زبان آذربایجان در گذر زمان/ترکی در دوره صفویان

ادبیات تصوفی و مذهبی آذربایجان ترکی در دوره صفویان ترکی آذری بعد از صفویان
زبان آذربایجان در گذر زمان


دوره صفویه مرحله مهمی برای زبان و ادبیات ترکی در ایران بود؟

ویرایش

صفویان بیشک دوره مهمی بود. سلطنت صفویان حدوداً ۵۰۰ سال پیش آغاز شد. صفویان دوره ریشه دواندن زبان ترکی و رشد ادبیات ترکی در ایران است. این به اصطلاح «فصل میوه دادن» کوچ‌های قبایل ترک بود که از اوایل هزاره دوم میلادی با غزنویان و سلجوقیان شروع شده بود، یعنی از پانصد سال پیش از آن. این هم از هر نظر که نگاه کنید، طبیعی است.

اولاً صفویان به کمک قبایل قزلباش بر سر کار آمدند که اکثریت بزرگشان ترک زبان، دقیق ترش ترکمن و یا ترکمان بودند. یک عده از اینها همزمان با غزنویان و بخصوص سلجوقیان از آسیای میانه آمده در اقصی نقاط ایران پخش شده بودند. عده بزرگتری یا به روم شرقی و یا همان بیزانس یعنی ترکیه کنونی رفته بودند تا صاحب زمین و ثروت و قدرت و حتی حکومت شوند. به هر تقدیر روم شرقی مسلمان نبود، مسیحی بود. هر دست اندازی و هجوم و اشغال در روم شرقی جهاد بشمار می‌رفت و منفعت مادی و دنیوی هم داشت. در سر راه روم شرقی، تمرکز حرکت و کوچ و استقرار این قبایل، آذربایجان بود. اینطور شد که هم رفت و آمد و هم استقرار قبایل ترک زبان در آذربایجان و قفقاز (و طبیعتاً آناتولی) آنقدر متمرکز شد.

از این جهت تعداد این قبایل ترک زبان در آذربایجان به نسبت دیگر مناطق ایران خیلی بیشتر بود. بعد، همزمان با فتوحات، این قبایل بیشتر به آناتولی رفتند. یک عده بزرگشان هم بعداً با حکومت عثمانی در افتادند و تحت تأثیر تبلیغات مذهبی و سیاسی شیخ حیدر صفوی و پسرش اسماعیل قرار گرفته به ایران برگشتند و عملاً شاه اسماعیل را بر سر کار آوردند. با این ترتیب سلسله صفویان شروع شد. بعد از شروع سلطنت صفویان، حکومت بسیاری از ایالات و ولایات ایران بعنوان پاداش به قبایل قزلباش داده شد. میدانیم که مثلاً قبیله‌های ذوالقدر در شیراز، افشار در یزد، شاملو در هرات و یا زیاداوغلی در گنجهٔ قفقاز حکومت گرفتند و حتی حدوداً صد سال بعد هم اگر حکومت از دستشان رفت، هنوز مدت‌ها در این مناطق صاحب نفوذ و قدرت بودند.

عامل مهم، حتی شاید مهم تر دیگر هم این بود که دربار و شخص پادشاهان صفوی همه ترک زبان بودند. سانسون فرانسوی که بین سالهای ۱۶۸۴ و ۱۶۹۵ در ایران زندگی می‌کرد، می‌نویسد که ایرانیان معمولاً پادشاه را با این الفاظ ترکی مورد خطاب قرار می‌دهند: «قربان اولیم، دینیم ایمانوم پادشاه، باشوا دونیم.» حتی به سلطان حسین صفوی لقب «یاخشی دیر» می‌دهند، بخاطر این که این جمله ورد زبان او بوده و به هر ماموری که با پیشنهادی پیش وی می‌آمد می گفته «یاخشی دیر»، یعنی «خوب است.» جهانگرد ایتالیایی پیترو دلاواله هنگامی که بار اول بحضور شاه عباس اول می‌رسد، شاه می‌گوید: «خوش گلدین، صفا گلدین». دلاواله می‌گوید: «شاه با من به ترکی صحبت کرد و من خلاصه وار شرح سفر خود را داده به سئوالات وی جواب دادم. …. وقتی که من حرفم را تمام کردم شاه به زبان فارسی و بصورتی بسیار واضح و فصیح مطالب را به حاضرین باز گو کرد، چنان که او عادتاً این کار را می‌کند» (۱).

