ایران در اواخر قرن سیزدهم/زنان
زنان ایران
ویرایشبعید نیست شما بعنوان یک اروپایی سالها در شرق مسلمان زندگی کنید، بدون آنکه براستی در باره زندگی زنان مسلمان صاحب معلوماتی شوید. دلیلش هم آن است که زنان مسلمان در انزوای خانه و محیط بسته خانوادگی زندگی میکنند و مردان مسلمان کوشش میکنند زندگی خانوادگی زنان و خواهرانشان تحث تأثیر دنیای خارج از خانه قرار نگیرد.
مهم ترین وسیلهای که میتواند اولین پرده اسرار زندگی زنان مسلمان را به روی یک اروپایی باز کند، درک قوانین قرآن و شریعت در باره زنان، ازدواج، طلاق، وراثت و حق مالکیت است. طبق همین قانونها و عُرف رایج در کشورهای مسلمان، زندگی زنان مسلمان با دقت تمام معین و تنظیم میشود و در اینجا زیاد مهم نیست که موضوع بر سر زنان مسلمان صحراهای عربستان است یا قصرهای استانبول و یا «یورت» های ترکمن و قرقیز. زندگی زنان ایران هم مبتنی بر همان قوانین و اصول کلی دین و شریعت اسلام است.
پایه فکری این قوانین آن است که مرد بر تر از زن است، زن موجودی از هر نظر ضعیف، وابسته و محتاج به مرد است و حقوق و اختیاراتش نیز متناسبا از مرد کمتر است.
البته جزییات و جنبه اجرایی این قوانین و اصول میتواند در هر کشور فرق کند، اما در مجموع، وضع زنان مسلمان درهمه کشورهای اسلامی تابع همان اصول و قوانینی است که از طریق اسلام راهنمای اندیشه و عمل این اقوام و ملل قرار گرفتهاست. در ایران هم وضع زنان مسلمان نسبت به برخی کشورهای اسلامی دیگر نسبتاً فرق میکند. مثلاً «تعدد زوجهها» یعنی داشتن چند زن در ایران چیز رایجی نیست، اما در عمل اختیارات مرد ازجمله در طلاق دادن زن آن قدر زیاد است که زنان، بخصوص زنان طبقه پایین پیوسته در یک جوّ ترس و هراس زندگی میکنند و مردان به راحتی میتوانند زن خود را طلاق داده، زن دیگری بگیرند. در این باره بیشتر صحبت خواهیم کرد.
از مشترکات دیگری که همه زنان مسلمان مشمول آن هستند، حجاب اسلامی است.
وقتی یک اروپایی وارد یکی از شهرهای ایران میشود، اولین چیزی که دقتش را جلب میکند اشکال شبح مانندی هستند که در چادرهای آبی تیره پیچیده شدهاند، زیر آن چادرها، چاقچور یعنی چیز گشادی مانند شلوار آبی و یا سیاه تیره به تن دارند و چشمانشان هم پشت یک پیچه پنهان شدهاست. آنها با آن کفشهای راحتی مانند پاشنه دراز و بینی برگشته که حتی تا نصف کف پایشان هم نمیرسد، با چنان عدم اطمینانی راه میروند که مثل اینکه تلوتلو میخورند. اینها زنان ایرانی هستند.
تصور لباسی ناراحتتر از لباس خانمهای ایرانی مشکل است، چه لباس خانگی و چه آنچه که در کوچه و بازار به تن میکنند. بنظر میرسد که خانمها تصور میکنند هرچه بیشتر و لایه روی لایه لباس بپوشند، «شیکتر» جلوه خوهند نمود.
در داخل خانه روی لباس اصلی که به سختی تا زانوی پا میرسد، پیراهنی شبیه بلوز میپوشند و روی آن هم چیزی شبیه یک ژاکت کوتاه به تن میکنند که جلویش باز و آستینهایش تنگ، اما دراز است. این ژاکتها وابسته به ثروت و موقعیت هرکس از تافته، ابریشم و دیگر پارچههای گرانقیمت است و ملیلهدوزی میشود. انگشتر و گردن بند، همچنین حلقه بینی هم رایج است. در گذشته زنان ایرانی خالکوبی هم میکردند. اما این عادت دیگر از رواج افتادهاست.
