوچ نکردهاند، بلکه همیشه اینجا بودند...
ویرایشاین ادعا به چند حوزه مربوط میشود و دستکم باید دانشمندان تاریخ و زبانشناسی باستان و همچنین مردم شناسی تکاملی و ژنتیک تکاملی این ادعا را با تحلیل و پژوهشهای خود ثابت کنند. اکثریت قریب به اتفاق ما نه متخصص ژنتیک تکاملی هستیم، نه باستانشناس و زبانشناس تاریخی هستیم، نه خط میخی میخوانیم و سومری و آشوری و عیلامی بلد هستیم و نه حتی ادبیات تخصصی این حوزهها را میشناسیم. بنا براین چاره دیگری جز مراجعه به رای مشترک اکثریت دانشمندان برجسته بینالمللی نداریم. این در مورد دیگر علوم تخصصی هم صادق است.
من خودم شخصاً بیشتر از همه چیز در مورد نظریه کوچ هند و ایرانیهای هند و اروپائی زبان از اوراسیا به هندوستان و ایران کنونی اساساً و در درجه نخست به زمینه یررسیهای زبانشناسی و تاریخ تکیه میکنم، اما از یافتههای جدید ژنتیک تکاملی نیز که درک آن هنوز برایم چندان آسان نیست، بهره میگیرم.
این نظر دو زبانشناس و ایرانشناس معروف دوره باستان گرنوت ویندفور و پرودس اوکتور اسکورو (۱) است:
«پژوهشهای چند دهه اخیر نشان میدهند که پروتو هند و ایرانیان (اولیه) در اصل از استپهای اروپای شرقی ریشه گرفتهاند که تمدن پیت-گور را در سالهای ۲۵۰۰ تا ۳۵۰۰ پیش از میلاد تشکیل داده بودند (…) پس از سالهای ۲۰۰۰ پ. م. اکثر هند و آریائیهای بعدی به سوی جنوب شرق (پنجاب) رفته وارد نیم قاره هندوستان شدند، در حالیکه گروه دیگری به سوی جنوب غرب رفته احتمالاً زیر فشار ایرانیان شمال از طریق فلات ایران به شمال میانرودان (بینالنهرین، پادشاهی میتان) رفتهاند. ایرانیان بعدی وارد فلات ایران شده و در آنجا پخش گردیدند و با این راه ساختار نو اجتماعی و زبانهای خود را نیز با خود به همراه آوردند، چیزی که بر ساختار اجتماعی و سیاسی ایران، افغانستان و هندوستان تاثیری دیرپا برجای گذاشت (…) به روایت شالمانسر سوم پادشاه آشور (۸۰۰ سال پیش از میلاد) در نیمه دوم قرن هشتم پ. م. قبایل ایرانی ماد و پارس (مادا و پارسوا) دیگر موقعیت خود را بین بومیان غیر ایرانی زبان کوهپایههای زاگرس استوار کرده بودند.»
به گفته دیاکونوف و شرقشناس معروف دیگر، ولادیمیر مینورسکی، اولین نشانه و روایت از حضور مادها در منطقه عبارت از همین روایت پادشاه آشور است. مینورسکی حتی نام دهکده کوچک «قلعه پاسوه» در نزدیکی سولدوز (نقده) در آذربایجان غربی را اولین نشانهٔ آبادیهای ایرانی در فلات ایران شمرده است (۲)
دهها رساله ژنتیک تکاملی که در سالهای اخیر در مورد کوچهای هند و ایرانی زبانها منتشر شدهاند نیز همین نظریه را تائید و هرکدام از زاویهای دیگر مستدل میکنند (۳).
در مقابل این انبوه آثار علمی در سه حوزه اصلی زبانشناسی، تاریخ و ژنتیک تکاملی، برای اثبات اینکه آریائیها بیش از ده هزار سال است که در فلات ایران بودند و از جای دیگری به این منطقه کوچ نکردهاند، دلیل و نشانه قانع کنندهای نیست، من شخصاً از هیچ رساله و پژوهش علمی، مستدل و دسته جمعی آکادمیک در این مورد آگاه نیستم و بنظرم هنوز این ادعا از مرحله ادعا پا فرا تر نگذاشته است.