یعنی اینکه در دربار، زبان رایج و اصلی ترکی بود، نه فارسی. اکثر «اردوی همایونی» و لشکریان و امرای ارتش صفوی هم ترک زبان بودند، یعنی زبان مادری شان ترکی بود. فارسی هم می‌دانسته‌اند و خوب هم می‌دانستند، چونکه تحصیلکرده بودند و حتی به هر دو زبان شعر هم گفته‌اند. اکثراً شعر فارسی آنها بیشتر از شعر ترکی شان بود، یعنی دو زبانه بوده‌اند ولی زبان نخستشان، زبانی که با پدر و مادر و فرزندانشان صحبت کرده‌اند، ترکی بود.

هرچه بیشتر این نمونه‌ها را مطالعه می‌کنید، بیشتر متوجه عمق دوزبانی پادشاهان صفوی می‌شوید و این، نکته جالبی هست که بنظر من هنوز هم ادامه دارد و آن اینکه وقتی بین قوم و خویش و دوستان و نزدیکان خود حرف می‌زنید، حرف هایتان را به ترکی میگوئید، چونکه برایتان دلنشین تر است. اما این تنها در سطح شفاهی و خصوصی و شخصی است. وقتی صحبت شما جنبه رسمی می‌گیرد، یا اینکه باید یک موضوع علمی و یا تاریخی و یا سیاسی را بحث کنید و مخصوصاً اگر بخواهید این را بنویسید، از فارسی کار می‌گیرید. در این زمینه‌ها فارسی برایتان راحت تر است، بیشک به شرط آنکه تحصیلکرده باشید. البته در برخی موارد نامه هائی که پادشاهان صفوی به دربار عثمانی در استانبول فرستاده‌اند، ترکی بوده، آن هم ترکی بیشتر عثمانی، چرا که در آن دوره دیگر «ترکی قزلباشی» و یا «عجمی» تا حدی از «ترکی رومی» جدا شده بود. اما اکثر این نامه‌ها به فارسی است و حتی برخی پادشاهان عثمانی هم نامه‌های خود را به دربار صفوی به فارسی نوشته‌اند. البته این نامه‌ها را پادشاه فرمان می‌داد و منشی‌ها می‌نوشتند. دانستن ترکی و عربی نیز از جملهٔ شرایط منشیگری شمرده می‌شد. میرزا نقی نصیری در «القاب و مواجب دورهٔ سلاطین صفویّه» (سال ۱۷۳۱) دراین باره می‌نویسد: «صاحب این شغل می‌باید منشی بی عدیل و او را مهارت تمام از علم انشا و بلد زبان پادشاهان و دستورات و آداب سلاطین جهان و بهر زبانی از عربی، و فارسی و ترکی آشنا و مربوط باشد.» یعنی بنظر می‌رسد آنها زیاد هم تعصب نداشتند نامه شان به فارسی یا ترکی و یا عربی باشد و یا نباشد. ظاهراً در درجه اول می‌خواستند منظورشان از سوی طرف مقابل درک شود.

