ویکی‌کودک:زبان فارسی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
خط ۱:
==فارسی==
 
==در چه کشورهایی به آن زبان صحبت می کنند؟==
در کشورهای ایران، افغانستان و تاجیکستان مردم به زبان فارسی صحبت می‌کنند و فارسی می‌نویسند. در کشورهای دیگر جمعیت مردم فارسی زبان‌ کم است.
سطر ۶ ⟵ ۷:
 
:اگر چه ادبیات پهلوی در برابر نفوذ و رسمیت زبان عربی اندک اندک راه ضعف و فراموشی می‏پیمود لیکن لهجه های محلی دیگر ایران با آمیزش با زبان عربی آماده ایجاد ادبیات کامل و وسیعی می شد و از آن جمله بود
 
لهجه کردی، لهجه فارسی(معمول در فارس)،
لهجه های مرکزی ایران، لهجه طبری، لهجه گیلی و دیلمانی،
 
لهجه سگزی، لهجه خراسانی، لهجه سغدی، لهجه خوارزمی و جز آن.
لهجه های مرکزی ایران، لهجه طبری، لهجه گیلی و دیلمانی،
 
لهجه سگزی، لهجه خراسانی، لهجه سغدی، لهجه خوارزمی و جز آن.
 
لهجه عمومی مشرق ایران و شعب آن از این میان ثروتمندترین لهجه‏های ایرانی بود و چون بازمانده لهجه‏های ادبی مهمی مانند پهلوی اشکانی (پهلوی شمالی)، سغدی قدیم، تخاری و خوارزمی قدیم بود بزودی و با کوچکترین رسمیت سیاسی می‏توانست بهترین وسیله ایجاد ادبیات جدیدی در ایران گردد و این امر خوشبختانه بیاری یعقوب سر لیث صفار(254ـ265) مؤسس سلسله مشهور صفاری در اواسط قرن سوم هجری بشرحی که در تاریخ سیستان بتفصیل آمده است صورت گرفت و با ظهور شاعرانی مانند محمد بن وصیف سگزی دبیر یعقوب و بسام کورد(کرد) از خوارج سیستان که بصلح نزد یعقوب رفته بود و محمد بن مخلد سگزی از فاضلان عهد یعقوب نخستین اشعار عروضی پارسی سروده شد .
 
سطر ۱۵ ⟵ ۲۰:
 
پیداست که این نفوذ سیاسی و دینی و همچنین مهاجرت برخی از قبایل عرب بداخله ایران و آمیزش با ایرانیان و عواملی از این قبیل باعث شد که لغاتی از زبان عربی در لهجات ایرانی نفوذ کند. این نفوذ تا چند قرن اول هجری بکندی صورت میگرفت و بیشتر ببرخی از اصطلاحات دینی (مانند: زکوة، حج، قصاص...) واداری(مانند: حاکم، عامل، امیر، قاضی، خراج...) و دسته‏یی از لغات ساده که گشایشی در زبان ایجاد میکرد یا بر مترادفات میافزود(مانند: غم، راحت، بل، اول، آخر...) منحصر بود و حتی ایرانیان پاره‏ای از اصطلاحات دینی و اداری عربی را ترجمه کردند مثلاً بجای «صلوة» معادل پارسی آن «نماز» و بجای «صوم» روزه بکار بردند.
 
در این میان بسیاری اصطلاحات اداری(دیوان، دفتر، وزیر...) و علمی(فرجار، هندسه، استوانه، جوارشنات، زیج، کدخداه...) و لغات عادی لهجات ایرانی بسرعت در زبان عربی نفوذ کرد و تقریباً بهمان نسبت که لغات عربی در لهجات ایرانی وارد شد از کلمات ایرانی هم در زبان تازیان راه یافت.
باید بیاد داشت که نفوذ زبان عربی بعد از قرن چهارم هجری و خصوصاً از قرن ششم و هفتم ببعد در لهجات ایرانی سرعت و شدت بیشتری یافت.
نخستین علت این امر اشتداد نفوذ دین اسلام است که هر چه از عمر آن در ایران بیشتر گذشت نفوذ آن بیشتر شد و بهمان نسبت که جریانهای دینی در این کشور فزونی یافت بر درجه محبوبیت متعلقات آن که زبان عربی نیز یکی از آنهاست، افزوده شد.
 