خانمهای پولدار اکثر سنگهای گرانبهایشان را به کمربندشان میبندند. لباس برای رفتن به خارج از خانه روی لباس خانگی پوشیده میشود و از سه بخش عبارت است: اولاً لباس بیرونی از سر تا کمر است و آن را توی یک چاقچور میکنند که در ناحیه مچ پا به جورابی از همان پارچه متصل است. ثانیاً چادر که معمولاً آبی تیره است، روی سر میافتد و درازایش تا پاست. روی این چادر، از قسمت پیشانی پارچهای مربعی و یا مستطیلی بنام پیچه با بند بسته میشود که رو به پایین میافتد و چهره و بخصوص چشمان خانمها را میپوشاند. پیچه در ناحیه جلوی چشمها توری دارد که بتوان از آنجا کمی هم که شده دنیای بیرون را دید. طبیعتاً در گرمای تابستان این لباس ناراحت تر از دیگر اوقات است.
بنظرم احتمال اینکه یک مرد زن خودش را با این لباس در کوچه بشناسد، بسیار ضعیف است. اما به هرحال آداب و رسوم مسلمانان مشوق آن نیست که یک مرد همراه با همسرش به کوچه برود. تازه اگر هم رفت، یا از جلو میرود و خانمش از عقب میآید و یا دنبال زنش راه میرود.
خانمها آرایش غلیظ را دوست دارند، پلکها و بخصوص ابروان شان را به شدت سیاه میکنند و با رنگ سیاه دو ابرویشان را روی بینی شان به همدیگر وصل میکنند.
در خانه، محل زندگی زن و مرد، جدا است، و یا اصولاً باید جدا باشد. محوطهای را که مخصوص خانمهاست «اندرون» مینامند که برای مردان «نامَحرم» ممنوع است. جایی که مهمانان ناشناس و «نامحرم» هم میآیند و مخصوص مردان است، «بیرون» خوانده میشود. در «اندرون» و یا «حرَم» همه خدمتکاران بجز خواجه حرمسرا، زن و دختر هستند. علی الاصول هرهمسر زن حق دارد خانه مستقل خود را داشته باشد، ولی در عمل همیشه اینطور نیست، چرا که هرکسی از عهده خرج آن بر نمیآید.
کار و یا مشغولیت زنان بستگی به موقعیت اجتماعی شوهرشان دارد. در خانوادههای کمبضاعت، زنان کارهای خانه را میکنند. در دهها، گاو و گوسفند را هم میدوشند و نان و ماست تهیه میکنند. انصافاً باید گفت که مرد ایرانی طبق تصور حاکم مبنی بر اینکه «زن جنس ضعیف است»، کار سنگین بدنی به زنش بار نمیکند. زنان طبقه ثروتمند به آرایش سر و روی خود میپردازند، به دید و بازدید میروند، کارهای سبکدستی مانند ملیله دوزی میکنند و شاید هم بعضاً چیزی میخوانند. آنها بیشتر وقتشان را با صحبت و غیبت با دیگر خانمها، خوردن شیرینی با چایی، کشیدن چپق و قلیان، شنیدن ساز و آواز زنان حرفهای نوازنده و یا رفتن به حمام میگذرانند. وقتی خانمهای طبقه بالا برای دید و بازدید و تعزیه و مرثیه بیرون میروند، همیشه سوار کالسکه و یا اسب میشوند و یک نوکر و یا کلفت همراهشان میرود. زنان طبقات پایین تنها میروند. صرفنظر از موضوع بیرون رفتن، زنان طبقات پایین و مخصوصاً روستاییان که ناچارند همراه بامردانشان در بیرون از خانه کار کنند، آزادی بیشتری نسبت به زنان طبقه متوسط و مرفه دارند.
برای من ادعایی ثابت شده نیست، اما میگویند دخترخانمها برای آشنایی با جنس مقابل، به امامزادهها هم میروند، چرا که در کوچه و بازار میترسند که پدر و یا برادرشان آنها را هنگام صحبت با مردان بشناسند. اما من متوجه شدم که خانمهای محجبه اگر در کوچه با مردی روبهرو شوند که بدانند مسلمان نیست، زیاد دغدغه پوشاندن چهره خود را ندارند.
تحصیل دختران اساساً محدود به خواندن و نوشتن است که آن هم بیشتر در طبقه متوسط و مرفه مردم دیده میشود.
نقطه اشتراک بسیاری از زنان ایرانی، «خرافات» است. این هم در کشوری مانند ایران که همه چیز مانند روزها، اعداد، واژهها و حتی نگاه و صحبت انسانها به دو گروه «نحس» و «خوش یُمن» تقسیم شدهاست، شگفت انگیز نیست. از این جهت خانمها برای جلب عشق شوهران خود و یا نیت نیک دیگران به دعانویسها و فال بینها مراجعه میکنند، یا سنگ طلسمهای عجیبی مانند «چنگال کفتار» با خود حمل میکنند و یا اینکه برخی آیههای قرآن را که آخوندها و فالبینها نوشتهاند، در کیسه کوچکی گذاشته به بازوی خود میبندند.