زبان ترکی در طول دوره صفوی چه تحولی داشت؟

ویرایش

چند مثال: حدود سال ۱۵۰۰ در قلعه «الاتامیدیا» که بین خوی و مرند واقع بود، ترکمن‌ها می‌زیستند، اما مردم نخجوان اکثراً مسیحی و کمی هم ایرانی بودند. در بعضی قسمت‌های آذربایجان غربی و نخجوان مسیحیان هم بودند، ولی بطرف جنوب شرقی تبریز مسیحیان نبودند. در اینجا جمعیت مخلوطی بود از فارسی زبانان و ترکی زبانان. سیاح پرتقالی تنریرو در سال ۱۵۲۳ در باره تبریز می‌نویسد که «در این شهر فارسی زبانان و عده‌ای ترکی زبانان زندگی می‌کنند» و بعلاوه تعدادی ارامنه هم آنجا بودند. پنجاه سال بعد سیاح ونیزی آلساندری می‌نویسد در سال ۱۵۷۰ «اهالی تبریز عمدتاً فارسی زبان، ترکمن و کولی هستند». همین وضعیت در کاشان، قم و روستاهای بین زنجان و تبریز گزارش شده است. در سال ۱۵۶۵ اکثر مردم اردبیل فارسی زبان و بعضی از آنها ترکی زبان بودند. اما ۴۰-۵۰ سال بعد مریدان طریقت مسیحی «برادران کرملیت» خبر می‌دهند که زبان اکثر اردبیلی‌ها همانند زبان مردم شیروان (باکو)، ترکی شده است. طبق همین منابع کرملیت، در سال ۱۶۰۷ در قزوین «زبان گفتگوی مردم نه ترکی و نه فارسی (بود)، اما همه ترکی می‌فهمیدند و اکثریت فارسی می‌دانستند». احتمالاً منظور از این اشاره مربوط به زبان نخست مردم قزوین نوعی لهجه «فهلوی» بوده که برای خارجیان قابل فهم و تشخیص نبوده است. سیاح معروف عثمانی موسوم به اولیا چلبی در سال ۱۶۵۵ می‌نویسد (۲) که در قزوین زبان مردم «کردی، یکه ترکمن، فارسی، عربی و پهلوی بود». اولیا چلبی درباره زبان مردم نخجوان هم می‌نویسد که «رعایا و برایای این شهر به زبان دهقانی سخن می‌گویند، اما شاعران عارف و ظریفان ندیم با ظرافت و نزاکت به زبان پهلوی و مغولی سخن می‌گویند که زبان هائی باستانی هستند. اهالی شهر هم چنین سخن گویند: اولاً زبان دهقانی، دری، فارسی و پارسی، غازی و زبان پهلوی». باز اولیا چلبی در باره زبان مردم مراغه می‌نویسد «اکثر آنان به زبان پهلوی سخن گویند که لفظی ظریف و دقیق است» و در باره زبان مردم تبریز هم چنین می‌گوید: «لسان‌های اهالی آن (شهر): ارباب معارف اش فارسی تکلم نمایند، اما (اهالی) نواحی تره و اوشارکوه لهجه مخصوصه‌ای دارند که بعنوان نمونه چند جمله تقدیم می‌شود: هزه تانمه میشم، یعنی هنوز ندیده‌ام، منمچون خاطر مانده اولوبدور یعنی از من رنجیده است…».

در دیگر مناطق ایران نیز وضع زبانی تا سال‌های ۱۶۰۰-۱۷۰۰ متغیر بود. پرتقالی‌ها در سال‌های ۱۵۱۵ تا ۱۵۲۵ تعریف می‌کنند که در لارستان عشایر قزلباش ترکمان را دیده‌اند که به ترکی سخن می‌گفته‌اند. سیاح پرتقالی تنریرو در همان سال‌ها خبر می‌دهد که اهالی شیراز عبارت از ایرانیان و ترکمن‌ها بودند و گروه دوم ترکی سخن می‌گفتند. بنا به گفتهٔ رابرت شرلی در سال ۱۶۰۰ در کردستان مردم فقط به زبان کردی حرف می‌زدند و هیچکس فارسی، عربی و یا ترکی نمی‌دانست، در گیلان هم فقط به گیلکی حرف می‌زدند.

اما این تحولات همراه با فراز و نشیب بوده. بنظر می‌رسد مثلاً در سال‌های ۱۶۰۰ زبان ترکی از کاشان و شیراز رخت بربسته، در حالیکه در اصفهان که تا آن سال‌ها یعنی قبل از پایتخت شدن این شهر، گویشوران ترکی تقریباً هیچ نبود، بعد از اینکه شهر پایتخت شکوهمند صفوی می‌شود، زبان ترکی به سرعت ریشه می‌دواند و رایج می‌شود چرا که اینجا دیگر مرکز دربار و حکومت می‌شود و بسیاری از ترک زبانان از آذربایجان به اصفهان می‌آیند و بخصوص در محله «عباس آباد» این شهر ساکن می‌شوند. حتی شاعر معروف صفوی صائب هم همراه با پدرش از تبریز به اصفهان میاید و به همین جهت لقب صائب گاه «تبریزی» و گاه «اصفهانی» بوده است.