اصل اینکه بگوئیم قوم و گروهی از مردم اصلاً کوچ نکرده و از ابتدا در همان منطقه کنونی اش ساکن بوده شاید برای آفریقائیان قابل طرح باشد، اما در مورد هیچ قوم و ملت دیگری قابل قبول نیست. در نهایت نکته مهم این است که نمیشود ادعائی را مطرح کرد و دلیل و شاهدی برای آن نیاورد و اینهمه آثار علمی هر سه حوزه را که در این هشتاد و اندی سال نوشته شده نادیده گرفت و گذاشت که دیگران اگر آن را قبول ندارند عکس اش را ثابت کنند.
...و یک گروه هم میگوید ترکی بیش از هفت هزار سال است که زبان مردم آذربایجان است.
ویرایشاین ادعا چیزی از ادعای پیشین کم ندارد. برای اثبات این ادعا اثر مدللی نوشته نشده است که آن را در چهارچوب تاریخی بگذارد، همخوانی آن را با تحولات تاریخی مثلاً در ایران باستان و یا کشورها، مناطق و اقوام همسایه نشان دهد، و یا آثار و نشانههای درجه اول و یا ثانوی (روایت در آثار غیر ایرانی) را روی میز بگذارد. این ادعاها جدی نیستند و فقط انگیزه سیاسی و عقیدتی دارند. تنها کوششی که من دیدهام در اثبات این ادعا میشود، به همان کوشش نفوذ اقوام پیشا ترکی و یا ترکی (خزر، گوک تورک و قراخانی) در دوران ساسانیان مربوط میشود که به آنها اشاره کردیم و گفتیم که در اثر همجواری با این قبایل، زبان ترکی و یا نوعی اولیه از زبان ترکی نفوذ معین اما محدودی در مناطق حاشیه ایران باستان داشته است، اما این تأثیر تبدیل به زبان بخش منسجمی از مردم به ترکی نشده است.
دگرگشت زبان به ترکی در صفحاتی از خراسان، آذربایجان، قفقاز و ترکیه اساساً مربوط به غزنویان، سلجوقیان و بعد از آن یعنی حدود هزار سال پیش است که مصادف با آغاز کوچهای قبایل ترک زبان به ایران و بیزانس یعنی ترکیه کنونی است. قبل از این تحولات که دستکم پانصد سال یعنی تا صفویان در ایران و سلطان محمد فاتح در عثمانی طول کشیده، زبان اکثریت مردم نه در آذربایجان ترکی بوده و نه در ترکیه. در این گونه ادعاها، به چشم انداز و چهارچوب تاریخی دگرگشت زبانی در آذربایجان و ترکیه کوچکترین اشارهای نمیشود، چرا که در آن صورت معلوم خواهد شد که این روند دگرگشت تاریخی هزار ساله دارد و نه بیشتر.
نکته دیگری هم که مدعیان این نظریه عنوان میکنند، به همان درجه بی اساس و حتی باعث استهزای دانشمندان است و آن اینکه آنها زبان ترکی را با زبانهای باستانی سومر و عیلام مربوط و خویشاوند میشمارند و چون آن زبانها باستانی بودند، میخواهند برای ترکی «قباله» قدیمی تری از فارسی درست کنند، در حالیکه اصلاً قدمت زبان که لزوماً و بخودی خود چیز خوب و یا بدی نیست؛ و اما واقعیت چیست؟ این است که زبان سومری زبانی منفرد است که مربوط به هیچ خانواده زبانی مانند هند و اروپائی و یا سامی و یا (مانند ترکی) آلتائی نمیشود. عیلامی هم بنظر بسیاری از زبانشناسان زبانی منفرد است اگرچه بعضیها آن را خویشاوند زبانهای دراویدی میشمارند که قبل از زبانهای هند و ایرانی سانسکریت، ودا و هندی کنونی در هندوستان و پاکستان کنونی تکلم میشد. این دو زبان باستانی به ترکی ربطی ندارند و کوششهای یافتن شباهت بین برخی واژههای این زبانها و یا عنوان کردن اینکه ترکی هم مانند عیلامی زبانی پیوندی و التصاقی است، دور از جدیت است چرا که پیوندی بودن زبان مانند فعل و فاعل داشتن آن چیزی ساختاری است و در بسیاری زبانهای نامربوط به همدیگر مشاهده میشود. بگذارید این موضوع التصاقی بودن زبانها را در جای دیگری از این پرسش و پاسخ بطور جداگانه تحلیل کنیم.