ازدواج
ویرایشدر ایران، طبق شریعت اسلامی دو نوع نکاح ممکن است: نکاح دائمی «عقد» که از نظر تعداد محدود به چهار زن است و نکاح موقتی «صیغه» که میتواند برای مدتی عبارت از یک ساعت تا نود و نُه سال باشد. تعداد زنان صیغه محدودیتی ندارد.
عقد نکاح به زبان عربی انجام میگیرد. برای این کار روزهای مبارک دینی مانند عید فطر و قربان و یا مولود امامهای شیعه ترجیح داده میشود. برعکس در ماه محرم که دوره عزاداری شیعیان است و یا در «برج سرطان» عقد نکاح جاری نمیشود. برای عقد نکاح رضایت هر دو طرف شرط است. حضور دو شاهد هم لازم است، اما اگر این شرط بجا آورده نشود، ولی شرایط دیگر کامل باشند، میتوان از حضور شاهد و یا شاهدها منصرف شد. شرط دیگر عقد نکاح توافق دو طرف بر سر چیزی بنام «مهریه» است که معمولاً بصورت مال و یا پول تعیین میشود و آن عبارت از ارزش نقدینهای است که اگر کار به هردلیلی به جدایی و طلاق کشید، مرد آن را به زنی که طلاق میگیرد، میپردازد. مهریه در هر دو مورد عقد نکاح و صیغه معین میشود.
اگر یک یا هردو طرف عقد از نگاه سن صغیر باشند، رضایت پدر، برادر و یا قیّم آنان کافی است و اگر طرفین بعد از رسیدن به حد بلوغ شکایت کنند که عقد آنان بخاطر سن پایین هنگام عقد قابل قبول نیست، شکایت آنان باطل است. در بعضی حالتها و بخصوص در میان ایلات و عشایر، کودکان دختر و یا پسر در سن خردسالی همچون غلام و کنیز فروخته میشوند. در موارد دیگر والدین دو طرف هنگام نوزادی کودکانشان عهد میبندند که وقتی آنها به سن لازم رسیدند، آنها را به عقد همدیگر در خواهند آورد و در برخی موارد این کار هم اتفاق میافتد.
وجود گزینه صیغه محدودیت چهار زن در عقد نکاح را عملاً ازبین میبرد. از نظر حقوقی و شرعی، فرق چندانی بین این دو نکاح وجود ندارد و حتی فرزندانی که از هر دو نوع نکاح به دنیا میآیند، صاحب حقوق برابر هستند. این هم فشار معنوی و مادی بزرگی روی زن «عقدی» یک مرد است که شوهرش میتواند هر لحظه او را طلاق دهد. این قوانین دست مردان را در انتخاب همسران جدید، حتی برای یک ساعت، و یا ترک آنان باز میگذارد.
صیغه برای کسانی که در سفر هستند، هم مشروع و هم رایج است. در شهر مشهد که زائران فراوانی به زیارت مرقد امام هشتم شیعیان میآیند، زنان بسیاری در «اندرون» ملاها هستند که آماده صیغههای کوتاه مدت هستند. این کار، منفعت مادی خوبی نیز دارد، چرا که هم «مهریه» آن نکاح صیغه پرداخت میشود و هم آن ملاها بعنوان «نفقه» آن زنان پول معینی از «شوهران موقتی» میگیرند.
یک فرد ثروتمند وقتی پسرش پانزده-شانزده ساله شد، برایش یک زن «صیغه» میگیرد و وقتی پسرش به نوزده و یا بیست سالگی رسید، برای او زنی باصطلاح «درست و حسابی» یعنی «عقدی» میگیرد. از این جهت هیچ جای تعجب نیست که بشنوید زنی سی ساله را برای پسری شانزده ساله صیغه کردهاند. سنی که دختران را میتوان به شوهر داد ۹ سال است.
در ایران راه دیگری هم برای عقد ازدواج هست که نه در قرآن وجود داد و نه در شریعت. آن هم عقد نکاح بین یک مرد عزَب یعنی بی زن و زنی «یائسه» است که دیگر عادت ماهانه نمیشود و شانس مادر شدن ندارد. در آن صورت به اجرای مراسم دینی توسط یک روحانی هم نیاز نیست، بلکه کافی است که هر دو طرف خود آمادگی خود را به شکلی معین و به عربی بیان کنند و در باره «مهریه» ای که به زن پرداخت میشود و همچنین مدت این نکاح توافق کنند.