یعنی صد سال پس از شاه اسماعیل هنوز زبان همه مردم آذربایجان کاملاً ترکی نشده بود؟

ویرایش

نه هنوز. مثلاً زبان اردبیل در همین سال‌ها ترکی شده. در تبریز هم احتمالاً ترکی نفوذ کرده اما اکثر مردم هنوز فارسی زبان هستند. در سال‌های ۱۶۰۰ زبان ترکی خیلی ریشه دوانده اما هنوز در سرتاسر آذربایجان و قفقازجنوب شرقی ترکی جای فارسی، پهلوی (فهلوی) و زبان‌های دیگر را نگرفته است. از این جهت هیچ هم جای تعجب نیست که در سال ۱۶۵۰ روحی اُنارجانی در پایان رساله خود نمونه هائی از زبان مردم تبریز می‌دهد که در نگاه اول شبیه نوعی زبان گفتگوئی تالشی، تاتی و یا گیلکی است که احتمالاً پهلوی (و یا فهلوی) محاوره‌ای ۳۵۰ سال پیش بین مردم تبریز بوده است.

نکته دیگری هم هست که به گسترش یک زبان در شرایط بخصوصی کمک می‌کند و حتی لازمه گسترش آن زبان است. آن هم این است که وقتی پادشاه و ارتش و حکومت ترک زبان است، تبعه دولت یعنی مردم عادی اگر ترکی هم نمیدانند، فکر می‌کنند بهتر است خودشان و کودکانشان این زبان را یاد بگیرند و گرنه راه پیشرفت و بهبود شرایط زندگی آنها هیچ هموار نخواهد بود. کاتب سفارت هولشتاین آدام اولئاریوس در سال ۱۶۳۷ می‌نویسد: «ایرانیان غیر از زبان خود، زیان ترکی را نیز به اولاد خود یاد می‌دهند و این کار مخصوصاً در ولایات شیروان، آذربایجان، عراق عجم، بغداد و ایروان دیده می‌شود که قزلباشان بر آنها تسلط پیدا کرده‌اند» (۱).

بیشک این قدرت انطباق و انعطاف‌پذیری مردم را نشان می‌دهد. در دوره صفوی، حکومت و ارتش ترک زبان است و مردم هم صلاح خود و کودکانشان را در آموزش آن می‌بینند. البته بدون در دست داشتن حکومت و ارتش و یک پایه واقعی گویشوران ترکی در آذربایجان، یعنی قبایل ترک، این دگرگشت زبانی ممکن نمی‌بود، ولی این جنبه هم اهمیت بسیار بزرگی دارد و در تغییر زبان و یا حتی دین و مذهب نقش بسزائی بازی می‌کند. اهمیت این عامل را پس از حاکمیت سلجوقیان در آناتولی و مسلمان و در عین حال ترک زبان شدن مردم آن سرزمین هم بخوبی می‌توان دید.

آیا در دوره صفویه ترکی تبدیل به زبان رسمی شده بود؟

ویرایش

نه. ببینید، بین عوام این تعبیر «زبان رسمی» معمولاً با معیارهای امروزی و رسانه‌ها و آموزش و پرورش مرکزی و سرتاسری و ارتش مرکزی و حرفه‌ای و غیره درک می‌شود. بعد فکر می‌کنند پانصد سال پیش هم می‌بایست همچو «زبان رسمی» موجود می‌بوده. این طور نیست. این معیارها برای قرن‌های گذشته، حتی تا قرن بیستم یعنی تا سلطنت پهلوی اصلاً درست نیست چونکه این نظام مرکزی و سرتاسری که حالا می‌بینیم، اصلاً وجود نداشت که به آن معنا زبان رسمی هم مطرح باشد. مدارس سرتاسری و آموزش اجباری هم که نبود. رسانه‌ها هم نبود و فقط گهگاه کتابی چاپ می‌شد که کسی چه میداند مردم چقدر می‌خواندند. ارتش هم که مرکزی و سرتاسری نبود و بخش بزرگش عبارت از قبایلی بود که هنگام جنگ به کمک پادشاه میامدند. البته نسبت به مثلاً دوره پیشین آق قویونلو ساختار ارتش حرفه‌ای تر شده بود، اما قبایل هنوز بخش مهمی از نیروی رزمنده دولت بودند. وضع زبان را باید متناسب با این اوضاع کلی معین کرد و از دادن احکام عمومی و قالبی پرهیز نمود.