دومین سبب نفوذ زبان عربی در لهجات عربی در لهجات ایرانی خاصه لهجه دری، تفنن و اظهار علم و ادب بسیاری از نویسندگانست از اواخر قرن پنجم به بعد.
 
جنبه علمی زبان تازی نیز که در قرن دوم و سوم قوت یافت از علل نفوذ آن در زبان فارسی باید شمرده شد.
 
این نفوذ از حیث قواعد دستوری بهیچروی(بجز در بعض موارد معدود بی اهمیت) در زبان فارسی صورت نگرفته و تنها از طریق مفردات بوده است و حتی در مفردات لغات عربی هم که در زبان ما راه جست براههای گوناگون از قبیل تلفظ و معنی آنها دخالتهای صریح شد تا آنجا که مثلاً بعضی از افعال معنی و وصفی گرفت (مانند:لاابالی= بی‏باک. لایعقل= بی‏عقل، لایشعر= بی‏شعور، نافهم...) و برخی از جمعها بمعنی مفرد معمول شده و علامت جمع فارسی را بر آنها افزودند مانند: ملوکان، ابدالان، حوران، الحانها، منازلها، معانیها، عجایبها، موالیان، اواینها...
چنانکه در شواهد ذیل می‏بینیم:
 
ببوستان ملوکان هزار گشتم بیش گل شکفته برخسارکان تو ماند
(دقیقی)
 
وگر بهمت گویی دعای ابدالان نبود هرگز با پای همتش همبر
(عنصری)
 
گر چنین حور در بهشت آید همه حوران شوند غلمانش
(سعدی)
 
زنان دشمنان در پیش ضربت بیاموزند الحانهای شیون
(منوچهری)
 
بیابان درنورد و کوه بگذار منازلها بکوب و راه بگسل
(منوچهری)
 
من معانیهای آنرا یاور دانش کنم گر کند طبع تو شاها خاطرم را یاوری
(ازرقی)
 
گذشته از این نزدیک تمام اسمها و صفتهای عربی را که بفارسی آوردند با علامتهای جمع فارسی بکار بردند(مانند: شاعران، حکیمان، زائران، امامان، عالمان. نکتها، نسخها، کتابها...)
 
بدین جهات باید گفت لغات عربی که در زبان فارسی آمده بتمام معنی تابع زبان فارسی شده و اصولاً تا اواخر قرن پنجم جمعهای عربی نیز بنحوی که امروز میان ما معمول است تقریباً مورد استعمالی نداشته است.
 
==لغات آن==
الف
 
ب
 
پ
 
ت
 
ث
 
ج
 
چ
 
ح
 
خ
 
د
 
ذ
 
ر
 
ز
 
س
 
ش
 
ص
 
ض
 
ط
 
ظ
 
ع
 
غ
 
ف
 
ق
 
ک
 
گ
 
ل
 
م
 
ن
 
و
 
ه
 
ی
 
سطر ۱۳۴ ⟵ ۱۸۱:
مثال:چه باغ باصفایی!
------------------------------------------------------------------------
 
 
 
'''جمله،نهاد،گزاره:'''
سطر ۲۴۲ ⟵ ۲۸۷:
جنانکه ملاحظه می شود این صورتها از فعل«نوشتن»به دو دسته تقسیم شده اند،در دسته اول جزئی که ثابت است و تغییر نمی کند«نوشت» است و در دسته دوم«نویس»،از نظر زمان فعل هایی که جزء ثابت آنها«نوشت» می باشد،برزمان گذشته دلالت می کنند و فعل هایی که جزء ثابت آنها «نویس» می باشد،زمانهای حال و آینده را می سازند،بهمین دلیل ماده صورتهای اول را«ماده ماضی» و ماده صورتهای دوم را «ماده مضارع» می نامیم پس در زبان فارسی هر فعلی دو ماده دارد: یکی ماده ماضی و دیگری ماده مضارع همه صورتهایی که معنی حال و آینده از انها بر می آید از ماده مضارع ساخته می شوند.
 
 
 
'''نهاد . فاعل:'''