برخی دختران جهت دعا برای یافتن شوهر به امامزادههای اطراف شهرها میروند. از این امامزادهها که اکثراً خواهران امامها هستند، بسیارند.
در مورد ازدواج با غیر مسلمانان هم قواعد معینی وجود دارد. مردان مسلمان حق ازدواج با زنان غیر مسلمان اما «اهل کتاب» را دارند. ازدواج با زنان «کافر» حرام است. اما زنان مسلمان حق ازدواج با غیر مسلمانان را ندارند و در صورت خلاف، خونشان حلال میشود.
طوری که در پیش هم گفتیم، «تعدد زوجهها» در ایران رواج ندارد. اکثریت مردان تنها یک زن دارند. مخصوصاً با گران تر شدن خرج زندگی، امکان نگهداری از چند خانواده در چند خانه برای مردان کمتر و کمتر هم میشود. از این جهت مردان طبقه کمبضاعت و متوسط، کشاورزان، پیشهوران و صاحبان دکانهای کوچک و متوسط غالباً فقط یک زن دارند. عشایر و ایلات هم که یک چهارم جمعیت ایران را تشکیل میدهند (صد سال پیش،م) در این گروه هستنند. اما خانها، شاهزادگان، مالکین بزرگ دهات، رییسان ایلات و عشایر و تاجران ثروتمند اغلب چندین زن را در نکاح خود دارند.
با وجود آنکه اکثر مردان ایرانی تنها یک زن دارند، وضع زنان ایران آن قدرها هم بهتر از دیگر کشورهای مسلمان نیست، زیرا آنها پیوسته زیر فشار و تهدید خانوادگی، مادی و معنوی قرار دارند که شوهرشان هرلحظه مینواند آنها را با پرداخت مهریه و یا حتی بدون پرداخت آن از خانه بیرون بیاندازد. در مورد دوم، شوهران بدرفتار آن قدر زنانشان را اذیت و آزار میکنند که آنها از مهریه خود صرفنظر کرده، داوطلبانه به طلاق رضایت میدهند. این هم باعث میشود که زنان از طریق آرایش و غیره خود را جوان و پرجاذبه نشان دهند و از طرف دیگر برای «روز مبادا» که بی سرپناه ماندند، تا میتوانند بدون اطلاع شوهرشان پول و جواهرات جمع کنند. البته آزادی عمل و راحتی زنانی که از خانواده پدری خود امکانات مادی خوبی دارند، بیشتر است.
با همه آنچه که گفته شد، هرکس تصور خواهد کرد که زنان ایرانی در حالت دست و پا و زبان و چشم بسته، کاری از دستشان بر نمیآید و آنها مطلقاً نمیتوانند در زندگی اجتماعی و سیاسی ایران شرکت کنند. واقعیت طور دیگری است.
در سال ۱۸۶۱ قحطی بزرگی در ایران پدیدار شد و نرخ همه مواد مصرفی و غذایی بطوری افراطی افزایش یافت. قیمت نان ده-دوازده بار بالا رفت و بخاطر نبودن آرد، حتی با پول گزاف نیز خرید نان بسیار مشکل شد. جسد انسانهایی که از گرسنگی مرده بودند، در گوشه و کنار خیابانهای تهران افتاده بود. در چنین شرایطی چند هزار زن تهرانی عزم کرده روزی که پادشاه از شکار برمیگشت، راه او را بسته و از قحطی و قیمتهای سرسام آور شکایت کردند. شاه که چنین وضعی را دید، دستور داد با خرج اضافی از خزانه به مشکل مردم رسیدگی شود و چنین هم شد. مسئولین گرانی قیمتها تنبیه شدند و قیمت نان در عرض یک روزنصف شد.
شانزده سال بعد در تبریز اتفاق مشابهی افتاد. قیمت مواد اولیه زندگی بخاطر مالیات اضافی که حاکم کل آذربایجان وضع کرده بود، یکباره به بالا جهید. اوضاع ابتدا به شایعات و سپس به ناآرامی کشید، تا اینکه گروهی از زنان خانهدار روزی خود حاکم را در کوچه دیده، او را محاصره و مجبور کردند به شکایتهای آنها گوش دهد. نگهبانان حاکم از ترس فرار کردند و او را در میان زنان تبریزی تنها گذاشتند. حاکم که دیگر راه فرار نداشت، ناچار شد که قول رسیدگی دهد و در واقع هم به قول خود عمل کرد. یکی دو روز بعد مالیات اضافی که وضع شده بود، لغو شد.