به گفته ویلم فلور و حسن جوادی (۱) اهمیت دوره صفوی از نگاه ریشه دواندن زبان ترکی و نخستین تولیدات ادبی ترکی را می‌توان در دو چیزمهم دید: اولاً ترکی در سرتاسر دوره صفوی زبان رایج و اصلی دربار و ارتش بود و ثانیاً بین ایلات قزلباش، مردم به ترکی صحبت می‌کردند. حالا به این می‌توانیم رواج ترکی در دادگاه‌ها و یا مدرسه‌ها را هم علاوه کنیم. طبیعی است که وقتی کسی در فلان روستای زنجان از دست کسی به حاکم شرع شکایت می‌برد، به زبان خودش، یعنی حالا یا ترکی و یا فارسی شکایت می‌کرد. قاضی هم به هر زبانی که می‌دانست و طرفین دعوی بهتر می‌فهمیدند، صحبت می‌نمود و یک عده دلایل فقهی و شرعی را با عربی مخلوط کرده می‌گفت و حکمی می‌داد. در مکتب خانه‌ها هم وقتی معلم درس قرآن و دستور زبان عربی و فارسی و تاریخ و فلسفه می‌داد و یا سعدی و حافظ می‌خواند، طبیعتاً به عربی و فارسی بود، و به زبان خودش، حالا یا فارسی و یا ترکی، به شاگردان خودش که یا ترک زبان و یا فارسی زبان بودند، توضیح می‌داد. معلوم است که اکثریت این صحبت‌ها چه در محاکم و چه مکتب‌ها و ارتش وحتی بالاتر، در دربار، شفاهی بود و نه کتبی. شفاهی یعنی زبان محلی، در آذربایجان ترکی و در کردستان کردی و غیره. کتبی و اداری یعنی فارسی، زبانی که برای ارتباطات بین همه ایرانیان بکار برده می‌شد. این وضع کم و بیش از آن دوره تا کنون همانطور باقی مانده است.

معلوم است که مثلاً وقتی در دربار و بخصوص بین خود قزلباش‌ها صحبت می‌کردند، زبان مورد استفاده ترکی بود ولی وقتی می‌خواستند سندی، نامه‌ای به جائی بنویسند، در اکثر موارد از فارسی کار می‌گرفتند. فکر کنید که در سال ۱۶۰۱ یعنی صد سال پس از ناجگذاری شاه اسماعیل صفوی، برادران کرملیت می‌نویسند: «در اصفهان زبان ترکی معمولاً صحبت شده و همه آن را می‌فهمند و شاه و رجال و سربازان بدان تکلم می‌کنند. عامه مردم فارسی زبانند و تمام اسناد و مراسلات بدین زبانست» (۱).

در مجموع تا اواخر صفویان سه نام بزرگ در ادبیات ترکی آذری داریم: عماد الدین نسیمی، شاه اسماعیل خطائی (و یا ختائی) و محمد فضولی بغدادی. این سه نفر اگر چه زبانی نزدیک به ترکی آغازین ادبی در آناتولی و ایران داشتند، اما ویژگی‌های زبان آنها به ترکی بعدی آذری نزدیک تر است تا به گونه‌ای از ترکی که بعدها به «عثمانی» معروف شد.

منابع

ویرایش

(۱) اگرمشخصا منبع دیگری داده نشده باشد، همه اطلاعات و نقل قول هائی که در این فصل از سیاحتنامه‌های اروپائیان می‌خوانید، از مقدمه کتاب زیر است که تا جائیکه من می‌توانم قضاوت کنم، بهترین بررسی کلی این سیاحتنامه‌ها از نگاه زبان مردم در دوره صفوی شمرده می‌شد:
نصیری، م؛ و ع. فرهنگ نصیری ترکی جغتایی، رومی، قزلباشی، روسی و قلماقی به فارسی، مترجم و حواشی: حسن جوادی و ویلم فلور، تهران ۱۳۹۳، ص ۱۴-۲۵
(۲) اولیا چلبی: ستایش تبریز دلاویز، از: سیاحتنامه، چاپ اول، جلد دوم، اقدام مطبعه سی استانبول ۱۳۱۴ هجری قمری، ص ۲۴۰-۲۷۷