این قبیل کوششهای غیر جدی پس از بنیانگذاری جمهوری ترکیه در سالهای ۱۹۳۰ تحت باصطلاح «تئوری آفتاب زبان» مطرح شده بودند که بیشتر برای جلب اعتماد به نفس مردم پس از فروپاشی امپراتوری ترکیه و تامین اتحاد ملی کشور عنوان شده بود. مدعیان آن «تئوری» میگفتند که ترکی ریشه همه زبانهای دنیاست و همه تمدنها و فرهنگهای باستانی از قبیل مصر و سومر و یونان و حتی ایران از تمدن ترکهای آسیای میانه نشئت گرفته است. این قبیل ادعاها مدت کوتاهی پس از فوت آتاترک عملاً به فراموشی سپرده شد (۴).
بعضیها «آزربایجان» مینویسند...
ویرایشدلیل این را نمیدانم که چرا یک عده «آذربایجان» را بصورت «آزربایجان» مینویسند. این را البته باید از کسانی پرسید که این کار را میکنند. اولاً این چیز جدیدی است که ظاهراً مربوط به همین ۴۰-۳۰ سال اخیر است وگرنه هیچکس، هیچ جا چنین املائی را بکار نبرده است، مگر اینکه از روی ناآگاهی از املای فارسی باشد. من در ابتدا فکر میکردم این، فقط از روی همین ناآگاهی است؛ ولی ظاهراً دو سه انگیزه دیگر هم هست.
یک عده میگویند نام «آذربایجان» از ترکیب واژههای ترکی آز، ار، بای و جان تشکیل شده است که البته در آن میان «جان» ترکی نیست؛ ولی اصولاً این گونه ادعاها محصول خیالبافی است و پیش از همه در نظر نمیگیرد که چنین فرضیهها را نمیتوان صرفاً با قدرت تخیل توجیه کرد بلکه باید گواههای تاریخی آورد و نشان داد که این یا آن نام و واژه کجا و از سوی کی و در چه تاریخی و در کدام روند تحول واژگانی، دستوری، املائی و آوائی تبدیل به شکل کنونی خود شده و کی به چه صورت استفاده شده است.
یک عده هم میگویند که مثلاً میخواهند به رابطه نام آذربایجان با آتروپاتن «اعتراض» کنند و یا در مقابل ریشه نام آذربایجان و یا املای فارسی و تاریخی این نام «نافرمانی مدنی» نشان دهند، که در آن صورت هم این به اصطلاح «اعتراض» و یا «نافرمانی» هم کودکانه و مبتنی بر بیسوادی است.
حالا ورای این انگیزهها و یک همچو تاریخ شکافی و زبانشناسی من درآوردی، چرا در املای «آذربایجان» به خط عربی و فارسی «ذ» درست است و نه «ز»: از همان ابتدا که نوشتار عربی (همراه با حروف فارسی نگار مانند پ، ژ، چ، گ) جای خط و الفبای آرامی پهلوی را گرفت، واژه آذربایجان را نهایتاً با «ذ» نوشتند و نه «ز» چرا که «ذ» بعلت تلفظ عربی اش به تلفظ پهلوی نام آدرپاتکان-آذربادگان (د و یا ت با آوائی بین ت-د -ض) نزدیک تر بوده است.
از سوی دیگر طوری که گفته شد، نخستین اشارهها به «آتورپاتاکان» و «آتروپاتن» در همان دوره سلوکیان و اشکانیان در منابع یونانی است که مشخصا میرسانند که منظور از «آتروپاتن» و یا «ماد کوچک» همان آذربایجان است. یک دلیل دیگر و روشن هم این است که پیش از آتروپاتن، منطقهای و سرزمینی بنام آذربایجان موجود نبود.
در اولین منابع تاریخی دور اسلامی مانند «المسالک والممالک» ابن خردادبه (قرن سوم ق) و یا اولین کتاب ترکی یعنی «دیوان لغات الترک» اثر محمود کاشغری از قرن چهارم هجری نیز نام آذربایجان به همین صورت با «ذ» و حتی «ک» (بجای ج) یعنی به صورت «آذربادکان» نوشته شده، یعنی ظاهراً در آن دوره اقلاً در آسیای میانه املای «گ» فارسی هنوز رایج نبوده و «ج» عربی نیز جا نیافتاده بود.
یک عده دیگر هم میگویند این املای عمداً غلط این عده را زیاد هم جدی نگیرید چونکه از روی «مهر و محبت» به زبان مادری یعنی ترکی این کار را میکنند. هیچ معلوم نیست اگرانگیزه درونی و اصلی این خیال پردازیها و «زبانشناس بازی» ها براستی مهر و محبت به زبان ترکی آذری و دلشوره حفظ و حراست آن است، که در ذات خود چیز بسیار نیکوئی است، چه نیازی به این افسانه پردازیهای بی اساس است که هرکسی را که تا اندازهای تاریخ و زبانشناسی میداند، به خندهای استهزا آمیز وادار میکند؟ زبان ترکی که زبان اکثریت مردم آذربایجان است به این دوستیهای «خرسانه» نیازی ندارد که آذربایجانیها را در مقابل همگان و بویژه اهل علم شرمنده هم میکند.
چه عیبی دارد که نام آذربایجان از ریشهای فارسی است و زبانش که تا هزار سال پیش پهلوی بود امروزه ترکی است؟ زبان عراق و مصر و آمریکا هم عوض شده. نام ترکیه را هم ابتدا اروپائیان و شاید هم مارکو پولوی ایتالیائی گذاشته و آن را «تورکیا» یعنی سرزمین ترکان نامیده در حالیکه در گذشته نام آن سرزمین بیزانس بوده، با زبانی یونانی و آرامی و تا حدی ارمنی و پهلوی و دینی اغلب مسیحی. چه چیزِ این واقعیت تاریخی است که برخی میخواهند پنهان کنند و چگونه؟
واقعیت تاریخی و موقعیت زبان ترکی در آذربایجان به این گونه خوش خدمتیها نیاز ندارد و با «آزربایجان» نویسیهای این و آن که بیشتر از علم دنبال تفرقه افکنی و قومگرائی هستند دگرگون نخواهد شد. تنها کوشش علمی و اجتماعی خود روشنفکران و نویسندگان آذری خود ایران است که میتواند به حفظ و تقویت زبان ترکی آذری ایران که یکی از ثروتهای اجتماعی و فرهنگی ایران است، یاری رساند و گرنه مهر و محبت به زبان ترکی از راه خیالبافی و افسانه پردازی نه تنها مؤثر نیست، بلکه تأثیر معکوس خواهد کرد، عِرض مدعیان را خواهد برد و زحمت اهل علم را خواهد داشت.
منابع
ویرایش(1) Windfuhr, Gernot: The Iranian Languages, Routledge (UK,) 2009, pp. 5-6
(2) Minorsky, Vadimir: Mongol Place Names in Mokri Kurdistan, BSOAS 19, pp. 58-81, 1987
(3) Grugni V, Battaglia V, Hooshiar Kashani B, Parolo S, Al-Zahery N, Achilli A, et al. : Ancient Migratory Events in the Middle East: New Clues from the Y-Chromosome Variation of Modern Iranians. PLoS ONE 7(7): e41252. doi:10.1371/journal.pone.0041252, 2012, retrieved on Dec 28, 2016
(۴) جوادی، عباس: ترکی مادر همه زبان ها؟ در: ایران و آذربایجان، لندن ۲۰۱۶، ص ۱۷۹-۱۸۲